فرازی از#وصیت نامه...
مواظب #حجاب خود باشيد كه اين مهم ترين چيز است در اجتماع ما كسى به فكر رعايت حجاب و اخلاق نيست
ولى شما به فكر باشيد و زينبى برخورد كنيد،سه چهارم دختران حال حاضر حجابشان حجاب نيست
و چيزهايى كه مى پوشند واقعا حجاب نيست ممكن است عبا بپوشند ولى عبايشان داراى مد و زرق و برق است
#شهیداحمدمحمدمشلب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 وقتی آقا #مهدی_باکری برای جنازه برادرش هم پارتیبازی نکرد...!
#دلنوشتهای_از_همـسر_شـهیـد
تو حواس من بودی
از وقتی رفتی...
همه سراغت را میگیرند
هی می پرسند
حواست کجاست؟
#شهید_روحالله_قربانی
ــــــــــــــــ
#دلتنگ_نباش 📚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مثل علی آقا باشیم ...
برشی از سریال «دلدادگان»
💫 رضا سگ باز!!!
یه لات بود تو مشهد...
هم سگ خرید و فروش می کرد،
هم دعواهاش حسابی سگی بود!!
یه روز داشت می رفت سمت کوهسنگی برای دعوا و غذا خوردن! که دید
یه ماشین با آرم ”ستاد جنگهای نامنظم“
داره تعقیبش میکنه.
شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت: ”فکر کردی خیلی مردی؟!“
- رضا گفت: بروبچه ها که اینجور میگن.....!!!
- چمران بهش گفت: اگه مردی بیا بریم جبهه!!
به غیرتش بر خورد، راضی شد و راه افتاد سمت جبهه......!
مدتی بعد....
شهید چمران تو اتاق نشسته بود که یه دفعه دید داره صدای دعوا میاد....!
چند لحظه بعد با دست بسته، رضا رو آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمین و گفتن: ”این کیه آوردی جبهه؟!“
رضا شروع کرد به فحش دادن.
(فحشای رکیک!)
اما چمران مشغول نوشتن بود!
وقتی دید چمران توجه نمی کنه، یه دفعه سرش داد زد:
”آهای کچل با تو ام.....! “
یکدفعه شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت:
بله عزیزم!
چی شده عزیزم؟
چیه آقا رضا؟
چه اتفاقی افتاده؟
- رضا گفت: داشتم می رفتم بیرون که سیگار بخرم ولی با دژبان دعوام شد!!!!
چمران: ”آقا رضا چی میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید.....!“
چمران و آقا رضا تنها تو سنگر.....
- رضا به چمران گفت: میشه یه دو تا فحش بهم بدی؟! کشیدهای، چیزی؟!!
- شهید چمران: چرا؟!
- رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده....!
تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه!!
- شهید چمران: اشتباه فکر می کنی!!!!
یکی اون بالاست که هر چی بهش بدی می کنم، نه تنها بدی نمی کنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده!
هِی آبرو بهم میده.....
تو هم یکیو داشتی که هِی بهش بدی میکردی ولی اون بهت خوبی میکرده.....!
منم با خودم گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده و منم بهش بگم بله عزیزم.....!
تا یکمی منم مثل اون (خدا) بشم …!
رضا جا خورد!....
رفت و تو سنگر نشست.
آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمیرفت، زار زار گریه میکرد!
تو گریه هاش میگفت: یعنی یکی بوده که هر چی بدی کردم بهم خوبی کرده؟
اذان شد.
رضا اولین نماز عمرش بود.
رفت وضو گرفت.
سرِ نماز،
موقع قنوت صدای گریش بلند شد!!!!
وسط نماز،
صدای سوت خمپاره اومد.
پشت سر صدای خمپاره هم صدای زمین افتادن اومد.....
رضا رو خدا واسه خودش جدا کرد......!
(فقط چند لحظه بعد از توبه کردنش)
یه توبه و نماز واقعی........
باهم مهربان باشیم ☺️🙂
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🍂از سیم خاردار نفست عبور کن🍂
#پارت_۱۹۲
–پیشتون باشه اگه یه وقت اتفاقی افتاد یا خانوادتون تصمیم
دیگه ایی...
نگذاشتم حرفش را تمام کند گفتم:
–نه نیازی نیست.
دوباره سفارش کرد که اگر مشکلی پیش امد حتما زنگ بزنم
وشماره تلفنش رابه اصرارسیوگوشی ام کرد.
سعیده کالفه به طرفش چرخیدو گفت :
–چشم زنگ میزنه، دیگه شما بفرمایید.
پسرک مکثی کردو بی توجه به حرف سعیده دوباره کلی سفارش
کردو رفت.
بعد از این که سوار ماشین شدیم، پوفی کردو گفت:
–عجب سریشی بود. شرط می بندم فردا بیاد خواستگاریت حاال
ببین.
دردم را فراموش کردم و خندیدم و گفتم :
–چی میگی تو؟
–من نمیدونم چرا هر کس به پست تو می خوره عاشقت میشه،
چرا کسی مارو نمیبینه؟
این بار بلندتر خندیدم.
–دوست داشتی جای من بودی این همه درد داشتی؟
شاکی نگاهم کردو گفت:
–واال ما جای شما هم بودیم، من تصادف کردم کلی هم بیمارستان
بستری بودم. اونوقت آقای معصومی عاشق تو شد.
–توقع نداشتی که عاشق قاتل همسرش بشه. بس کن سعیده.
ــ نه خب، فکرش رو بکن.
حاال از اینورم تو تاقچه باال میزاری آخه، بعد قیافه ی جدی
به خودش گرفت و گفت :
–حاضرم باهات شرط ببندم اگه این پسر از همین فردا به بهانه
های مختلف شروع به زنگ زدن نکرد.
خنده ام رو جمع کردم و گفتم:
–غلط کرده زنگ بزنه.
ــ نه اونجوری که... منظورم به قصد ازدواج، حتما منظوری
داشته اینقدراصرار داشت تا خونه باهامون بیاد.
وای راحیل، به جان خودم حاال اگه من دقیقا جای تو تصادف
می کردم، موتور سواره یه آدم معتاد و بیکارو بدبخت بیچاره
🌼🌼🌼🌼🌼🌼