امام حسینی بود و حضوری فعال در هیئات و دسته های عزاداری داشت. هرکس که او را می شناخت به مهربانی و عطوفت حسین اذعان می کند؛ از دوست و آشنا گرفته تا همکار و همسایه. همگان از اخلاق نیکوی این شهید به نیکی یاد می کنند.
حسین تنها ۴۳ سال زندگی کرد اما برای همیشه ماندگار شد چرا که در مکتب حسین(ع) رشد کرد و در این راه نیز به سید و سالار شهیدان پیوست.
او در یک خانه استیجاری ۵۰ متری به همراه همسر و پسرش در اسلامشهر سکونت داشت و ساده زیستی مرامش بود. کارگری می کرد و در عین حال به عضویت بسیج درآمده بود.
✿مَجٰـانینُالحُـسَّین(؏)
رفقا حس و حالتون با شنیدن این صوت تغییر میکنه 💔
عشق به شهادت در حسین متبلور بود و دوست داشت به سوریه اعزام و در دفاع از حرم شهید شود اما این امر محقق نشد.
۱۹ سال زندگی مشترک داشت و امروز از او پسری ۱۷ ساله به یادگار مانده که پیرو راه پدرش است و به حسین افتخار می کند.
همسر و پسر این شهید در مصاحبه های خود عنوان کرده اند که حسین آرزویی بزرگتر از شهادت نداشت و آخر هم به آرزوی خود رسید؛ اما داستان آن شب کذایی چه بود و چطور این شهید به آرزوی خود رسید؟
پسرش ارشیا در این باره گفت: پدرم برای دفاع از امنیت جان و مال مردم به فلکه دوم تهرانپارس رفته بود؛ در حین انجام ماموریت اغتشاشگران به دوست پدرم حمله ور می شوند، پدرم به کمک دوستش می رود و وی را نجات می دهد اما اغتشاشگران با مشت و پنجهبوکس از ناحیه پشت سر پدرم را مجروح کردند.
او افزود: پدرم خون ریزی مغزی کرد، به کما رفت و دیگر بازنگشت. پدرم از پشت سر مورد اصابت قرار گرفته بود.
فرزند شهید تقی پور در مورد لحظه شنیدن خبر شهادت پدر هم گفت: رفتم باشگاه وقتی برگشتم خانه، دیدم در باز است و یکی از خالههایم با لباس مشکی در خانه است؛ دیدم میز گذاشتند و روی میز را تزئین کردهاند. به مادرم گفتم چه اتفاقی افتاده که او گفت پدرت مجروح شده. چیزی نگفتم و نشستم ولی من فهمیده بودم.
ارشیا ادامه می دهد: شروع کردم به اشک ریختن. بعد از اینکه فرمانده لشکر و چند تن از دوستان پدر و فرماندههای سپاه به خانه ما آمدند. آنجا فهمیدم که پدرم به شهادت رسیده است.
او در مورد خصایل اخلاقی و شخصیتی و ویژگی ممتاز پدرش تصریح کرد: پدرم رفیق و پشتوانه ام بود؛ هرچه دارم از پدرم دارم. خیلی دلپاک، صاف، صادق و در یک جمله مثل آب زلال بود.