eitaa logo
✿مَجٰـانین‌ُالحُـسَّین(؏)
1.6هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
2.1هزار ویدیو
64 فایل
به‌توکل‌نام‌اعظمش‌🙂✨ هرکس‌که‌حسینی‌است‌حقیرش‌مشمار دررتبه‌کبیراست‌صغیرش‌مشمار عنوان‌گدائی‌درش‌آقائی‌است آقاست‌گدای‌اوفقیرش‌مشمار🙂❤️‍🩹 #اینجا؟محل‌‌‌تجمع‌نوکرای‌آقا🥺☘️ +‌کپی؟ _روزمرگی و هشتگ های خود کانال❌️مابقی آزاد؛به شرط دعا برای شهادت خادمین✅️
مشاهده در ایتا
دانلود
یا رقیه ریحانه الحسین، ادرکنا فی حاله التراقی❤️‍🩹
. دیدے حسین؟دسٺ مرا دشمن ٺو بسٺ دیدے چگونہ حـرمٺ اهل حرم شکسٺ بـاور نمیڪنے ڪہ بـہ دنبال نیزه هــــــا من بودمُ رقیـــــــہ و سربازهـاے مسـٺ
✿مَجٰـانین‌ُالحُـسَّین(؏)
بیا بشنو پدرجان صحبتم را غم تو برده از کف طاقتم را
توئی ماه من و من چون ستاره غمم گشته پدرجان بی‌شماره
اگر روی کبودم را تو دیدی مکن دیگر نظر بر گوش پاره
18 (1).mp3
12.36M
به‌نیمه‌شبی‌ز‌پی‌کاروان‌به‌دامن‌دشت کســی‌که‌پــای‌برهنــه‌دویـد‌من‌بـودم حضرت‌رقیه(جَـل‌َّجَلالَـها)خطاب‌به‌ رأس‌مبارک‌سید‌الشهداء‌فرمودند: 《یا‌ابتاه‌قَتَلوکَ‌ظُلماً‌و‌عُدواناَ‌ و‌سَمُّوک‌بالخارجی》 ای‌پدر!‌تو‌را‌از‌روی‌ستم‌و‌دشمنی‌کشتند‌و نام‌خارجی‌را‌هم‌بر‌تو‌گذاردند. سپس‌،زجر(حرامزاده)باغضب‌ رقیه(جَـل‌َّجَلالَـها)را‌از‌روی‌شتر‌گرفت‌و از‌بالا‌بر‌روی‌زمین‌انداخت. حضرت‌رقیه(جَـل‌َّجَلالَـها)از‌ترس،‌ شروع‌کرد‌به‌دویدن‌در‌آن‌تاریکی. سختی‌و‌خار‌و‌خاشاک‌زمین،‌پاهای‌حضرت‌را مجروح‌نمود.‌واو‌با‌جراحت‌و خستگی‌می‌دوید. منبع؛ ناسخ‌التواریخ،صفحه۵۳۱
✿مَجٰـانین‌ُالحُـسَّین(؏)
به‌نیمه‌شبی‌ز‌پی‌کاروان‌به‌دامن‌دشت کســی‌که‌پــای‌برهنــه‌دویـد‌من‌بـ
ألسَّلام‌عَلى‌مَن‌ضَرَب‌رَأسه‌ووَجهه‌وامتِلأ‌فَمه‌بِالدَّم عـزاء‌لَطم🩸 يزيد(لعنت‌الله‌عليه‌)سَرمطهرسیدشهداء(جَـل‌َّجَلالَـه) رابرای‌مخدّرات(جَـل‌َّجَلالَـهما)در‌خرابه‌فرستاد‌تا حضرت‌رقیه(جَـل‌َّجَلالَـه)سرخونين‌بابا‌رادید؛ 《فَانكَبَتْ‌عَلَيْهِ‌تَقَبَّلَهُ‌وَتَبْكِي‌وَتَضْرِبَ‌عَلَى‌رَأْسِهَا وَوَجْهَهَا‌حَتَّى‌أَمْتَلَا‌فَمَهَا‌بِالدَّم》 آنقدربر‌سر‌و‌صورت‌خود‌لطمه‌زد‌تا‌دهانش‌ پرازخون‌شد. منبع؛ ریاض‌القدس،جلد۲،صفحه۳۲۳
✿مَجٰـانین‌ُالحُـسَّین(؏)
به‌نیمه‌شبی‌ز‌پی‌کاروان‌به‌دامن‌دشت کســی‌که‌پــای‌برهنــه‌دویـد‌من‌بـ
السَّلام‌ُعَلـى‌مَن‌ْبَكـى‌عَلى‌أبِيــهٔ بکـــاء🏴 حضرت‌رقیه‌(جَـل‌َّجَلالَـها)در‌خرابه‌شام‌ به گونه‌ای‌《ای‌وای‌بابا‌》می‌گفت‌و‌ با‌گریه‌آه‌می‌کشید‌و‌پیکر‌کوچکش‌می‌لرزیدکه ‌حضرت‌زینب(جَـل‌َّجَلالَـها)به‌ اهل‌بیت‌(جَـل‌َّجَلالَـهم)فرمود:‌کم‌گریه‌کنید! چیزی‌نمانده‌رقیه‌از‌دست‌برود! منبع؛ سحاب‌الدموع،صفحه۴۲۴
✿مَجٰـانین‌ُالحُـسَّین(؏)
يـا‌الشِفـاهُ‌‌الٔعَطْشـٰى🏴 ألــــعَطَش ‌هنگامی‌که‌خیمه‌ها‌را‌آتش‌زدند ‌۲۳طفل‌کوچک‌از‌خیمه‌ها‌بیرون‌آمدند، که‌از‌شدت‌تشنگی‌و‌خوف‌می‌لرزیدند. یکی‌از‌بزرگان‌لشکر،‌به‌عمرسعد(حرامزاده)گفت: اگر‌خیال‌داری‌اینها‌را‌نزد‌یزید‌(ولد‌الزنا)ببری‌ یکنفرشان‌زنده‌به‌شام‌نمی‌رسد،‌دستور‌بده‌به اینها‌آب‌بدهند‌که‌از‌تشنگی‌هلاک‌می‌شوند. عمرسعد(حرامزاده)گفت:‌به‌ایشان‌آب‌بدهید. سقاها‌مشک‌پر‌آب‌کردند‌و‌نزد‌زنها‌آوردند. ظرف‌آبی‌به‌رقیه‌(جَـل‌َّجَلالَـها)دادند‌ که‌از‌همه‌کوچکتر‌بود، ‌رقیه‌(جَـل‌َّجَلالَـها)آب‌را‌گرفت‌و‌روانه‌ی‌قتلگاه‌شد. گفتند:‌کجا‌می‌روی؟ گفت:‌پدرم‌هنگامی‌که‌به‌میدان‌رفت، لبش‌تشنه‌بود،‌می‌خواهم‌این‌آب‌را‌به‌او‌بدهم. منبع؛ سحاب‌الرحمت،صفحه۶۳۶