هدایت شده از ࡅ࡙ߊحܢܚࡅ࡙ࡍ߭❤
roohallah-kazemzadeh-3.mp3
5.79M
هَر اَذانی کِه می وَزَد
پَنجِرِه ها باز میشَوَند...✨🌱
┅═┄⊰༻ @MajaninalHossein༺⊱┄═┅
من میدونم که صحبت کردن راه چارهس. ولی صحبت کردن در مورد چیزی که بارها راجبش صحبت شده بیفایدس.
#بین_خودمون_بمونه
✿مَجٰـانینُالحُـسَّین(؏)
#بســـــم_اللّہ رمان عاشقانه مذهبی #مقتدا 🌺 #قسمت بیست چهارم پریدم بالای اتوبوس خواهران و لیست
#بســـــم_اللّہ
رمان عاشقانه مذهبی #مقتدا
🌺 #قسمت بیست پنجم
دو، سه ساعت از شروع حرکتمان نگذشته بود که اتوبوس خراب شد و راننده زد کنار. دود از جلوی اتوبوس بلند میشد! زهرا زیر لب گفت: اوه اوه! گاومون زایید!
راننده و کمک راننده پیاده شدند. با توقف ما، ماشین تدارکات و اتوبوس برادران هم توقف کرد. همه از پشت شیشه به راننده نگاه میکردیم که با پریشانی با آقای صارمی صحبت میکرد. آقاسید با تلفن حرف میزد. اعصاب من هم مثل راننده خورد بود، اما زهرا انگار نه انگار! با لهجه اصفهانی اش مزه می پراند و حرص مرا درمیاورد: آی اوتوبوسا بسیجا برم من! یکی از یکی خب تر آ سالم تر!... از شواهد و قرائن مشخصس که حالا حالا ول معطلیم!
با عصبانیت گفتم: میذاری بفهمم چه خبره یا نه؟
همان موقع سید از پله ها بالا آمد و گفت: خانم صبوری! یه لحظه اگه ممکنه!
بلند شدم. زهرا هم پشت سرم آمد. سرش را پایین انداخت و گفت : قرار شد خواهرا جاشونو با برادرا عوض کنن. زنگ زدیم امداد خودرو الان میرسن ولی گفتیم خواهرا رو با اتوبوس سالم تا یه جایی برسونیم که شب تو بیابون نمونن. تا یه جایی میرسوننتون که این اتوبوس تعمیر بشه.
- یعنی الان پیاده شون کنم؟
- بله اگه ممکنه. چون برادرا پیاده شدن منتظرن
🌸ادامه_دارد🌸
┅═┄⊰༻ @MajaninalHossein༺⊱┄═┅
کریما!
مهرو رزق و صفا از توست
من به چه گیرم
که ناشکیبایی شده توشه راهم؛
به جز لطفت انتظاری نیست
که گیری از دور و نزدیک دستانم.
الهی به امید تو💕
#خدایمهربانم
┅═┄⊰༻ @MajaninalHossein༺⊱┄═┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من اختیار نکردم پس از تو یار دگر
به غیر گریه که آن هم به اختیارم نیست
#امام_زمان
┅═┄⊰༻@MajaninalHossein༺⊱┄═┅
ای جان ِ جهان ، جهان ِ جان ادرکنی ،
ایوب ِ زمین و آسمان ، ادرکنی ،
احیاگر ِ صد دم ِ مسیحا الغوث ،
یا حضرت ِ صاحب الزمان ، ادرکنی ؛'🌱ِ
┅═┄⊰@MajaninalHossein༺⊱┄═