✿مَجٰـانینُالحُـسَّین(؏)
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🍃از سیم خار دار نفست عبور کن🍃 #پارت_۱۲۲ برای این که پیروز این نبرد باشم گوشیام رااز کیفم
ــ🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🍃از سیم خار دار نفست عبور کن🍃
#پارت_۱۲۳
چون امروز آخرین روزیه که اینجایید، می خوام بهتون
خوش بگذره. بزارید به حساب تشکر.االنم اونا رو نشورید،
بیشتر از این شرمنده ام نکنید.قراربود فقط مواظب ریحانه
باشید. ولی شما همه ی کارهاروبی توقع انجام می دید.
به خاطر همه ی لطف هایی که در حق ما کردید ممنونم.
از تعریفش خجالت کشیدم و آخرین بشقاب را هم در آب چکان
گذاشتم و گفتم:
–من که کاری نکردم، االن آماده میشم.
ــ وسایالتونم بردارید چون از اونجا می رسونمتون خونتون.
بعد از این که آماده شدم پوشک ریحانه را هم عوض کردم و
وسایلش را داخل ساکش گذاشتم.
وقتی سوار ماشین شدیم آقای معصومی، ریحانه را داخل
صندلی بچه، که روی صندلی عقب ماشین بسته بود گذاشت.
ماشین را روشن کرد و خیلی مسلط رانندگی کرد. به خاطر
اتومات بودن ماشین فقط به پای راستش نیاز داشت، واین
خیالم را راحت کرد که باالخره به زندگی عادی برگشته است .
اولش موزه رفتیم،موزه دفاع مقدس.
تاحاال موزه نرفته بودم، برایم خیلی جالب بود. آقای
معصومی در مورد عملیاتها و شهدایی که عکس و اسمشان آنجا
بودگاهی توضیح می داد، اونقدرمسلط بودکه ناخوداگاه
پرسیدم:
–شماجنگ رفتید؟
عمیق نگاهم کرد.
–نه، سنم کم بودبرای رفتن.
نگاهش راپدرانه برداشت کردم و قدوهیکلش روازنظرگذراندم
وگفتم:
–شک ندارم اگه شما میرفتیدجنگ هشت سال طول نمی کشید.
خندیدوپرسید؟
🍃به _قلم_لیلا_ فتحی_پور🍃
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🍃از سیم خار دار نفست عبور کن🍃
#پارت_۱۲۴
چطور؟
–خب اونقدرقوی هستید که همه رو درجا می کشتید.
فقط خندید، بلندوطوالنی. تو این مدت که خانه اش بودم
ندیده بودم اینطور بخندد، چقدرخنده به صورتش می آمد. به
خصوص باآن دندانهای سفیدویک دستش. حتماقبال آدم شادی
بوده ومن وسعیده بابالیی که سرخودش ودخترش آوردیم، شادی
راازشان گرفتیم. ما باعث شدیم ریحانه یتیم بشود وحسرت
محبت مادرش به دلش بماند.
بااین فکرها غم صورتم راگرفت، آنقدرکه بغض کردم. آقای
معصومی دوباره می خواست برایم از آزادی شهرخرمشهربگوید،
ولی همین که بغضم رادیدپرسید:
–اگه ناراحت میشیدبریم؟
سرم رابه عالمت منفی تکان دادم وزل زدم به روبرویم، که
یک تندیس، از شهیدی بود که پا نداشت، نمی دانم
چرافکرکردم ماهم مثل عراقیها پای آقای معصومی راناقص
کردیم. بعدنگاهی به پایش انداختم وتوی دلم خداروشکرکردم
که دیگر می تواند راه برود وهمه چیز تمام شده است.
بابای ریحانه باتعجب نگاهم کردوریحانه رااز بغلش پایین
آوردو ودستش راگرفت وگفت:
–ریحانه خانم دیگه بایدبریم پارک. ریحانه پای پدرش را
بغل کردو چندبارکلمه ی بغل راتکرارکرد. همین که خم شدم
از پدرش جدایش کنم وبغلش کنم، زودتراز من آقای معصومی
به آغوش گرفتش.
–شماخسته شدید، اجازه بدیدیه کم هم من بغلش کنم.
بااخم ریزی که بین دوابرویش نشست نگاهم کردوگفت:
–دیگه میریم، بقیه اش بمونه واسه وقتی که حالتون خوب شد.
می خواستم مخالفت کنم وبگویم، ناراحتیم ازدست خودم است
نه اینجا، ولی نگفتم و سربه زیردنبالش راه افتادم.
🍃به _قلم_لیلا_ فتحی_پور🍃
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
#امام_زمانــ💔✨ ــــم
چہِانتظـٰاࢪعجیبۍ!
نهکوششے... نهدعـٰایۍ...
فقطنشستهایموگوییمخداکندڪهبیایـۍ . .
#اللّٰھمعجݪݪوݪیڪالفࢪج
ولیزندهایمبهعشـــــــقتوصاحبالزمان❤️
#روز_جمعه
تاحالابهمُردَنتـونفڪرڪردین؟
چنـددقیـقہفڪرڪنیم...
خُـبچےداریـم ..
اعمالمونطورےهستکهشرمندهنشیم؟
رفیـقهیچڪسنمیـدونہ ..
۱۰دقیقہبعـدزندهسیـانھ ..
حالاڪہهستیم خـوبباشیـم ؛
دیگھدروغنگیـم،دیگہدلنشڪنیم ؛
امامزمـانُدیگھتنہـانذاریـم.....💔
سلام
گروه تبادلات کانال مجانین الحسین علیه السلام
برای تبلیغ و حمایت کانال خودتون عضو گروه بشید
بسم الله الرحمن الرحیم 🌱🌷
حکمت 14 نهج البلاغه 📜
📌نتیجه بی مهری نزدیکان
وَقَالَ (علیه السلام): مَنْ ضَيَّعَهُ الْأَقْرَبُ، أُتِيحَ لَهُ الْأَبْعَدُ.
و فرمود (ع): كسى را كه نزديكانش واگذارند، بيگانگانش دست گيرند
✿مَجٰـانینُالحُـسَّین(؏)
بسم الله الرحمن الرحیم 🌱🌷 حکمت 14 نهج البلاغه 📜 📌نتیجه بی مهری نزدیکان وَقَالَ (علیه السلام): مَن
🔸تفسیر حکمت 14👇
در واقع اين حکمت و رحمت الهى است که انسان ها به وسيله بستگان و دوستان نزديک حمايت شوند; ولى اگر آنها به وظيفه خود عمل نکردند و به صله رحم و مسئوليت هاى دوستى پشت پا زدند اين مسئوليت را بر عهده ديگران مى گذارد تا بنده اش در ميان توفان حوادث تنها نماند.
مثلا پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) طائفه قريش که نزديک ترين نزديکان او بودند نه تنها حمايتش نکردند بلکه به دشمنى او برخاستند; اما خداوند دورافتاده ترين قبائل را از قبيله قريش يعنى اوس و خزرج را به حمايت او برانگيخت که از جان و دل او را حمايت کردند و آئين او را پيش بردند و جالب اين که اوس و خزرج با هم عداوت و دشمنى ديرينه اى داشتند ولى در حمايت از پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) متحد و متفق بودند و امثال اين موضوع در طول تاريخ بسيار ديده شده است.
در حديث پرمعنايى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم که براى دلدارى و تسلى خاطر مى فرمايد: «کُنْ لِمَا لاَ تَرْجُو أَرْجَى مِنْکَ لِمَا تَرْجُو; نسبت به آنچه اميدى به آن ندارى از آنچه اميد به آن دارى اميدوارتر باش» و جالب اين که در ذيل اين حديث اشاره به داستان موسى(عليه السلام) شده و مى فرمايد: «موسى براى به دست آوردن شعله آتشى به دنبال نورى که از درخت برمى خواست روان شد ولى در آنجا پيام نبوت را دريافت داشت».
احتمال ديگرى که در تفسير اين کلمه حکمت آميز وجود دارد اين است که امام مى خواهد بفرمايد: در صورتى که نزديکان و بستگان از نيروهاى يکديگر استفاده نکنند و نسبت به هم بى اعتنا باشند اى بسا دورافتادگان آنها را مى ربايند و از وجود آنان بهره مى گيرند.
نمونه اين مطلب مسئله اى است که در اين ايام کشور ما و بسيارى از کشورها با آن روبرو هستند که به نام فرار مغزها معروف است; هنگامى که ما از مغزهاى لايق و آماده و افکار بلند و استعدادهاى سرشار جوانانمان استفاده نکنيم آنها از ميان ما فرار کرده و دورافتادگان از نيروهاى آنها استفاده مى کنند که اين ضايعه اى است بزرگ و غير قابل جبران.
در واقع تفسير اول دلدارى و تسلى خاطرى است به تضييع شدگان و تفسير دوم سرزنشى است نسبت به تضييع کنندگان. البته تفسير اول مناسب تر به نظر مى رسد، هرچند جمع ميان دو تفسير نيز امکان پذير است.
«أُتيحَ» از ماده «تَيح» در اصل براى مهيا شدن براى انجام کارى است و هنگامى که به باب افعال مى رود به معناى مهيا کردن است و گاه به معناى مقدر ساختن نيز آمده که آن هم نوعى مهيا کردن است.
✿مَجٰـانینُالحُـسَّین(؏)
🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃 #ختم جزء8 ختم قران به نیابت از شهید بابک نوری هریس، شفای همهی بیماران سل
حواسم هست دیگه قرآن نمیخونید🥲🤦♀
#کلام_اهلبیت
امامصادق (ع) فرمود:
خانه هایی که در آنهانمازشب خوانده شود، بر اهل آسمان چنان می درخشد که ستارگان بر اهل زمین می درخشد
___به به چه حدیث نابی هنوز قانع نشدی برای اینکه یه یاعلی بگی و نماز شب بخونی رفیق!
#امام_زمان
#نمازشب
#سخنبزرگان
اگر میخواهے خدا را دریابی باید بدنت خراب شود!
نه اینڪه آن را خراب کنی؛
بلڪه باید دلت بشکند
و از دنیا و همہ تعلقات ببُرۍ.!
وقتی دلت شکستـــ،آن وقت #خدا داخلش میآید...
#آیتاللهحقشناس
🌺 #پارت هفتم🌺
ساده زیستی حضرت زهرا (س) و پرهیز از تجمل
منابع شیعه و سنی نقل کرده اند، امیرمؤمنان و فاطمه زهرا و امام حسن و امام حسین(ع) و خادمه آنان «فضه» طبق نذری که کرده بودند سه روز، روزه گرفتند.
شب اول هنگام افطار فقیری در زد، حضرت علی(ع) افطار خود را به او داد. سایرین نیز به او اقتدا کرده و افطار خود را به فقیر دادند و با آب افطار کردند. شب دوم یتیمی در زد و باز افطار خود را به او دادند. شب سوم نیز اسیری آمد و چیزی طلبید، این بار نیز افطار خود را به او دادند. آنگاه از سوی خدای متعال سوره «انسان» نازل شد. (امالی صدوق، ص ۲۱۶ و ۲۱۲، کشف الغمه، ج ۱، ص ۴۱۳ و ۴۱۷)
و در این سوره آیه زیر اشاره به ایثار و انفاق آن بزرگواران دارد. (مناقب شهر آشوب، ج ۳، ص ۱۴۷ و ۱۴۸، منتهی الامال، ص ۶۸ در ذکر وقایع سال دوم)
«ویطْعمون الطّعام علیٰ حبّه مسْکینًا ویتیمًا وأسیرًا» (سوره انسان، آیه ۸)
ترجمه: و غذا را در عین دوست داشتنش، به مسکین و یتیم و اسیر انفاق می کنند.
تفسیر این داستان را در تفاسیر شیعه و سنی و از جمله در تفسیر معروف «کشاف» تألیف عالم و مفسر بزرگ سنی «جاراللّه زمخشری» میتوان یافت.
✿مَجٰـانینُالحُـسَّین(؏)
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🍃از سیم خار دار نفست عبور کن🍃 #پارت_۱۲۴ چطور؟ –خب اونقدرقوی هستید که همه رو درجا می کشت
ـــ🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🍃از سیم خار دار نفست عبور کن🍃
#پارت_۱۲۵
باصدای اذان جلوی یک مسجدپارک کردو رفتیم نماز خواندیم
وبعدش هم پارک، ریحانه کلی با پدرش بازی کرد. من هم روی
نیمکت نگاهشان می کردم و به این فکر می کردم که
چقدرخوشبخته کسی که همسر آقای معصومی بشود. زندگی را از
تمام ابعادش نگاه می کند. صدای آقای معصومی من را از
افکارم بیرون آورد.
ــ بریم؟
سوالی نگاهش کردم و گفتم:
–کجا؟
ــ بریم شام بخوریم.
ــ نه دیگه زحمت نمیدم اگه منو برسونید ممنون میشم.
ــ نگاه غمگینی بهم انداخت و گفت :
–یعنی اینقدر عجله دارید از دست ما خالص بشید؟
ــ نه اصال.فقط نخواستم...
حرفم را برید و گفت :
–باشما بودن جزءبهترین ساعات زندگی ماست، بعد رویش را
کرد طرف ریحانه و گفت:
–مگه نه دخترم؟
از حرفش سرخ شدم وفقط لبخند زدم.
جلوی یک رستوران شیک پارک کردو داخل شدیم.
چند جور غذا سفارش دادو گفت :
–ببخشید که ازتون نپرسیدم، چون می دونم دوباره می
خواهید تعارف کنید. چند جور سفارش دادم از همش باید
بخورید.
مدتی بود یا غذا نمی خوردم یا خیلی کم می خوردم که ضعف
نکنم، فکرو خیال آرش من را ازخواب و خوراک انداخته بود.
🍃به _قلم_لیلا_ فتحی_پور🍃
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
ــ 🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🍃از سیم خار دار نفست عبور کن🍃
#پارت_۱۲۶
ا ین شما بودید که سر ما منت گذاشتیدوبه مالطف کردید.
بی توجه به حرفم گفت:
–به نظر من شما فرشته اید. کاش ریحانه هم بزرگ شد اخالق
و منش شما رو داشته باشه.
از این همه تعریفش خجالت کشیدم و گفتم :
–اینقدر خجالتم ندید، نظر لطفتونه.
بعدبرای این که موضوع را عوض کنم، نگاهی به غذاها
انداختم و گفتم :
–خیلی غذا سفارش دادید، من دیگه نمی تونم بخورم، حیف
میشه.
چنگالم را از بشقابم برداشت و از دیس یک تکه ی بزرگ
کباب جدا کردو در بشقابم گذاشت و گفت:
–اینم بخورید بقیهاش رو می بریم.
سیر بودم ولی نتوانستم دستش را پس بزنم، چون تا حاال از
این مهربانیها نکرده بود.احساس کردم خیلی با غرورش می
جنگد .
از رستوران که بیرون امدیم، مامان به گوشی ام زنگ
زد.نگران شده بود.همانطور که برایش توضیح می دادم که
امروز امدیم بیرون و کجاها رفتیم سوار ماشین شدم.
آقای معصومی هم بعد از این که ریحانه راگذاشت داخل
صندلی خودش،ماشین راروشن کردو گاهی با لبخند نگاهم می
کرد.
بعد از تمام شدن مکالمه ام، گفت :
–چقدر مادر خوبی دارید، چقدر راحت باهاش حرف می زنید،
مثل یه دوست.
ــ بله، من همه چیز رو به مادرم میگم. باهاش خیلی راحتم.
ــ خب چرا اون مشکلتون رو بهش نمیگید شاید بتونه کمک کنه
🍃به _قلم_لیلا_ فتحی_پور🍃
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
#تلنگر_تباهیات🌹🌷
راستےفڪرنکنۍگناهفقطتوۍ،
دنیای حقیقے.هست ها نہ!!
توۍایندنیایےکہباگوشیتبراۍخودت ،
ساختےبیشترمیتونۍگناھکنے…(:
باڪانالهاۍکہداری..
باغیبتهایۍکهپشتسر ،
دوستمجازۍیاحقیقیتمیکنے ..
باتهمتهاۍڪہمیزنے ..
با لایڪی کهتوی مجازۍبھحرف،
اشتباه یاهرچیزیبراییڪےمیکنی..
ببینداریچڪارمیکنےباخودت):
#سرانجامماچہمیشود؟💔
#تلنگرانه‼️ #تباهیات
طرف بیوگرافی بازیگر ..
یا فوتبالیست مورد علاقشو حفظه..
حتی میدونه قدش چند سانته،
و اسم همسر و خانوادش چیه..
چه غذایی دوست داره ؛
رنگ مورد علاقش چیه؟!!
اونوقت حتی نمیدونه که امامش
در چه سنی به شهادت رسیده..
حرم امامش کجا قرار داره؟؟🌿
یا امامش حتی چجوری به شهادت رسیده💔
#مذهبینمانباشیم😐🖐🏻#زشتهمگهنه؟!!/: