طوری تلاش کنید که اگر روزی
امام زمان(عج) فرمودند:
یه سرباز متخصص میخوام
بفرمایند؛فلانی بیاید...
سربازی که هیچ کارایی
نداشته باشه بدردِ آقا نمیخوره...
برید آمادگیِ جسمانیِ
خودتون رو ببرید بالا
مومن باشید
همراه با آمادگیِ جسمانی...!✋🏼
#شهیدحسینمعزغلامی
#شهیدانه
راستےدخترخانم🙃🙃
دیروزتوۍیہجمعےنشستہبودیم ،
یڪے ازپسراۍفامیلگفت:👦🏻
خیلےدلمبہحالدخترامیسوزه😔
بیچارههاصورتشونوڪاملعملمیڪنن✂️
هفتادقلمآرایشمیڪنن💄
یہساعتجلوآیینہموهاشونومدلمیزنن💇🏻♀
دڪمہمانتوهاشونوبازمیزارن..
توخیابونباهزارنازواداراهمیرن…🙁
قھقھہسرمیدن🤣
ڪہماپسرافقطنیگاشونڪنیم😍
آخرسرهمڪلےخندید!!!😂
دختـرجونگرفتےمطلبو؟؟🙎🏻♀📝
فھمیدۍمنظورشو!!؟🙁
چرانمیفھمے؟😒شایدممیفھمےهاااا😐
ولےخودتوبہخوابزدۍ😴
اینجورۍنبودیااااااینجورۍشدۍ..
تویہدختـرپاڪونجیبایرانےبودۍ🇮🇷
خانمبودۍ🧕🏻نمیدونمچےشدۍتو ..
دختـرجونبہخودتبیا😔هنوزدیرنشده ..
یہڪمواسہدختـربودنتارزشقائلبشےبدنیستاااا😭💔
╮ فضاےمجازۍرایگاننیست
📱╰هزینشزمانتہ ⏰
╮غذاۍفستفود ۱۰۰هزاࢪتوماننیست
🍕╰هزینشسلامتیته 🚴♂️
╮بۍهدفبودنࢪایگاننیست
╰هزینشآیندتہ 👨🏻🎓
╮اخباࢪمنفۍرایگاننیست
📰╰هزینشحالخوبتہ(:
╮گناه کردن رایگان نیست
🔥╰هزینش آخرتت و دنیای ابدیه
💔😭
✿مَجٰـانینُالحُـسَّین(؏)
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🍃از سیم خار دار نفست عبور کن🍃 #پارت_۱۵۶ وقتی خانه رسیدم، بازهم مادر و اسرا نبودند و برا
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🍃از سیم خار دار نفست عبور کن🍃
#پارت_۱۵۷
خوراکیهایی که آقای معصومی برایم گرفته بود را آوردم و
بعد از دعا شروع به خوردن کردم .
گوشیام را برداشتم تا حداقل یک پیام تشکر برایش بفرستم.
دیدم پیام داده:
»قبول باشه. التماس دعا«.
فوری جواب دادم:
–ممنون. بابت کادو دستتون درد نکنه، واقعا غافلگیر شدم.
نوشت:
–هدف ما هم همین بود، پس خدارو شکر که موفق شدیم.
بی مقدمه نوشتم :
–شما از کجا تاریخ تولدم رو می دونستید؟
ــ زیاد سخت نبود، این که اسفندی هستید حدس می زدم. چون
یه اسفندی فقط می تونه اینقدر متین و خانم باشه.
بعد استیکر خنده گذاشته بود.
در ادامهاش نوشته بود، بقیهاش هم، جوینده یابندس.
حاال شاید بعدا براتون تعریف کردم.
ــ به هر حال ممنونم. خیلی زحمت افتادید.
ــ در برابر مهربونی شما چیزی نیست. خدارو شکر که
پسندیدید. البته دو روز دیگه تولدتونه ولی من خواستم
اولین نفر باشم...
لحظهایی شیطان در جلدم رفت و نوشتم :
–ممنون، سلیقه ی شما بی نظیره.
اونم نوشت :
–اون که آره شک نکنید.
از این حرفش چند جور برداشت میشد کرد. از پیام خودم
پشیمان شدم کاش از سلیقه اش تعریف نمی کردم.
🍃به _قلم_لیلا_ فتحی_پور🍃
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🍃از سیم خار دار نفست عبور کن🍃
#پارت_۱۵۸
گوشی راگذاشتم کنارو رفتم نمازم را خواندم و شروع کردم
به شام درست کردن. که مادر وخواهرم از راه رسیدند.
با دیدن کادوی من اسرا با تعجب گفت:
–هدیه ی صاحب کارته؟
پشت چشمی برایش نازک کردم و گفتم :
–آره صاحب کارم داده.
ــ اونوقت به چه مناسبت؟
سعی کردم خودم را بی تفاوت نشان بدهم، خیلی آرام گفتم:
–واسه تشکر و این حرفها.
اسرا آرام نزدیکم آمدو زیر گوشم گفت:
–شبیه کادوهای ولن تاین نیست؟
شانه ایی باال انداختم و گفتم :
–چه می دونم.
مامان زنجیر رابرداشت و نگاهی کردو گفت: طالست؟
ــ بله مامان جان.
انگار زیاد خوشش نیامد گذاشت سر جایش و حرفی نزد.
خدارو شکر کردم که پشت پالک را نگاه نکرد.
اسرا دوباره زیر گوشم گفت :
–فکر کنم مامان هم مثل من فکرمی کنه.
برای تغییر دادن جو، گفتم :
–مامان یه آبگوشتی پختم که نگو.
مادر همانطور که به گلهای رز قرمز
هلندی نگاه می کرد ودر فکر بود گفت :
🍃به _قلم_لیلا_ فتحی_پور🍃
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼