#کلام_اهلبیت
تا جايى كه مىتوانى تحمل كنى، دستِ نياز دراز نكن؛ زيرا هر روز، روزىِ تازهاى دارد.
بدان كه پافشارى در درخواست، هِيبَت آدمى را مىبَرَد و رنج و سختى به بار مىآورد؛ پس صبر كن تا خداوند دَرى به رويت بگشايد كه به راحتى از آن وارد شوى.
كه چه نزديک است احسان به آدم اندوهناک و امنيت به آدم فرارى وحشتزده.
چه بسا كه دگرگونى و گرفتاریها، نوعى تنبيه خداوند باشد و بهرهها مرحله دارند؛ پس براى چيدن ميوههاى نارس شتاب نكن، كه به موقع آنها را خواهى چيد.🌱
بدان آنكه تو را تدبير مىكند، بهتر مىداند كه چه وقت، بيشتر مناسب حال توست، پس در همه كارهايت به انتخاب او اعتماد كن تا حال و روزت سامان گيرد.
✍🏻 امام حسن عسکری(ع)
📖 ميزان الحكمه، ج۵، ص۱۶۷
https://eitaa.com/MajaninalHossein
❣️🌱 #تلنگرانه ⚠️چی بگم.... 😔
#چادر مۍ پوشد امّا☝️
سرخۍ ݪباݩشـ از دور هویداست❗️
#چادر مۍ پوشد امّا☝️
سیاهہ #آرایش چشمانشـ ..
#چشم #ݩامحرم را خیره مۍ ڪݩد!
#چادر مۍ پوشد امّا☝️
بوۍ #عطر دݪ انگیزش مشام ..
هر نامحرمۍ را مۍ ݩوازد!🥺🥺
#چادر مۍ پوشد امّا☝️
رنگہاۍ #جیغ اݪبسہ هایش..
تحسیݩ مردهاۍ #هرزه_چشم را بر مۍ اݩگیزد!
و توجیہ مۍ ڪݩد ڪہ می خواهم همه ،
بدانَݩد ڪہ چادرۍ ها هم، #شیک، #زیبا،
#خوشبو و #مرتب اݩد.!☹️
آهاۍ چادرۍ نما ..
(پوشیدݩ چادر آداب دارد)🙂👌
به خودت ببا دختر😐💔
#تَــلَنـگـر... ⃠🚫
انسان ها سقوط می کنند وقتی...
لبخند امام زمان (عج) را به #قیمت
#گناه به #شیطان #بفروشند " 😔😔
💔
هر اتفاقی،حتما دلیلی داره
هروقت دچار گرفتاری شدی
یادت باشه که خدا داره میبینه
میدونه در چه حالی هستی
محکم و قوی باش و هرگز ناامید نباش
اینجاست که باید ایمان و صبرت را نشون بدی.
همیشه در هر حادثه ای به خودت بگو:
|یه خیری تو این اتفاقی که
الان برای من افتاده هست|
مطمئن باش خدا راه رو به تو نشون میده
خدا بنده های امیدوارشو دوست داره🤍)))؛
✿مَجٰـانینُالحُـسَّین(؏)
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🍃از سیم خار دار نفست عبور کن🍃 #پارت_۱۶٠ دیگه داری از چند سال بزرگتر بودنت سو استفاده می
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🍃از سیم خار دار نفست عبور کن🍃
#پارت_۱۶۱
اسرا با اعتراض گفت:
–تو به خرید کردن میگی اذیت؟ کلی خوش می گذره.
ــ شب عید اذیته دیگه، حداقل برای من.
تو این ترافیک و شلوغی، آخه چه کاریه.
خریدعیدمال قدیم بودکه بنده خداها کل سال فقط یک دست
لباس می خریدند ومجبوربودند شب عیداین کار رو انجام بدن
تا موقع سال تحویل لباس نو داشته باشند. به نظرم شب عید
فقط باید وسایل سفره هفت سین خریدکه اونم همین
سرخیابونمون می فروشن.
مادر به عالمت تایید سرش را تکان داد.
–واقعا خیلی شلوغ میشه، بخصوص وسایل نقلیه عمومی.
اسرا فوری خریدهابش را جمع کردو گفت :
–من برم این بحث االن اصال به نفعم نیست. ولی راحیل با
این کارت من رو از پختن شام فردا رهایی بخشیدی دمت گرم
سرورم.
پقی زدم زیره خنده و گفتم :
–هنوز تو اون فازی بیا بیرون بابا، تموم شد. االنم لباس
هات رو بپوش ببینم تو تنت چطوریه.
حرفی نزد. بعد از چند دقیقه دیدم بلوز و شلوارش را با
صندل هایش پوشیده و موهایش را هم که مثل موهای من تا
کمرش می رسید روی شانه هایش رهاکرده.
با دیدنش ذوق کردم.
–وای اسرا چقدر بهت میاد، مثل فرشته ها شدی.
با این حرفم یاد حرف امروز آقای معصومی افتادم که گفت:
دخترها فرشته های روی زمین هستند.
مادر هم با لبخند نگاهش کردو گفت:
–مبارکت باشه عزیزم، خیلی قشنگه.
🍃به _قلم_لیلا_ فتحی_پور🍃
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🍃از سیم خار دار نفست عبور کن🍃
#پارت_۱۶۲
اسرا که از تعریف ما صورتش گل انداخته بود گفت:
–ممنونم، ولی االن این تعریفا از لباس بود یا از خودم.
من و مادر با هم گفتیم :
–هردو.
واین حرف زدن هم زمان، هرسه مان را به خنده انداخت.
تقریبا دانشگاه تق و لق شده بود. خیلی کم بچه ها سر کالس
هاحاضر می شدند، مگرسر کالسِ استاد هایی که خیلی سخت گیر
بودند و همان اول ترم خط و نشان هایشان راکشیده بودند.
برای بعضی استادهای سخت گیری که روی یادگیری دانشجوها
تعصب داشتند، اهمیت ویژه ایی قائل بودم. وقتی سرکالس
این جوراستادها می نشستم که تعصب وسختگیری بی مورد
نداشتند، ولی چیزی راسرسری نمی گرفتند و کارشان باحساب
وکتاب بودتاحقی ازدانشجویی ضایع نشودحس خوبی پیدامی
کردم وباخودم می گفتم کاش این استاد یک نمایندهی مجلس
بود، تابرای مشکالت مردم هم اینقدر وجدان و تعصب خرج
میکرد.
من هم میتوانستم بعضی روزها دانشگاه نروم، ولی انگار یک
نیرویی اجازه نمی داد خانه بمانم.
نیرویی که به امید دیدن کسی مرا به دانشگاه میکشاند.
روز تولدم مادر، خانوادهی خاله و دایی را هم دعوت کرده
بود و کلی به همه خوش گذشت.
آن روز نمی دانم این فکر چرا رهایم نمی کرد ، که ممکن
است آرش پیام بدهد و تولدم را تبریک بگوید.
به خاطر همین فکر بچهگانه، چند بار گوشیام را چک کردم.
دفعه،ی آخر، پیامی از آقای معصومی امد. بازش کردم.
نوشته بود:
»باور کن ماه هاست زیباترین جمالت را برای امروز کنار می
گذارم ، امشب اما همه ی جمالت فرار کردهاند همین طور بی
وزن وبی هوا بگویم ... تولدت مبارک«.
🍃به _قلم_لیلا_ فتحی_پور🍃
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
49.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هیچ زمانی مثل حالا، از خویش دور و
به خویشتن محتاج نبودم . . 🦋🤍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با عشقت....
امور فرهنگی کانال مجانین الحسین🌱
#کلام_اهلبیت
ای بندگان خدا،
شما همانند بیمارانید و خداوند مانند طبیب.
مصلحت مریض در این است که به دستورات طبیب عمل نماید، نه آنکه به چیزی که خود میپسندد اظهار تمایل کند!
پس تسلیم اوامر و دستورات الهی شوید تا نجات پیدا کنید و به خِیر و سعادت دست بیابید. 🌱
✍🏻 پیامبر اکرم(ص)
📖 ارشاد القلوب ۱/۱۵۳ و مجموعه ورام ۲/۱۱۷
#سخن_بزرگان
اینکه بنده بارها تکرار میکنم که
جوان ِامروز ، از جوان اول انقلاب
و دوران جنگ اگر جلوتر نباشد ،
بهتر نباشد ، عقبتر نیست و من
معتقدم که جلوتر است ، بهخاطر
این است که امروز با اینهمه
ابزارهای تبلیغی ، با اینهمه
شگردهای گوناگونِ فروریختن
پایههای ایمان ، جوان انقلابی
ایستاده است . .
- حضرتآقا
#رهبر
بسم الله الرحمن الرحیم 🌱🌷
حکمت 23 نهج البلاغه 📜
📌اولویت عمل بر حسب و نسب
وَ قَالَ (علیه السلام): مَنْ أَبْطَأَ بِهِ عَمَلُهُ، لَمْ يُسْرِعْ بِهِ [حَسَبُهُ] نَسَبُهُ.
و فرمود (ع): هر كه در كارها درنگ كند، شرف نسب، سبب سرعت در كارش نشود.
✿مَجٰـانینُالحُـسَّین(؏)
بسم الله الرحمن الرحیم 🌱🌷 حکمت 23 نهج البلاغه 📜 📌اولویت عمل بر حسب و نسب وَ قَالَ (علیه السلام):
🔸تفسیر حکمت 23 👇
امام(علیه السلام) در این سخن پربار و حکمت آمیز به اهمیت عمل صالح و نیک در سرنوشت انسان اشاره دارد و تلویحاً کسانى را که بر نسب خود تکیه مى کنند در خطا مى شمرد و مى فرماید: «کسى که عملش او را (از پیمودن مدارج کمال) کُند سازد نَسَبش به او سرعت نخواهد بخشید»; (مَنْ أَبْطَأَ بِهِ عَمَلُهُ لَمْ یُسْرِعْ بِهِ نَسَبُهُ).
قرآن مجید و روایات اسلامى در جاى جاى خود بر فرهنگ عمل تکیه کرده است و آن را مقدم بر هر چیز مى شمرد و این آیه شریفه قرآنى که به صورت شعار براى مسلمانان در آمده شاهد این گفتار است: (إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُم).(1)
درست است که نسب عالى یکى از مزایاى اجتماعى افراد محسوب مى شود ولى در واقع جنبه تشریفاتى دارد; آنچه به حقیقت و واقعیت مقرون است اعمال خود انسان است و بسیار دیده ایم افرادى که از خانواده هاى پایین بودند به سبب جد و جهد و تلاش و کوشش به مقامات عالى رسیده اند در حالى که افراد دیگرى با نسب هاى عالى بر اثر سستى و تنبلى خوار و بى مقدار شدند.
از آنچه گفتیم روشن مى شود که عمل در اینجا ـ بر خلاف آنچه ابن ابى الحدید نگاشته ـ به معناى عبادت نیست بلکه هرگونه عمل مثبت معنوى و مادى را شامل مى شود.
در حدیث معروف و مشروحى این حقیقت در لباس دیگرى از امام سجاد نقل شده است و خلاصه حدیث چنین است که «اصمعى» مى گوید: شبى در مکه بودم که شبى مهتابى بود هنگامى که اطراف خانه خدا طواف مى کردم صداى زیبا و غم انگیزى گوش مرا نوازش داد. به دنبال صاحب صدا مى گشتم که چشمم به جوان زیبا و خوش قامتى افتاد که آثار نیکى از او نمایان بود. دست در پرده خانه کعبه افکنده و با جمله هاى پرمعنا و تکان دهنده اى با خدا مناجات مى کند. مناجات او مرا سخت تحت تأثیر قرار داد. آن قدر ادامه داد و گفت و گفت که مدهوش شد و به روى زمین افتاد. نزدیک رفتم و سرش را به دامان گرفتم و به صورتش خیره شدم دیدم امام زین العابدین على بن الحسین(علیهما السلام) است. سخت به حال او گریستم. قطره اشکم بر صورتش افتاد و به هوش آمد و فرمود: «مَنِ الَّذِی أَشْغَلَنِی عَنِ ذِکْرِ مولاى; کیست که مرا از یاد مولایم به خود مشغول داشته» عرض کردم: «اصمعى» هستم اى سید و مولاى من این چه گریه و چه زارى است؟ تو از خاندان نبوت و معدن رسالتى. مگر خدا در مورد شما نفرمود: (إِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرا)(2) امام برخاست و نشست و فرمود: «هَیْهاتَ هَیْهاتَ خَلَقَ اللَّهُ الْجَنَّةَ لِمَنْ أَطَاعَهُ وَأَحْسَنَ وَلَوْ کَانَ عَبْداً حَبَشِیّاً وَخَلَقَ النَّارَ لِمَنْ عَصَاهُ وَلَوْ کَانَ وَلَداً قُرَشِیّاً; هیهات هیهات خداوند بهشت را براى مطیعان و نیکوکاران آفریده، هرچند غلام حبشى باشد و دوزخ را براى عاصیان خلق کرده، هرچند فرد بزرگى از قریش باشد مگر این سخن خدا را نشنیده اى که مى فرماید: هنگامى که در صور دمیده شود و قیامت برپا گردد نسب ها به درد نمى خورد و کسى از آن سؤال نمى کند».(3)
شبیه همین داستان در بحارالانوار، جلد 46، صفحه 81، از طاووس یمانى نقل شده است.
تنها مسئله معاد و نجات یوم القیامة نیست که نسب ها در آن تأثیرى ندارد بلکه در گرو اعمال آدمى است، در دنیا نیز افرادى را مى شناسیم که از نسب هاى برجسته اى برخوردار بودند; اما بر اثر سستى و تنبلى عقب ماندند و راه به جایى نبردند و افرادى را سراغ داریم که از نظر نسب از یک خانواده به ظاهر پایین اجتماعى بودند; ولى لیاقت و کاردانى و تلاش و کوشش آنها را به مقامات بالا رساند.
در اینجا این سؤال پیش مى آید که ما در روایات اسلامى درباره فضیلت سادات و فرزندان پیامبر مطالب زیادى داریم و در نامه مالک اشتر، على(علیه السلام) به او توصیه مى کند که فرماندهان لشکرش را از خانواده هاى اصیل برگزیند (ثُمَّ الْصِقْ بِذَوِى الاْحْسابِ ...) و در دستورات مربوط به انتخاب همسر نیز آمده است که همسران خود را از خانواده هاى اصیل برگزینید و اینها نشان مى دهد که نسب و اصالت خانوادگى نیز مؤثر است.
پاسخ این سؤال با توجه به یک نکته روشن مى شود و آن این که منظور امام از نسب، نسب هاى تشریفاتى دنیوى است که فلان کس شاهزاده است یا پدرانش از مالکان بزرگ و ثروتمندان معروف شهر بوده اند; و اما نسب هاى معنوى که بر اساس ارزش هاى والاى اخلاقى و انسانى بنا شده به یقین مؤثر و در عین حال باز هم اصالت با عمل است و این گونه نسب ها نیز در درجات بعد قرار دارد.
⚖روز قیامٺ
انگشتاٺ شهادٺ میدن 🖐🏻
کدوم سایٺ مستهجنے🔞 را لمس کردی..
درکدوم گروه مختلط عضو شدۍ🥺
وارد کدوم کانالے شدی😔
چه پروفایل و استورۍ گذاشتے💔
چه پستی گذاشتی✨ و...
همهی اینها رو انگشتاٺ شهادٺ میدن !!
💔
🌺 #پارت هفتم 🌺
غیبت صغرا
امام حسن عسکری (ع) درهشتم ربیع الاول سال ۲۶۰ ق؛ یعنی در زمانی که حضرت مهدی (ع) پنج سال بیشتر نداشت، به دست معتمد، خلیفه عباسی به شهادت رسید و امام عصر(ع) بر پیکر پدر بزرگوار خویش نماز گزارد,۱۶
با شهادت امام حسن عسکری (ع)، دوران امامت امام عصر(ع) آغاز شد. بنا به گفته بسیاری از صاحب نظران، دوران غیبت کوتاه مدت آن امام که از آن به «غیبت صغرا» تعبیر می شود، از همین زمان؛ یعنی سال ۲۶۰ ق آغاز گردید. برخی از اهل تحقیق برآنند که غیبت صغرا از همان زمان تولد حضرت؛ یعنی سال ۲۵۵ ه . ق آغاز شده است,۱۷
دوران غیبت صغرا تا سال ۳۲۹ ه . ق ادامه داشت که بدین ترتیب، بنا بر دیدگاه اول، طول این دوران، ۶۹ سال و بنا بر دیدگاه دوم، طول این دوران ۷۴ سال خواهد بود.
✿مَجٰـانینُالحُـسَّین(؏)
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🍃از سیم خار دار نفست عبور کن🍃 #پارت_۱۶۲ اسرا که از تعریف ما صورتش گل انداخته بود گفت: –م
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🍃از سیم خار دار نفست عبور کن🍃
#پارت_۱۶۳
با خواندنش زل زدم به نوشته ها و بغض گلویم را گرفت.
انگار این پیام را از کس دیگری توقع داشتم و حاال یک
جورایی جا خورده بودم.
سعیده که بی هواوارداتاق شد، وقتی حال مرا دید، نگاهی
به گوشیام انداخت که هنوز روشن بود. متن را خواند و
تعجب زده گفت:
–الان از خوشحالی اینطوری شدی یا ناراحتی؟
وقتی سکوتم را دید ادامه داد :
–اونوقت این از کجا تاریخ تولد تو رو می دونه؟
در پاهایم احساس ضعف می کردم، گوشی را خاموش کردم
وزیرتخت انداختمش تادیگرنبینمش. خودم هم نشستم روی تخت
و سرم راتوی دستهایم گرفتم.
سعیده که از کارهای من هاج و واج مانده بود گفت :
–توچته راحیل؟
منتظر پیام کسی بودی؟
سرم را بلند کردم و بغضم راقورت دادم و گفتم :
–یادته از رنج برات می گفتم؟
ــ خب.
ــ الان برای من از رنج گذشته، شده شکنجه. کاش یه قرصی
چیزی بود که آدم می خورد و همه چیز رو فراموش می کرد.
کنارم نشست و سرم را روی سینهاش فشار داد و گفت :
–راحیل باورم نمیشه تو این حرف هارو میزنی، فکر می کردم
بی خیالترو قویتر از این حرف ها باشی.
اینجوری که داغون میشی. آخه آرش از کجا باید روزتولد تو
رو بدونه.
خودم را کنار کشیدم و گفتم:
–من قویم، یعنی باید باشم.
🍃به _قلم_لیلا_ فتحی_پور🍃
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼