من اشکِ بی کسیِ خیمهگاه را دیدم
میانِ خیمه ولی قتلگاه را دیدم💔
که ذوالجناح پُر از خون ولی سواری نیست
به جای جایِ تو غیرِ زخمِ کاری نیست💔
حرامیان همه بر گِردِ پیکرش بودند😭
تمام نیزه بهدوشان #پِیِسرش بودند💔
حرامیان نه فقط گاهواره میبُردند
لباس را زِ تَنی پاره پاره میبُردند💔
به رویِ دوش همه تازیانه میآمد
زِ گوشهای همه #گوشواره میبُردند💔
درونِ خیمه زمینگیر بودم اما سوخت
تمامِ بستر من با خیام یکجا سوخت💔😭
زِ داغ #تاول آتش صدای ما میسوخت
میان شعله سر و دست و پایِ ما میسوخت💔
چگونه با که بگویم حکایتِ سر را
حکایت #عطش و خیزران و پیکر را💔