اثرات شانه چوبی
📌از بین رفتن بلغم سر بسیار مهم هست تا عفونت گوش میانی درمان بشه
در اینجا اگر شخص سینوزیت داره حتما باید سینوزیت رو هم درمان کنه...چرا که مواد از طریق سینوس ب گوش روانه میشه و پشت گوش جمع میشه...
⚡️روغن ریزی داخل بینی انجام بشه(بنفشه کنجدی)
⚡️شانه زدن سر با شانه ی چوبی چون سر رو حرارت میده...پس بلغم سر رو کم میکنه و در درمان خیلی عالی عمل میکنه. روزانه ده دقیقه
البته شانه زدن موها با شانه ی چوبی فواید زیاااادی داره
💠درمانخانه اسلامی💠
🌻سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان صلوات🌻
🌻الّلهُمَّ صَلِّ عَلَے مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌻
https://eitaa.com/joinchat/3999924353C4d5bf86db8
🔹حق الناس
1⃣جبران حق الناس خیلی سخته....#غیبت که از۷۰ بار زنا. گناهش سنگین تره _ فحاشی_ تهمت_ مسخره کردن با نگاه یا بازبان_ فضولی وسخن چینی ووو..
اینمدل گناهان👆👆 باید رفت وازشون حلالیت طلبید. به هرطریق دلشونو. بدست آورد.....هرچند خیلی سخته.
2⃣ اگه بهش بگی غیبتت کردم یا....
میدونی فتنه میفته. بدتر میشه. پس دیگه نگو بهش ...ولی به نیابت ازاون شخص کارهای خیر ( ذکر گفتن، قران خواندن ، زیارت رفتن، وو،،،، ). انجام بده . توبه واقعی کن. براش هدیه بخر. دلشو شادکن بلکه ان شاءالله. خدا ببخشه ......
3⃣به نیت ردمظالم هرچندوقت یکبار به فقیرمومن. مبلغی کمک کنیم....همین صدقاتی که میدیم نیت کنیم جهت رفع حق الناس از خودمون ، خانوادمون، امواتمون. ،،،، قربه الی الله ....
4⃣ اگه به کسی آسیب مالی زدیم یا پولش دستمون بوده وفوت کرده باید اون وجه رو به خانوادش داد اگه خیلی گشتیم وخانوادشم پیدا نکردیم همون مبلغ رو. به نیت اون میت باید بدیم به فقیرمومن ...
5⃣ومهمترین مرحله ردمظالم. توبه میباشد میتوان دورکعت نماز خواند. وگفت: خدایا به هرکس ظلمی کردم حرفی زدم. ببخش دیگه تکرار نمیکنم. و. هرکس هم به من ظلم کرده و غیبتم رو کرده. من میبخشمش..... ( باید ببخشی. تا بخشیده بشی)
6⃣واینکه هروقت اون شخص رو که مثلا غیبتش کردی. دیدی. بهش محبت کنی. ،،،،
7⃣اگر. خسارت مالی به کسی وارد کردیم مثلا شیشه اشونو. شکوندیم. باید. باید. رفت عذرخواهی کرد. و همان شیشه را برایش خریدو درست کرد....خسارت مالی را باید. پولشو. به طرف پرداخت کنیم حتما.....یاعین همون چیزی که آسیب زدیم براش بخریم......
🔴پس هرکس بهترمیداند خسارت مالی زده به کسی یا. آبرویی. و. برای جبرانش وقت راتلف نکند وتوبه راعقب نندازد
🔴 تمام گناهان شهدا. بخشیده میشه.بجز.👈 حق الناس.....یعنی خیلی مهم وسنگینه... خدا خودش رحم کنه بهمگیمون. ...پاک ازدنیا کوچ کنیم. خصوصا. پاک از گناهان حق الناس .....
یا الله یا رَحمنُ یا رحیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ ثبِّت قَلبِی عَلی دِینکَ
🌻سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان صلوات🌻
🌻الّلهُمَّ صَلِّ عَلَے مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌻
https://eitaa.com/joinchat/3999924353C4d5bf86db8
AUD-20211127-WA0025.
4.55M
🍃 یک رفتار پیامبر(ص) را تمرین کن
🎙️حجت الاسلام والمسلمین عالی
🌻سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان صلوات🌻
🌻الّلهُمَّ صَلِّ عَلَے مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌻
https://eitaa.com/joinchat/3999924353C4d5bf86db8
🕊بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🕊
*تو برو مَکّه ، من میروم فَکّه*🕊️
*شهید سعید شاهدی*🌹
تاریخ تولد: ۱۷ / ۱۲ / ۱۳۴۷
تاریخ شهادت: ۲ / ۱۰ / ۱۳۷۴
محل تولد: قصرالدشت تهران
محل شهادت: فکه
*🌹مادرش← بچه که بود لقمه هم به مدرسه نمیبرد🍂میگفت شاید کسی نداشته باشد و دلش بخواهد🥀به بیت المال خیلی حساس بود💫 در حد توانش با جمع آوری کمکهای دیگران و گرفتن وام به آنها کمک می کرد🍃می گفت: یک عده مستاجرند ، کرایه خانه ندارند بدهند یا سقف خانه شان دارد پایین می آید🥀نمی دانید چه سختی هایی می کشند.🥀همرزم← من و سعید در همه لحظات با هم بودیم و قرار بود با هم برای تفحص به فكه برویم.💫 وقتی رفتم سر كار به من گفتند كه در قرعهكشی اسمم برای مكه درآمده🌙به سعید گفتم كه قرار است به مكه بروم🕊️از آنجا كه برگشتم حتماً به فكه میآیم💫سعید با لبخند همیشگی پاسخ داد: تو برو مكه من هم میروم فكه🕊️ ببینیم كدامیك از ما زودتر به خدا می رسیم؟🕊️ تازه از حج بازگشته بودم كه تلفن زنگ زد📞 آقای بیگدلی از فكه بود‼️اشک از چشمانم سرازیر شد🥀باور كردنش برایم مشكل بود🥀سعید به خدا رسیده بود🕊️ یک مین والمری منفجر میشود و شهید غلامی مجروح میشود سعید برای کمک به او به سمتش میرود🍃 که ترکش مین به گلو🥀سینه و پهلویش میخورد🥀و هر دو به شهادت میرسند*🕊️🕋
*شهید سعید شاهدی*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
🌻الّلهُمَّ صَلِّ عَلَے مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌻
https://eitaa.com/joinchat/3999924353C4d5bf86db8
🌷 خاطرات شهدا
#ردیف_اول، #قبر_هشتم
🌷هویزه، شهدای غریبی دارد. خیلی از آنها، جوانانی هستند که کیلومترها دورتر از خانه و کاشانه خود در این سرزمین آرمیده اند. هویزه نبرد کربلائی را به خود دیده است. مظلومیت شهدای این سرزمین یکی از غم انگیزترین خاطرات دفاع مقدس است. عصر یک روز در ایام نوروز در حیاط مسجد هویزه که یادمان تعداد زیادی از شهدای گرانقدر است قدم میزدم. کاروانهای زیارتی، یکی پس از دیگری برای زیارت به آنجا میامدند و میرفتند. در میان همهمه زائران، سر و صدای یک نفر بیشتر از همه جلب توجه میکرد. به همان طرف حرکت کردم.
🌷دختر خانم نوجوانی بود که خودش را روی یکی از قبرها انداخته بود و با حالتی که هر بیننده ای را منقلب میکرد، داشت ضجه میزد و گریه میکرد و چیزهایی به شهید میگفت که کلماتش زیاد قابل فهم نبود. عده ای از خانمها دوره اش کرده بودند و سعی داشتند به او دلداری بدهند. فکر کردم حتماً از بستگان آن شهید است. خودم را کنار کشیدم و از آن جمع فاصله گرفتم. بعد از کمی قدم زدن، همان دختر خانم را دیدم که حالا آرام و با وقار، گوشه ای ایستاده و به مزار شهدا چشم دوخته است.
🌷نزدیک رفتم و سر صحبت را باز کردم. پرسیدم: آن شهید برادرت بود؟ گفت: نه، اصلاً با او آشنا نیستم. کنجکاویام بیشتر شد. جریان را از او سئوال کردم. گفت: آن شهید مرا به اینجا دعوت کرد. حرفهایش عجیب بود. _قرار بود از مدرسهی ما کاروانی به مناطق جنگی اعزام شود. سهمیه هر کلاس چهار نفر بود. من هم دوست داشتم به این سفر بروم. اما اسمم در قرعه نیفتاد. خیلی ناراحت شدم. دلم شکست. شب توی خواب شهیدی را دیدم که با لباس رزم مقابلم ایستاده بود و لبخند میزد.
🌷بعد از چند لحظه به طرفم آمد. چفیه اش را درآورد و روی سرم انداخت. چفیه تمام موهایم را پوشاند. بعد چنان زیر آن را گره زد که احساس خفگی کردم. گفتم: میخواهی مرا بکشی؟ خندید. گفت: ما جانمان را فدای شما کردیم.... نترس. نمیمیری! گفت: چرا به زیارت ما نمیآیی؟ فهمیدم منظورش جبهههای جنوب است. گفتم: قرعه به نامم نخورد. گفت: اگر دلت بخواهد میتوانم کارت را درست کنم. خوشحال شدم. نور امید در دلم زنده شد. دیدم میخواهد برود. پرسیدم: سراغ شما کجا بگیرم؟
🌷....گفت: مزار شهدای هویزه که آمدی ردیف اول، قبر هشتم. فردا صبح که به مدرسه رفتم، اعلام کردند برای کلاس ما یک سهمیه اضافه شده. سریع رفتم اسم نوشتم. قرعه به نامم افتاد! به هویزه که آمدم، فوری به سراغ شهدا رفتم. ردیف اول را پیدا کردم. شمردم تا رسیدم به قبر هشتم. گفتم شاید آن طرف که بشمارم قبر دیگری باشد. اما از سمت دیگر هم هشتمین قبر بود. روی سنگ نوشته شده بود: ”شهید ملائی زمانی".
🌹خاطره ای به یاد شهید معزز محمدرضا ملائی زمانی
راوی: حجت الاسلام مرتضوی از گروه تفحص سیره شهدا قم
🌻سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان صلوات🌻
🌻الّلهُمَّ صَلِّ عَلَے مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌻
https://eitaa.com/joinchat/3999924353C4d5bf86db8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ایده خوشمزه و جذاب برای زمستون 😍
مخصوصا شب یلدا
ببینید خیلی جالبه👌🏻
🌻سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان صلوات🌻
🌻الّلهُمَّ صَلِّ عَلَے مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌻
https://eitaa.com/joinchat/3999924353C4d5bf86db8
تلنگر
فقیری به ثروتمندی گفت:
اگر من در خانه ی تو بمیرم،
با من چه می کنی؟
ثروتمند گفت:
تو را کفن میکنم و به گور می سپارم
فقیر گفت:
امروز که هنوز هم زنده ام،
مرا پیراهن بپوشان، و چون مُردم،
بی کفن مرا به خاک بسپار ....!
حکایت بالا حکایت بسیاری از ماست؛
که تا زنده ایم قدر یکدیگر را نمیدانیم ولی بعد از مردن هم، میخواهیم برای یکدیگر سنگ تمام بگذاریم.
🌻سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان صلوات🌻
🌻الّلهُمَّ صَلِّ عَلَے مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌻
https://eitaa.com/joinchat/3999924353C4d5bf86db8
✨﷽✨
#یک_داستان_یک_پند
✍ چوپان جوانی با مادرش در کوهستان زندگی میکرد. مزرعه سرسبز و دامداری بزرگی داشت. روزی گرگی در آنجا پیدا شده و چند تا از گوسفندانش را کشت.
چوپان شب و روز در فکر و کینه انتقام از گرگ بود. طوری که مزرعه و تمام کار خود را رها کرده و به دنبال ساخت تلهای برای صید گرگ بود. تلهای در بیرون طویله گذاشت و شبی دم گرگ در تله گرفتار شد. صبح که چوپان گرگ را در حال زوزه کشیدن در تله دید، بسیار خوشحال شد. روغنی آورد، بدن گرگ را به روغن آغشته کرد. مادر پیر و کار کشتهاش پرسید: چه میکنی پسرم؟
گفت: میخواهم گرگ را آتش بزنم، سپس تله را باز میکنم تا فرار کند. باد که به آتش بخورد یقین دارم خواهد سوخت و دوست دارم با بدنی سوخته مدتی زجر بکشد و بمیرد. مادرش گفت: فرزندم اگر بسیار از او دل ناخوشی داری او را بکش ولی چنین انتقام نگیر که کار انسانی نیست. گرگ بر اساس فطرتش که شکار است گوسفند تو را چنین کرده است ولی تو حتی اگر او را بکشی باز کار درستی نکردهای، بهتر است به جای کشتن او فکر محکم کردن طویلهات باشی؛ چون این گرگ برود گرگ دیگری میآید.
جوان که چشمش را آتش انتقام پر کرده بود، کبریت بر بدن گرگ کشید و تله را گشود، گرگ با بدنی آتش گرفته فرار کرد.چوپان فکر انتقام را کرده بود ولی فکر این را نکرده بود که گندمهایش رسیده و مزرعهاش پر از خوشههای گندم خشک است. گرگ سمت گندمزار خشک دوید و آتش جانش به مزرعه افتاد و تمام محصولاش در آتش سوخت. زانوی غم بغل کرد و آنگاه به ذهنش رسیده که مادرش چه پند حکیمانهای به او داده بود. گاهی مادری فرزند خود را نفرین میکند و به دنبال خنک کردن آتش دل خود است. ولی نمیداند همین فرزند بر اثر نفرین این مادر بیمار میشود و این مادر خودش میسوزد و داستان انتقام از گرگ دوباره تکرار میشود.
🌻سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان صلوات🌻
🌻الّلهُمَّ صَلِّ عَلَے مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌻
https://eitaa.com/joinchat/3999924353C4d5bf86db8
✅ احکام شرعی
🔹حکم رنگ مو و خودکار روی اعضای وضو
💭سوال: آیا وجود رنگ مو و خودکار بر روی اعضای وضو اشکالی ندارد؟
پاسخ:
✅رنگ مو، رنگ پوست میوه و رنگ خودکار اگر جرم و جسمیت ندارد یا جرم خیلی ضعیفی دارد که مانع از رسیدن آب به پوست نمی شود، برای وضو اشکال ندارد و مانع محسوب نمی شود.
📚 منبع:
العروه الوثقی مع تعلیقات، ج1، افعال الوضو، با استفاده از م 18؛ امام، استفتائات، ج1، وضو، س 41 و 42؛ بهجت، سبحانی، سیستانی، صافی و مکارم، احکام جوانان، م 73 و 77 و استفتا؛ خامنه ای، اجوبه الاستفتائات، س 140 و 141؛ مکارم، استفتائات جدید،ج2، س 55.
>>> برگرفته از کتاب «رساله مصور»، ج1، ص 157.
🌻سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان صلوات🌻
🌻الّلهُمَّ صَلِّ عَلَے مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌻
https://eitaa.com/joinchat/3999924353C4d5bf86db8
داستان
🍃🍂فرشتگان عذاب در تخت فولاد 🍂🍃
🌸✨مرحوم سید جمال الدین گلپایگانی میفرمود: من در دوران جوانی که در اصفهان بودم نزد دو استاد بزرگ، مرحوم آخوند کاشی و جهانگیر خان، درس اخلاق و سیر و سلوک میآموختم و آنها مربی من بودند
به من دستور داده بودند که شبهای پنجشنبه و شبهای جمعه بروم بیرون اصفهان و در قبرستان تخت فولاد قدری تفکر کنم در عالم مرگ و ارواح و مقداری هم عبادت کنم و صبح برگردم
عادت من این بود که شبهای پنجشنبه و جمعه میرفتم و مقدار یکی دو ساعت در بین قبرها و در مقبرهها حرکت میکردم و تفکر مینمودم و بعد، چند ساعت استراحت نموده و سپس برای نماز شب و مناجات بر میخاستم و نماز صبح را میخواندم و پس از آن به اصفهان میآمدم
🌸✨میفرمود: شبی بود از شبهای زمستان هوا بسیار سرد بود برف هم میآمد، من برای تفکر در ارواح و ساکنان وادی آن عالم از اصفهان حرکت کردم و به تخت فولاد آمدم و در یکی از حجرات رفتم و خواستم دستمال خود را باز کرده چند لقمهای از غذا بخورم و بعد بخوابم تا در حدود نیمه شب بیدار و مشغول کارها و دستورات خود از عبادت گردم
در این حال در مقبره را زدند تا جنازهای را که از ارحام و بستگان صاحب مقبره بود و از اصفهان آورده بودند آنجا بگذارند
و شخص قاری قرآن که متصدی مقبره بود، مشغول تلاوت شود و آنها صبح بیایند و جنازه را دفن کنند، آن جماعت جنازه را گذاردند و رفتند
🌸✨و قاری قرآن مشغول تلاوت شد
من همین که دستمال را باز کرده و میخواستم مشغول خوردن غذا شوم دیدم که ملائکه عذاب آمدند و مشغول عذاب کردن شدند
(عین عبارت خود آن مرحوم است)
چنان گرزهای آتشین بر سر او میزدند که آتش به آسمان زبانه میکشید و فریادهایی از این مرده بر میخواست که گویی تمام این قبرستان عظیم را متزلزل میکرد، نمیدانم اهل چه معصیتی بود، از حاکمان جائر و ظالم بود که اینطور مستحق عذاب بود؟ و ابداً قاری قرآن اطلاعی نداشت آرام بر سر جنازه نشسته و به تلاوت اشتغال داشت.
🌸✨من از مشاهده این منظره از حال رفتم، بدنم لرزید، رنگم پرید و اشاره کردم به صاحب مقبره که در را باز کن من میخواهم بروم
گفت: آقا! هوا سرد است، برف روی زمین را پوشانیده، در راه گرگ است و تو را میدرد
هر چه خواستم بفهمانم به او که من طاقت ماندن ندارم او ادراک نمیکرد، به ناچار خود را به در اطاق کشیدم در را باز کردم وخارج شدم و تا اصفهان با آنکه مسافت زیادی است بسیار به سختی آمدم و چندین بار به زمین خوردم
آمدم در حجره، یک هفته مریض بودم و مرحوم آخوند کاشی و جهانگیر خان میآمدند و عیادت میکردند و به من دوا میدادند و جهانگیر خان برای من کباب باد میزد و به زور به حلق من فرو میبرد تا کم کم قدری قوت گرفتم.
📗 کتاب معاد شناسی علامه طهرانی
جلد اول، صفحه ۱۳۸
🌻سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان صلوات🌻
🌻الّلهُمَّ صَلِّ عَلَے مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌻
https://eitaa.com/joinchat/3999924353C4d5bf86db8
9.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🦋 درس اخلاق
🔹گناه حق الناس
لطفا این داستان واقعی و آموزنده رو برای دیگران هم به اشتراک بگذارید شاید تلنگری برای برخی افراد باشد ان شاءالله
🌻سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان صلوات🌻
🌻الّلهُمَّ صَلِّ عَلَے مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌻
https://eitaa.com/joinchat/3999924353C4d5bf86db8