#داستان
🌸 مرحوم حبیبالله چایچیان(حسان) دربارهی ماجرای سرودن شعر «آمدم ای شاه پناهم بده» میگوید:
مادرم در آخرین لحظاتی که خدمتشان رسیدم، همیشه آن حال و هوای ارادت به چهارده معصوم را داشت و در همان حال که سکته کرده بود،
دکتر را خبر کردیم.
🌺 دکتر مشغول گرفتن نوار شد و وقتی خواست برود، متأسفانه مادرم سکته دیگری کرد.
من به دکتر آن را اعلام کردم. دکتر خطاب به من گفت: «فردی که این گونه سکته کند، کمتر زنده خواهد ماند!»
به هر حال دکتر راهی شد و من خدمت مادر برگشتم و به ایشان عرض کردم، شما آرزویتان چیست؟
🌼 ایشان گفت: آرزوی من این است که یک بار دیگر حضرت رضا را زیارت کنم
(و این نکته را هم بگویم که راه رفتن ایشان خیلی سخت بود و حال خوبی نداشت و من دو بازوی مادر را میگرفتم تا بتواند یواش یواش حرکت کند.)
🌷 با هواپیما به سمت مشهد رفتیم. نمیدانم در ایام تولد حضرت رضا بود یا شهادت، حرم خیلی شلوغ بود.
وارد شدن به حرم هم یقیناً مشکل و حتی برای مادرم غیرممکن بود،
🌟 گفتم مادرجان!
از همین جا سلام بدهی، زیارتت قبول است.
گفت: «ما قدیمیها تا ضریح را نبوسیم، به دلمان نمیچسبد»
گفتم: دل چسبیاش به این است که حضرت جواب بدهد.
🌺 هر چه کردم دیدم مادر قبول نمیکند.
خلاصه بازوی مادر را گرفته بودم و همین طور به سمت ضریح حرکت میکردیم؛
در همین حال دیدم که حال شعر برایم فراهم شد،
من تمام توجهام را به شعر و الهامی که عنایت شده بود دادم،
دیدم زبان حال مادرم است نه زبان حال من! و شعر تا «تخلص» رسید.
🌸 وقتی شعر به «تخلص» رسید دیدم مادرم با آن ازدحام که آدم سالم نمیتوانست برود، خودش را به ضریح رسانده بود و داشت ضریح را میبوسید و من هم ضریح را بوسیدم؛ و این شعر در حقیقت زبان حال مادرم در آخرین لحظات عمرش است...
🌼 شعر کامل به شرح زیر است:
🌷 آمدم ای شاه پناهم بده
🌷 خط امانی ز گناهم بده
🍀 ای حرمت ملجأ درماندگان
🍀 دور مران از در و راهم بده
🌷 ای گل بیخار گلستان عشق
🌷 قرب مکانی چو گیاهم بده
🍀 لایق وصل تو که من نیستم
🍀 اذن به یک لحظه نگاهم بده
🌷 ای که حریمت مَثل کهرباست
🌷 شوق و سبکخیزی کاهم بده
🍀 تا که زعشق تو گدازم چو شمع
🍀 گرمی جانسوز به آهم بده
🌷 لشکر شیطان به کمین منند
🌷 بیکسم ای شاه پناهم بده
🍀 از صف مژگان نگهی کن به من
🍀 با نظری یار و سپاهم بده
🌷 در شب اول که به قبرم نهند
🌷 نور بدان، شامِ سیاهم بده
🍀 ای که عطابخش همه عالمی
🍀 جمله حاجات مرا هم بده
🌷 آن چه صلاح است برای «حسان»
🌷 از تو اگر هم که نخواهم بده
🌹 "السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا"🌹
🌻سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان صلوات🌻
🌻الّلهُمَّ صَلِّ عَلَے مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌻
https://eitaa.com/joinchat/3999924353C4d5bf86db8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔵هر وقت خواستین با خدا حرف بزنین...
#آیتاللهمجتهدیتهرانی🎤
✨سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان صلوات✨
✨الّلهُمَّ صَلِّ عَلَے مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ✨
https://eitaa.com/dokhtenaby
🦋🕸🕷🦋🕸🕷🦋🕸🕷
🦋ای در دام🕷قسمت ۹۱:
عقد که تمام شد همه به جز علی وطارق وعماد ,اتاق راترک کردند.
طارق دست من را در دست علی نهاد وگفت:علی جان تنها خواهرم را اول به خدا وبعد به تومیسپرم ,مثل چشمهات ازش نگهداری کن.:
علی برپشت دست من بوسه ای زد ودست برچشمش نهاد ,خدا راشکر کردم برای اینهمه موهبت خدا پس ازازمایشهایی سخت.
من:حالا میشه بگید اینجا چه خبره؟اخه کلا گیج شدم .
علی لبخندی زد وگفت :هیچی نشده که...طارق را یک شیرزن شیعه از چنگ ابلیسیان فراری میدهد,طارق شماره خصوصی من را که کسی ندارتش ,داشت,گوشی نمیدانم از کجا به چنگش افتاده بود به من زنگ زد وگفت کجا هست ,منم رفتم دنبالش واوردمش تواین خونه که میبینی,ساکنان این خونه ازاشناهام بودندو از ترس داعش متواری شدند .
من از همون روز اول که شهر به تصرف داعش درامد به دنبال شما بودم ,منتها نمیدانم تقدیر چنین بود یاکوتاهی ازمن بود که همیشه یک پله ازشما دورتر بودم ,ردتان را تا خانه ابوعمر زدم اما بعدازاون انگار اب شده بودید وبه زمین رفته بودید ,هرچه بیشتر جستجومیکردم ,کمتر ردی ازتون پیدا میکردم تااینکه
وقتی اومدم و طارق واحمد وعباس را دیدم وفهمیدم توسط,شما فراری شدند.همان شب باحرفهایی که طارق از ام فیصل وشما زد,خودم رابه اردوگاه رساندم .
شاید ده ها بار کانکس ام فیصل را دورزدم وزیرنظرداشتم تااینکه دم دمای صبح متوجه خروجتان شدم وشما را تعقیب کردم وبقیه اش هم که خودت میدونی.
باتعجب گفتم:علی اقا مگه شما چکاره اید که اینقدر راحت بین داعشیا رفت وامد میکنی؟
طارق خنده ای کردوزد پشت علی وگفت:هنوز مونده تااین مارمولک رابشناسی خخخخ البته توهین نمیکنم اما تروفرزیش ادم را یاد مارمولک میاندازه...
علی زد زیر خنده ودستم راکه هنوز تودستش بود فشارداد وگفت :به جمع مارمولکها خوش امدی وهرسه زدیم زیر خنده,عماد باخنده ما باصدای بلند خندید ....گرفتمش توبغلم وگفتم:قربون خنده هات بشم که چندین وقته بی صدا بودند.
علی نگاهی روساعتش کردوگفت:دیگه خداحافظی کنید که وقت تنگ است.
من:خداحافظی؟!!باکی؟برایچی؟؟مگه باهم نیستیم?
ادامه دارد.
🦋🕸🕷🦋🕸🕷🦋🕸🕷
🦋🕸🕷🦋🕸🕷🦋🕸🕷
🦋ای,در دام 🕷 قسمت۹۲:
طارق رو کرد طرفم:سلماجان,عزیزم من وعماد باید ازاین شهر بریم تا جانمان درامان باشه,علی یه برنامه ریزی دقیق کرده وما بدون کوچترین مزاحمت داعش باهمون ماشینی که تو اینجا امدی,میریم خارج شهر واز اونجا هم ان شاالله خودمون را میرسانیم به خانواده خاله وعماد پیش خاله,جاش امن امنه وراحت میتونه یک زندگی خوب داشته باشه وان شاالله به یاری خدا ومقاومت رزمندگان اسلام ,شهرکه ازاد شد ماهم برمیگردیم همینجا سر خونه وزندگیمان.
من:خوب من وعلی هم میایم ,اینجوری بهتره که....
طارق:تووعلی باید کارهای بزرگی انجام بدهید ,کارهایی که من آرزو دارم یکیشون رابتونم انجام دهم....
سلما جان به تووعلی غبطه میخورم ,به نظر من شما برگزیده شدید ,شما تویک جبهه تلاش میکنید وماهم توهمون جبهه هستیم منتها روش مبارزه مان باهم فرق میکنه,اسلام داره غریب میشه اصلا غریب شده ومن وتووما باید از غربت درش بیاریم ....
هرچه که بیشتر طارق صحبت میکرد ,بیشتر حضورخدا رااحساس میکردم ,بله من نذر کردم من با حجت زنده ی خدا عهد کردم ,حالا که موقعیت پیش امده باید به عهدم وفا کنم.
قران راکه طارق داده بودم ,هنوز روی زانوهام بود به سینه فشردم وگفتم:راضیم به رضای خدا وامام زمانم...
علی بار دیگه بوسه به دستم زد ومن وطارق وعماد را تنها گذاشت تا راحت تر خداحافظی کنیم.
عمادرا بغل کردم وبوییدم وبوسیدم به اندازه سالها ازش بوسه گرفتم,اخه نمیدونستم تاکی باید ازش دور باشم.
سفارش عماد را به طارق کردم وسفارش طارق رابه خدای بزرگ ومهربانم کردم.
بعداز نیم ساعتی علی بایک سینی شربت ودیزی خرما وارد شداینم شیرینی عروسی من بود ☺️
علی:طارق ,بجنب داداش داره دیرمیشه.
طارق واحمد وعباس لباسهای داعشیها را پوشیدن ودست عماد را گرفتند ورفتند...
داشتم باخودم زمزمه میکردم درحالی که اشکهام جاری شده بود:در رفتن جان ازبدن,گویند هرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن ,دیدم که جانم میرود..
که یکباره دوتا دست دورم حلقه شد وگرمی اغوش علی،غم هجران برادرانم را ازیادم برد....
ادامه دارد...
🦋🕸🕷🦋🕸🕷🦋🕸
🦋🕸🕷🦋🕸🕷🦋🕸🕷
🦋ای در دام 🕷قسمت۹۳:
خیلی دستپاچه شدم برگشتم طرف علی وارام گفتم:وای زشته,عمومحمد!!
علی همینطور که دستش دورم بود به سمت اتاق عقدبردم وگفت:کجایی خانم گلم،عمومحمد الان یک ساعتی هست رفته ،دستم راگرفت تودستاش وروی کناره, بغل دیوار,نشاندم ،یه خرما از داخل بشقاب برداشت وگذاشت دهنم وادامه داد:کی گفته که داماد حتما باید عسل دهن عروسش کنه؟؟وقتی خرما به این شیرینی وخوشمزگی هست،تازه میوه ی بهشتی هم بهش میگن ،عسل باید بره رد کارش وتو چشمام خیره شدوگفت:به سرنوشت علی خوش امدی سلما.....،درسته نشد عروسی برات بگیرم اما بهت قول میدهم ازجان ودل برات بمیرم....خودم را قربانت میکنم تا یه خار به پاهای نازنیتت نره و...
علی گفت وگفت وگفت ومن مدهوش شدم ازاینهمه عشق نهفته در وجودش،دستش را به لبهام نزدیک کردم ودستپاچه وباشرم بوسه ای به دستش زدم وگفتم:خوشحالم که همسفر زندگیم یک شیعه ی عاشق مولاعلی ع است،خوشحالم ازاینکه خانوم حضرت زهراس پذیرفت عروس عشیره ی بهشتیان,طایفه ی مظلوم عالم،شیعیان امیرالمومنین حیدرکرار،شوم.
علی....
علی:جان علی...
من:من اول، گرمای عشق را ازنگاه توگرفتم ودروجود توجستجومیکردم اما حالا میفهمم اون گرما اشعه ی کوچکی از منبع وخورشید معشوق بود ،عشق واقعی همین علی ع است همین زهراس است ,همین حسین ع است وتمام اولاد علی ع است,عشق واقعی اسلام محمدی وعلوی ست,عشق واقعی قران محمد وقران ناطق که همان مهدی موعود است واینها راه رسیدن به کمال عشق یعنی خداست.
حواسم نبود که باهر حرفم اشکم جاری وجاری تر میشود وناگاه بابوسه ی علی که برگونه ام نشست به خود امدم...
علی:خدای من سلما...توکه ازمن هم عاشق ترودیوانه تری....اینقدر اشک نریز عزیزم،گرچه این اشک گرانبهاست اما دیدن چشمان اشکبارت ,ناراحتم میکند.
با پشت دستم صورتم را پاک کردم که علی دستمالی ازجیبش دراورد وگفت:حالا شدی نی نی کوچلو....زشته باپشت دست عه عه عه..
ازاینهمه مهربانی دلم غنج میرفت....خدایا شکرت که دارمش.....
علی:سلما جان نمیخوام حال خوشت راخراب کنم ,اما یه چیزایی هست که باید بدونی وتا قبل ازاینکه به اون اپارتمان برگردیم بهت بگم بهتره.
من:مگه قراره برگردیم اونجا؟
علی:اره گلم,بزار برات بگم و....
ادامه دارد...
🦋🕸🕷🦋🕸🕷🦋🕸🕷
💐اعمال قبل از خواب💐
🍃هدیه به امام زمان عج 🍃
🌷 وضو گرفتن قبل از خواب 👈 ثواب شب زنده داری
🌺 سفارش تلاوت کردن آیه الکرسی 🌺
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
💠اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ ۚ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ ۚ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ ۗ مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ ۚ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ ۖ وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ ۚ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ ۖ وَلَا يَئُودُهُ حِفْظُهُمَا ۚ وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ☘۲۵۵☘
لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ ۖ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ ۚ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىٰ لَا انْفِصَامَ لَهَا ۗ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ☘۲۵۶☘
💠اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ ۖ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ ۗ أُولَٰئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ ۖ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ☘۲۵۷☘
🌷 تسبیحات حضرت زهرا(س)
۳۴ بار الله اکبر،
۳۳ بار الحمدلله،
۳۳ بار سبحان الله
⭐️چهار توصیه پیامبرخدا (ص) برای قبل خواب
1⃣ ﺧﺘﻢقرآن با خواندن سه بار سوره توحید.
ﺑِﺴْﻢِ ﺍﻟﻠﻪِ ﺍﻟﺮَّﺣْﻤﻦِ ﺍﻟﺮَّﺣﻴﻢِ
ﻗُﻞْ ﻫُﻮَ ﺍﻟﻠﻪُ ﺃَﺣَﺪٌ
ﺍﻟﻠَّﻪُ ﺍﻟﺼَّﻤَﺪُ
ﻟَﻢْ ﻳَﻠِﺪْ ﻭَﻟَﻢْ ﻳُﻮﻟَﺪْ
ﻭَﻟَﻢْ ﻳَﻜُﻦ ﻟَّﻪُ ﻛُﻔُـﻮﺍً ﺃَﺣَﺪٌ.
2⃣ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺷﻔﯿﻊ ﺧﻮﺩ ﮔﺮدانیم:
ﺍَﻟﻠّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻲ ﻣُﺤَﻤَّﺪٍ ﻭَﺍﻝِ ﻣُﺤَﻤَّﺪٍوِّ ﻋَﻠَﻲ جمیع ﺍﻻَﻧْﺒِﻴﺎﺀِ ﻭَﺍﻟﻤُﺮْﺳَﻠﻴﻦ.َ
3⃣ ﻣﺆﻣﻨﯿﻦ ﻭ ﻣﺆﻣﻨﺎﺕ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺭﺍﺿﯽ ﻭ ﺧﺸﻨﻮﺩ ﺳﺎﺯیم :
ُ ﺍَﻟﻠّﻬُﻢَّ ﺍﻏْﻔِﺮْ ﻟِﻠْﻤُﺆْﻣِﻨﻴﻦَ ﻭَﺍﻟْﻤُﺆْﻣِﻨﺎﺕِ.
4⃣ ﺣﺞ ﻭﺍﺟﺐ ﻭ ﻋﻤﺮﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺎ ﺁﻭﺭیم:
ﺳُﺒْﺤﺎﻥَ ﺍﻟﻠّﻪِ ﻭَ ﺍﻟْﺤَﻤْﺪُ ﻟِﻠّﻪِ ﻭَ ﻻﺍِﻟﻪَﺍِﻻَّ ﺍﻟﻠّﻪُ ﻭَ ﺍﻟﻠّﻪُ ﺍَﻛْﺒَﺮُ.
🌸 تلاوت معوذتین
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
🔸قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النّاسِ
🔸مَلِکِ النّاسِ
🔸إِلهِ النّاسِ
🔸مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنّاسِ
🔸الَّذی یُوَسْوِسُ فی صُدُورِ النّاسِ
🔸مِنَ الْجِنَّةِ وَ النّاسِ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
🔹قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ
🔹مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ
🔹وَ مِنْ شَرِّ غاسِق إِذا وَقَبَ
🔹وَ مِنْ شَرِّ النَّفّاثاتِ فِی الْعُقَدِ
🔹وَ مِنْ شَرِّ حاسِد إِذا حَسَدَ
✅ آیه آخر سوره مبارکه کهف جهت بیدار شدن برای نماز شب و نماز صبح
🔹 قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَىٰ إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ ۖ فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا
بگو: «من فقط بشری هستم مثل شما؛ (امتیازم این است که) به من وحی میشود که تنها معبودتان معبود یگانه است؛ پس هر که به لقای پروردگارش امید دارد، باید کاری شایسته انجام دهد، و هیچ کس را در عبادت پروردگارش شریک نکند! آیه ۱۱۰ سوره مبارکه کهف
5⃣سفارش امام صادق (ع) به تلاوت سوره تکاثر برای در امان ماندن از عذاب قبر
🌷 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ🔹حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ🔹 كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ🔹ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ🔹كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ🔹 لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ🔹 ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ🔹 ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ
6⃣ سه مرتبه ؛
❄یَفْعَلُ اللهُ ما یَشاءُ بِقُدْرَتِهِ، وَ یَحْكُمُ ما یُریدُ بِعِزَّتِهِ❄
او همانند كسى است كه هزار ركعت نماز خوانده است.
7⃣ پیامبر اکرم(ص) می فرمایند: هر کس آیه «شهداللّه» ر در وقت خواب بخواند، خداوند هفتاد هزار فرشته به واسطه آن خلق می کند که تا روز قیامت برای او طلب آمرزش کنند.
📚(مجمع البیان؛ ج 2/421)
🔹{آل عمران آیه «۱۸»} :
🔹شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِكَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیز الحکیم
🌻سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان صلوات🌻
🌻الّلهُمَّ صَلِّ عَلَے مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌻
🌸امشب
💫از خدایی که از همیشه
🌸نزدیکتر است برایتان
🌸عاشقانهترین
💫لحظات را میطلبم
🌸زیباترین لبخندها
💫را روی لبهایتان و
🌸آرام ترین لحظات را
💫برای هر روز و هر شبتان
شبتون در آغوش امن خدا💫✨
🌼🍃
✨سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان صلوات✨
✨الّلهُمَّ صَلِّ عَلَے مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ✨
https://eitaa.com/joinchat/3999924353C4d5bf86db8
سلام امام زمانم ✋🌸
دل آمده از غمت به جان ادرکنی
جان آمده بر لب الأمان ادرکنی
ترسـم کـه بمیـرم ونبینـم رویـت
یا مهدی یاصاحب الزمان ادرکنی
✨سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان صلوات✨
✨الّلهُمَّ صَلِّ عَلَے مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ✨
https://eitaa.com/joinchat/3999924353C4d5bf86db8
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
#دعــاے_عهـــد»
🎤 محسن فرهمند
🌷قرائت دعای عهد به نیت تعجیل در #ظهور_مولا (عج )هر روز صبح🌷
#امام_زمان
🌻سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان صلوات🌻
🌻الّلهُمَّ صَلِّ عَلَے مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌻
https://eitaa.com/joinchat/3999924353C4d5bf86db8
#حدیث
🌼 #پیامبر_اكرم (صلّی الله عليه وآله):
🍂هر كه مؤمنى را اندوهناك سازد و سپس دنيا را به او بدهد، اين كار، كفّاره (جبران كننده) گناه او نخواهد بود و در برابر آن پاداشى نمی بیند .
📚بحارالأنوار، ج۷۲، ص۱۵۰
✨سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان صلوات✨
✨الّلهُمَّ صَلِّ عَلَے مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ✨
https://eitaa.com/joinchat/3999924353C4d5bf86db8
7.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃 دعا برای مرده
🎙️ حجت الاسلام و المسلمین قرائتی
✨سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان صلوات✨
✨الّلهُمَّ صَلِّ عَلَے مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ✨
https://eitaa.com/joinchat/3999924353C4d5bf86db8
"آنگاه هدایت شدم"
📚قسمت پنجاه و هفتم :
💠مسافرت موفقیت آمیز (مسافرت به نجف اشرف ):
در آنجا از ماشين پياده شديم و به زيارت مسجد كوفه كه يكى از آثار اسلامى جاويدان است، رفتيم. و دوستم جاهاى تاريخى را به من نشان مى داد و مرا كنار قبر مسلم بن عقيل و هانى بن عروه برد و خلاصه اى از داستان شهادتشان را برايم تعريف كرد. و همچنين مرا به محرابى برد كه امام على در آنجا به شهادت رسيده بود. سپس به منزلى رفتيم كه امام و دو فرزندش حضرت حسن و حضرت حسين در آنجا زندگى مى كردند و در آن منزل، چاهى را ديديم كه از آن آب مى آشاميدند و وضو مى گرفتند.
خلاصه لحظات روحانى جالبى را گذراندم كه در آن لحظات، دنيا و لذّات آن را به فراموشى سپردم تا در درياى زهد امام و زندگى ساده و بى آلايشش، دمى شناور باشم.
و او است امير مؤمنان و چهارمين خليفۀ پيامبر. لازم به يادآورى است، تواضع و احترام شديدى در كوفه شاهد بوديم، چرا كه بر هيچ جماعتى نگذشتيم مگر اينكه برخاستند و بر ما سلام كردند و گويا دوستم بسيارى از آنان را مى شناخت.
يكى از آنها مدير دانشكده اى در كوفه بود كه ما را به خانه اش برد و در آنجا با فرزندانش آشنا شديم و شب خوشى را در آنجا گذرانديم و احساس مى كردم كه ميان خانواده و فاميل خودم هستم. آنها هروقت مى خواستند نام اهل سنّت را ببرند مى گفتند: «برادران اهل سنت ما» من هم به سخنانشان دلگرم شدم و براى امتحان، چند سئوالى از آنها كردم تا راستگوئى آنها برایم محقق گردد.
ادامه دارد...
"آنگاه هدایت شدم"
📚قسمت پنجاه و هشتم :
💠مسافرت موفقیت آمیز /مسافرت به نجف اشرف
از آنجا به نجف رفتيم كه مسافت ١٠ كيلو متر تقريبا از كوفه دورتر است. تا به آنجا رسيديم، مسجد (حرم) كاظمين را به ياد آوردم زيرا مناره هاى طلائى كه پوششى از طلاى ناب داشت، از دور پيدا شد.
پس از قرائت اذن دخول-كه شيعيان به آن عادت كرده اند-وارد حرم امام شديم، در آنجا تعجّب و شگفتى من افزونتر گشت از آنچه در مسجد (حرم) موسى كاظم ديده بودم. من هم طبق معمول خودمان، شروع به خواندن فاتحه كردم در حالى كه ترديد داشتم اين قبر امام على باشد. و گويا قانع شدم به آن خانه اى كه در كوفه ديدم و آن را منسوب به حضرت على مى دانند و به خود گفتم: هرگز امام على به اين نقش و نگارهاى زرّين رضايت نمى دهد، در صورتى كه مسلمانان در گوشه و كنار دنيا از گرسنگى، جان مى دهند بويژه اينكه در بين راه، مستمندان زيادى را ديدم كه دستها را دراز كرده و از عبوركنندگان درخواست صدقه مى كردند.
و شايد زبان حالم مى گفت: اى شيعيان! شما سخت در اشتباهيد. اقلا به همين يك اشتباه اعتراف كنيد، مگر نه پيامبر، همين حضرت على را فرستاد كه قبرها را با خاك يكسان كند! پس اين قبرهاى مزيّن، به طلا و نقره براى چيست؟ اينها اگر شرك هم نباشد، حدّ اقلّ اشتباه بزرگى است كه اسلام آن را نمى آمرزد.
دوستم درحالى كه يك قطعه گل خشك شده رابرمى داشت، از من پرسيد: آيا مى خواهى نماز بخوانى؟ با عصبانيّت به او پاسخ دادم: ما اطراف قبرها نماز نمیخوانیم!
ادامه دارد....
#محمد_تیجانی_سماوی
✨سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان صلوات✨
✨الّلهُمَّ صَلِّ عَلَے مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ✨
https://eitaa.com/joinchat/3999924353C4d5bf86db8