eitaa logo
فرزندان حآج قٵسِـــم
471 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
5.9هزار ویدیو
49 فایل
▒هَݩــۉز هـــم بــڑﭑے شـــهـید شڍݩ ڢْࢪصت هسـت▒ 🌱ڍڷ ࢪﭑ بآیـــڍ صـﭑڢْ ڪࢪڍ🌱 به یاد سࢪدار دلــ♥️ــها•| **تبادل ادمینی نداریم** کپی آزاد با ذکر صلوات برای سلامتی وتعجیل در فرج مولا
مشاهده در ایتا
دانلود
10.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تو متروی جهاد چه خبره؟؟!! هی به مادرش میگفت دیدی خدا منویادش نرفته! این همدلی ها دلچسب ترین و شیرین ترین لحظه هاست. ✍️ صدیقی💞🇮🇷 راه درست امر به معروف را بیاموزیم
🔺 ماه بالای سر ماه 🌙🌕 🔹تصویری زیبا از ابرماه شب 14 ذی‌الحجه بر فراز مرقد حضرت ابوالفضل (ع) که شب گذشته ثبت شده است.
🌼🍃✨💕🍃✨💕🍃✨💕 🍃✨🍃 ✨🍃🌼 💕 🍃 ✨💕✨یا صاحب زمان (عج)✨💕✨ 💕ڪجا به نماز ایستاده ای آقا جان ؟؟؟ 💕ڪنار تربت مادرت زهـــ❤️ــــرا... 💕یا در حرم عـــمه ات زینــــــــــــــب ... 💕یا ڪه در ڪربــــــــ و بلا ... 💕شاید هم ... 💕در حرم شیر خــــــــدایی ... 💕هر ڪجا نماز سبزت را خواندی... 💕ما گناه ڪاران را از یاد مبــــــــر... 💕ڪه به دعــــــــای تو... 💕 همچون نفس برای زنده ماندن محتاجیم... بحق مولاتی زینب کبری... 💕🍃ألـلَّـھُـمَــ عجِّلْ لِوَلـیِـڪْ ألفَـرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🍄✨🍃🍄✨🍃🍄✨ ✨🍄🍃✨🍄🍃 🍃🍄✨ داخل کلانتری با پادر میانی پدر از شکایت کردن منصرف شدن و هردو بعد از امضاء کردن برگه ی رضایت نامه از شکایت کردن گذشتن. من و نازنین به بیرون محوطه ی کلانتری رفتیم و منتظر موندیم . بعد از دقایقی آقا محمد به طرف ما اومد. نازنین سوالی که تو ذهن من بود رو به زبون آورد و پرسید:«پس حاج آقا کجاست؟ مگه باهم نبودید؟؟!» آقا محمد سر به زیر گفت:«به من گفتن برو میام ؛ فکر کنم می خواست اون یارو رو به راه راست هدایت کنه!» ناخواسته اخمی کردم و نگاهم رو پایین انداختم. تیکه ی آخر جمله ش رو با تمسخر گفته بود و این از چشم من پنهون نموند. صدای نازنین بود که توبیخش میکرد. با آمدن بابام ثانیه ی قبل رو فراموش کردم و به سمتش رفتم. وقتی از حال و احوالش مطمئن شدم نفس راحتی کشیدم . هنوز به ورودی نرسیده بودیم که دایی رو دیدم که به سمتمون میومد.وقتی نزدیکمون شد پرسید:«حاجی چی شده ؟؟ _شما اینجا چی کار می کنید ؟!» بابا دستش رو به سمت دایی دراز کرد و گفت:«چیز مهمی نبود، حل شد.» دایی نگاهم کرد و گفت:« به محض اینکه سوجان بهم زنگ زد و قضیه رو گفت ؛ سریع خودم رو رسوندم.» پدر نگاهی بهم کردو دستی پشت سر دایی گذاشت و گفت:«بریم ؛ بریم هتل صحبت میکنیم. همه همراه دایی راهی هتل شدیم.» 🍃🍄✨🍃🍄✨🍃🍄✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 علیه السلام فرمودند: 🔸«اگر انسان دروغ بگوید، از نماز شب خواندن محروم می شود، وقتی هم که از نماز شب محروم شد درهای روزی به روی او بسته می شود و از رزق و روزی هم محروم می گردد».  📚علل الشرایع، ج 2، ص 51.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا