از قشنگیای حرف زدن باخدا

🏴 عمود 172 مدفن ماری پیر والکمن (مریم ابوذهب) استاد دانشگاه، زن آزاده و اسلام پژوی فرانسوی و مدافع شیعیان طبق وصیتش در مسیر زائران حسینی دفن شد 💔. ان شاء اللّه اگر توفیق پیاده روی اربعین نصیبتان شد و راهی حرم آقا شدید نرسیده به عمود ١٧٢ کُنج حسینیه حتماََ سری به خاک این کنیز خانم فاطمه زهـرا"س" بزنید. #محرم #اربعین #امام_حسین #امام_زمان #اللّٰھُمَ‌‌عجل‌اْ‌لِّوَلیڪَ‌الفࢪَج

❇️ #آیت_الله_ناصری: ☘ امڪان ندارد حضرت بقیه الله (علیه السلام) دست رد به سینه شما بزند. پشتیبان شما، ملجأ شما، نگهبان شما، ناصر و یاور شما، خدا شاهد است امام زمان (علیه السلام) است. 👌 تا اینجایش را حضرت ڪمڪ کردند بعدش هم اتمام می‌ڪنند. اما عرضه متوقف بر تقاضا است. اول باید تقاضا باشد تا عرضه بشود. بخواهید از حضرت، هرڪجا گیر ڪردید (گرفتارید): 1_ زیارت آل یاسین 2_ دعای توسل 3_ بعد هم نماز امام زمان #محرم #اربعین #امام_حسین #امام_زمان #اللّٰھُمَ‌‌عجل‌اْ‌لِّوَلیڪَ‌الفࢪَج

📿نـــــمازت را مــــتّصل کن به نـــــمازِ امـــــامـ زمــــان«عج» و ســــجاده ات را شــــاهد بـــگیر که هـــــیچ نـــمازے بــــدونِ دعـــــاے بر فــــرجش نــــبوده اســــت. بحق مولانا ابالفضل العباس 🖤اللهم عجل لوليك الفرج🖤 #امام_زمان #نماز_اول_وقت التماس دعای فرج 🤲🏻

📹 #آیت_الله_ناصری 💯 فرج نزدیکه دعای غریق را فراموش نکنید برای #امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و #امام_خامنه_ای دعا کنید. #امام_زمان اللّٰھُمَ‌عجلْ‌لِّوَلیڪَ‌الفࢪَج

کرب وبلا برامون وطن کربلایی محمد حسین پویانفر🎤 ۲۱روز تا اربعین ارباب #محرم #اربعین #امام_حسین #امام_زمان #اللّٰھُمَ‌‌عجل‌اْ‌لِّوَلیڪَ‌الفࢪَج

⭕️مداحی حاج محمود کریمی با شعری از  مرحوم ابتهاج(سایه) #محرم #اربعین #امام_حسین #امام_زمان #اللّٰھُمَ‌‌عجل‌اْ‌لِّوَلیڪَ‌الفࢪَج

خدا خیر دنیا و آخرت را به دو صفت دهد... یکی حسن ظن به خدا ودیگری زبانت را از تهمت و غیبت...کنترل کن #آیت_الله_ناصری #محرم #اربعین #امام_حسین #امام_زمان #اللّٰھُمَ‌‌عجل‌اْ‌لِّوَلیڪَ‌الفࢪَج

#فرزند_ایران 8⃣🇮🇷 خلبان نابغه‌ای که نفس صدام را بریده بود! #محرم #اربعین #امام_حسین #امام_زمان #اللّٰھُمَ‌‌عجل‌اْ‌لِّوَلیڪَ‌الفࢪَج

🍃🍄✨🍃🍄✨🍃🍄✨ ✨🍄🍃✨🍄🍃 🍃🍄✨ #تواب #پارت77 نیم ساعتی طول کشید تا بالاخره کار این مثلا تعمیرکار تموم شد. طول این مدت دلم مثل سیر وسرکه میجوشید. همش دعا دعا میکردم که حاجی نیاد و من رسوا نشم . خدا منو ببخشه.. ولی وقتی من و با جون بچه هام تهدید میکردند دیگه چاره ای نداشتم. بعد از رفتنش برای اینکه آروم تر بشم خودم رو با روجا سرگرم کردم. کم کم باید میرفتم و برای اینکه روجا تنها نباشه تقه ای به در اتاق حاج آقا زدم که بلافاصله در باز شد. از روی حاجی خجالت میکشیدم سرم رو پایین انداختم و بعد با صدای آرومی خداحافظی کردم و راهی خونه م شدم. حاجی زینب خانوم که رفت ،پیش رو جا رفتم.داشت نقاشی میکشید که گفتم:«سلام دختر بابا. آماده میشی باهم بریم مسجد؟» سلامم و شیرین جواب داد و کفت:«بابایی چادرم بپوشم؟!» بوسیدمش و گفتم:«آره بابا ،بریم نماز وبعدش هم کمی با دخترم گشت بزنیم ، موافقی؟!» دستاسش،و به هم کوبید و با ذوق گفت:«آخ جون بابایی...» با روجا راهی مسجد شدم. دیشب آقامحمد چند باری تاکید کرد اگر کاری هست بهش بگم ؛ امشب هم مسجد مراسمه و بعد هم پایان عزاداری و جمع کردن وسایل... از مرام و معرفت این آقا محمد خیلی خوشم اومده بود، بهتر بود بهش زنگ بزنم که اگر کاری نداشت و دوست داشت بیاد مسجد تا کمک حال بچه ها باشه. 🍃🍄✨🍃🍄✨🍃🍄✨