هدایت شده از فرزندان حآج قٵسِـــم
Poyanfar - Ba Saadate Harkasi Zire Sayate (128).mp3
3.13M
تو که آخه کاری غیر از کرم نداری
چه جوری قبول کنم که حرم نداری
🎤محمد حسین پویانفر
شهادت کریم اهل بیت آقای مظلوم،امام حسن مجتبی(ع) را به محضر امام زمان تسلیت عرض مینماییم
#امام_حسن
#شهادت_حضرت_پیامبر
#ماه_صفر
4846289051.mp3
9.59M
✅بزرگواریامامحسن"ع"...🕊🌿
✔️ بسیارشنیدنی 👌
💯 ازدستندید...💯
#استادپناهیان
#امام_حسن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[اللّهمعجّللِوَلیکالفرج....🕊
#شــھـادتــــ🖤🕯••
امامحسنمجتبی(؏)
صبر و شکیبایی زینت شخص،
وفاےبه عهد علامت جوانمردے،
و عجله و شتابزدگی(در کارها بدون اندیشه) دلیل بی خردے است.
•
#امام_حسن
#شهادت_پیامبر
༺🍂༻
-
-
🍃 #زيارترسولالله🤲
🍃اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللهِ وَرَحْمةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مُحَمَّدُ بْنَ عَبْدِ اللهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا خِيَرَةَ اللهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حَبيبَ اللهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا صِفْوَهَ اللهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَمينَ اللهِ اَشْهَدُ اَنَّكَ رَسُولُ اللهِ وَاَشْهَدُ اَنَّكَ مُحمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللهِ وَاَشْهَدُ اَنَّكَ قَدْ نَصَحْتَ لاُِمَّتِكَ وَجاهَدْتَ فى سَبيلِ رَبِّكِ وَعَبَدْتَهُ حَتّى أتاكَ الْيَقينُ فَجَزاكَ اللهُ يا رَسُولَ اللهِ اَفْضَلَ ما جَزى نَبِيّاً عَنْ اُمَّتِهِ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مَحَمِّد وآلِ مُحَمِّد اَفْضَلَ ما صَلَّيْتَ عَلى اِبْرهِيمَ وَآلِ إبراهيمَ اِنَّكَ حَميدٌ مَجيدٌ
🧡
#شهادت_امام_حسن_مجتبی
#شهادت_حضرت_پیامبر
…✨📿
📿✨…
تـلـنـگـر
•• #هـرگز نمازت را ترڪ نڪن••
📌میلیون ها نفـر زیرخاڪ بزرگترین آرزویشان بازگـشت بہ دنیـ🌎ـا است تا "سـجـده" ڪنند⛓📿
فقط یڪ¹ #سجده📿💚
🌼•| از پاهایۍ ڪہ نمےتوانند تو را بہ اداۍ نماز ببرند ٰ انتظـار نداشتہ باش ڪہ تو را بہ بهشـت ببرند|•💫✨
👈🍃قبرهاپر استازجوانهاییڪہ مےخواستنددرپیـریتوبہڪنندامـا متأسفـانہاجلمهلتشاننداد⏰
38.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🖤🦋
« به تو دل خوش کردم...»
🎤حاج مهدی رسولی
ویژه ایام شهادت #امام_حسن_مجتبی
#امام_حسن
🌻🌙🌻🌙🌻🌙🌻🌙🌻
#مهرومهتاب
پارت۷۵
نویسنده:ت،حمزه لو
شنبه۱۳۷۱/۰۴/۱۳
خدایا نکند از من رنجیده باشد،هرچند اگر رنجیده هم باشد حق دارد.
آخر این چه کاری بود که من کردم،او فقط،برای رفع اشکالاتش پیش من آمده بود و من با عصبانیت خواستم که دیگر پیش من نیاید.او که گناهی نداشت،طفلکی اصلا نمی داند در دل من چه میگذرد ،نباید به خاطر خودم اورا آزرده میکردم.باید جبران کنم.
سریع از جا بلند شدم و نفهمیدم که چطور خودم را به کوچه رساندم.
جلوی ماشین پریدم و مانع از حرکتش شدم.
اگر حتی از روی من رد هم میشد برایم مهم نبود،اما ایستاد ومن با کمال پررویی سوار شدم.
از بینی و چشمان سرخش معلوم بود که گریه کرده.حسابی در دلم به خودم بدوبیراه گفتم که چرا آنگونه برخورد کردم و باعث شدم که مهتاب ناراحت شود.
سکچت ماشین با صدای آهنگ دلخراشی که گذاشت ،شکست،اما من برای باز کردن سر صحبت و عذر خواهی به آرامش و تمرکز نیاز داشتم.برای همین دست بردم و ضبط را خاموش کردم.
کمی که گذشت وارد کوچه ای شد و جلوی یک خانه که به قصر شباهت بیشتری داشت،ایستاد.
نگاهی به خانه کردم و پرسیدم اینجا کجاست و او جواب داد خانه ی ما.
وااای خدای من!!!!خانه ی من در برابر این کاخ بیشتر شبیه آلونک به نظر می رسید .
من چه فکری کرده بودم که مهر او را به دل راه دادم.واقعا دیگر حرفی برای گفتن نداشتم،فقط به خاطر رفتار زشتم عذر خواهی کردم،بااینکه دلم میخواست حقیقت را بگویم تا بداند که مهرش به دلم نشسته اما فقط خداحافظی کردم و از آنجا دور شدم.
یکشنبه۱۳۷۱/۰۴/۱۴
روز امتحان معادلات بود ومن با بی قراری و عذاب وجدان بین ردیف صندلی ها قدم میزدم .
دیشب تا صبح در فکر اتفاقات چند وقت گذشته بودم،در فکر مهتاب،خانه ی کذاییشان،خودم و فاصله یمان باهم.
عذاب وجدان هم داشتم که چرا اشکالاتش را برطرف نکرده بودم .نکند حالا به مشکل بر بخورد.اما مهتاب سرش روی برگه اش بود و بی توجه به من به سوالاتش جواب میداد.
سرانجام برگه اش را برداشت و فقط،با تکان دادن سرش به معنای خداحافظی از آنجا رفت.
دوشنبه۱۳۷۱/۰۴/۲۲
امتحاناتم تمام شده بود ومن سراپا تشویش بودم.از اینکه ترم آخرم بود وقتی درسم تمام میشد رفتنم به دانشگاه بی معنی بود ولی ندیدن مهتاب....
باید کاری میکردم یا باید فراموشش کنم یا دلم را به دریا بزنم و پا پیش بگذارم.
🌻🌙🌻🌙🌻
دیکر نمیتوانستم این راز را در دلم نگه دارم،احتیاج داشتم که با کسی حرف بزنم.
دفتر آقای ایزدی را در کیفم گذاشتم و بدون خوردن شام خوابیدم.
🌻🌙🌻🌙🌻🌙🌻