فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺مادر شهید صالحی روزبهانی
🌷پسرش دیروز سوریه به شهادت رسیده
#اگر پسرم برگردد کمکش میکنم دوباره این راه را برود
https://eitaa.com/Maktabeh_shohada
#هم اکنون تیتر یک
◾️پیام تسلیت مقام معظم رهبری
🔺رژیم خبيث صهیونیستی را از این جنایت پشیمان خواهیم کرد
https://eitaa.com/Maktabeh_shohada
يكى از مسئولين مستقيمش ميگفت:
ماه رمضان بود، رفته بودم بادينده (منطقه اى كويرى در اطراف ورامين) كه محمودرضا را آنجا ديدم.
مهمانانى از حاشيه خليج فارس داشت و با زبان روزه داشت در هواى گرم آنها را آموزش ميداد.
نقطه اى كه محمودرضا در آنجا آموزش ميداد،در عمق ١١٠ كيلومترى كوير بود گرماى هوا شايد ۴۵ درجه بود آن روز ولى روزه اش را نشكسته بود در حالی كه نيروهايش هيچكدام #روزه نبودند و آب مى خوردند...
محمودرضا ميگفت: من چون مربى هستم و در مأموريت آموزشى و كثير السفر هستم نمى توانم روزه ام را بخورم حقا مزد محمودرضا كمتر از #شهادت نبود...
🌹#شهید_محمود_رضا_بیضایی
💌@Maktabeh_shohada💌
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗#گام_های_عاشقی💗
قسمت149
بیخبری از علی به ۱۰ روز رسید
امیر هر کاری میکرد تا کمی آروم بگیره این دل آشوبم ولی از دست هیچ کس کاری ساخته نبود علاجش فقط دست علی بود
حوصله رفتن به جایی رو نداشتم
حتی امیر چند باری از من خواست تا به گلزار بریم ولی رفتن هر جایی بدون علی برام سخت بود توی حیاط راه میرفتم و ذکر میگفتم
صدای زنگ گوشیم و شنیدم
نگاه کردم
فاطمه خواهر علی بود
_سلام فاطمه جان خوبی؟
فاطمه: سلام عزیزم ،شکر تو خوبی؟ خانواده خوبن؟
_ من که خوب نیستم ،یعنی اصلا نمیدونم حال خوب دیگه چیه
فاطمه: آیه جان ،یه چیزی میخواستم بهت بگم ،قول میدی تا ازت نخواستم کاری نکنی؟
_چی شده؟ از علی خبری شده؟
فاطمه: اره
باشنیدن این حرف تمام تنم بی حس شد و روی زمین افتادم
فاطمه: آیه علی برگشته ،فقط تا یه مدت نیا به دیدنش ؟
اینقدر خوشحال بودم که اصلا نفهمیدم منظور فاطمه چی بود
تماس قطع کردمو
بلند شدم دویدم سمت خونه
از پله ها بالا رفتم وارد خونه شدم رفتم سمت اتاقم مامان در حال قرآن خوندن بود
با دیدنم بلند شد و پشت سرم وارد اتاقم شد
مامان: چی شده آیه ؟
همانطور که داشتم لباسمو میپوشیدم گفتم: مامان علی برگشته
مامان : خدا رو هزار مرتبه شکر ،کی خبر داده
_فاطمه
گوشیم دوباره زنگ خورد
دوباره فاطمه بود
اینقدر خوشحال بودم که وقت جواب دادن به تلفن هم نداشتم
فقط دلم میخواست سریع آماده بشم و برم پیش علی....
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗#گام_های_عاشقی💗
قسمت150
مامان: صبر کن ،زنگ بزنم امیر بیاد دنبالت با هم برین
_ نه مامان ،امیر تا برسه من نصف عمر میشم ،خودم سرکوچه یه دربست میگیرم میرم
چادرمو سرم کردم ،صورت مامان و بوسیدمو کیفمو برداشتم و از خونه زدم بیرون
سرکوچه یه دربست گرفتم و حرکت کردم
دوباره گوشیم زنگ خورد و دوباره فاطمه بود
_ جانم فاطمه
فاطمه: چرا جواب نمیدی دختر ،جون به لب شدم
_ فاطمه جان من تو راهم دارم میام
فاطمه: آیه گفتم نیا یه مدت ...
_چرا نیام، تو میدونی چی به سرم اومده این مدت ؟ تو از حالم باخبری؟
فاطمه: آیه علی حالش زیاد خوب نیست نیای بهتره
(اشکام سرازیر شد ،یعنی چی علی حالش خوب نیست؟
تماس قطع کردمو گوشیمو خاموش کردم و داخل کیفم گذاشتم )
بعد از رسیدن به خونه پدر علی
کرایه رو حساب کردمو واز ماشین پیاده شدم
زنگ در خونه رو زدم ولی کسی جواب نداد
زنگ خونه برادر علی رو زدم
بازم کسی جواب نداد بعد از مدتی فاطمه در خونه رو باز کرد چشماش قرمز بود ،انگار ساعت ها گریه کرده بود
_سلام
فاطمه: آیه جان مگه نگفتم نیا ...چرا اومدی؟
_بعدا صحبت میکنیم ،بزار اول علی رو ببینم!
خواستم داخل بشم که فاطمه مانع شد
لبخندی زدم: اذیت نکن فاطمه جون ،اگه میخوای تنبیه کنی بزار برای بعد ،بزار بیام علی رو ببینم !
فاطمه نشست روی زمین و شروع کرد به گریه کردن
فاطمه: علی حالش نیست ،الان نمیخواد ببینه تو رو ...برو آیه
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💠آداب شب قدر در جبهه 💠
نیروهای پشتیبان در عقبه جبهه، مراسم شبهای قدر را به صورت دسته جمعی برگزار میکردند اما رزمندگانی که در خط مقدم بودند سنگر به سنگر از طریق رادیو یا روحانی که در سنگر بود مراسم را برپا میکردند و تا صبـح به ساحت مقدس ائمـه اطهار(علیه السلام) برای پیـروزی جبهه حـق علیه باطـل متوسل میشدند.
یکی از آداب شـبهای قـدر در جبهه ایـن بود که رزمندگان به سنگر هم دیگر میرفتند و حلالیت میطلبیدند. خطاب به خـدا، توبه نامه مینوشتند و از اعمـال گذشته ابـراز پشیمانی میکردند.
برخی هم در این شبها، برای خـانواده نامـه مینوشتند.
💌@Maktabeh_shohada💌
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
بسم الرب الشهدا و الصدیقین
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱
شهید علی حاتمی
محل تولد: تهران
تاریخ تولد : ۱۳۳۷/۱۱/۲
محل شهادت : هویزه
تاریخ شهادت : ۱۳۵۹/۱۰/۱۶
علت شهادت: حوادث ناشی از درگیری
محل دفن : یادمان شهدای هویزه
سه صلوات هدیه به روح پاک و مطهرش📿
💌 @Maktabeh_shohada💌
1_3864384086.mp3
4.04M
🎙جزء بیست و سوم
🔹تندخوانی قرآن کریم
#التماسدعا