eitaa logo
600 دنبال‌کننده
31.7هزار عکس
34هزار ویدیو
207 فایل
@
مشاهده در ایتا
دانلود
الَّذِینَ آمَنُوا اَشَدُّ حُبّاً لِله / بقره، ۱۶۵ ‌ ‌ ❥ ‌اگر آتش محبتش، گوشه‌ی دامنمان را نگیرد؛ بذر آدمیت در وجودمان عقیم می‌ماند و میوه‌ی دلمان کال نشده، می‌پوسد...  هلِ الّدینِ إلّا الحُبّ؟ آیا ، چیزی جز اوست؟ http://eitaa.com/fatemiioon_news
6.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 از هم مهربان‌تره ✍استاد پناهیان http://eitaa.com/fatemiioon_news
: همه آرزو داریم از ده تا که می‌کنیم، لااقل یک دانه‌اش شود. آقا کسبت را کن دعایت مستجاب است. http://eitaa.com/fatemiioon_news
6.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 مجموعه‌ی توحیدی ! گاهی که خوش نیست، و احساس می‌کنیم درونمان، پر شده از به‌هم‌ریختگی‌های آزاردهنده، و آرزو می‌کنیم کاش جایی تنها بودم و فریاد می‌کردم؛ 💥 شاید حادثه‌ی بزرگی، در پیش باشد؛ حادثه‌ای شبیهِ رعد و برق در طبیعت! اما اینبار در نَفْسِ ما .... وَ یُسَبِّحُ الرَّعدُ بِحَمدِه (رعد/۱۳) http://eitaa.com/fatemiioon_news
💠امام صادق عليه السلام 🔸إذَا تَابَ اَلْعَبْدُ تَوْبَةً نَصُوحاً أَحَبَّهُ اَللَّهُ فَسَتَرَ عَلَيْهِ فِي اَلدُّنْيَا وَ اَلْآخِرَةِ 🔹هرگاه بنده خالصانه كند، خداوند، او را دوست مى‌دارد و گناهانش را در دنيا و آخرت بر او مى‌‏پوشاند. 📗الکافی ج ۲، ص ۴۳۰ http://eitaa.com/fatemiioon_news
امام سجّاد عليه السلام: همه را در بریدن از آنچه در دست است دیدم رَأَيتُ الخَيرَ كُلَّهُ قَدِ اجتَمَعَ في قَطعِ الطَّمَعِ عَمّا في أيدِي النّاسِ 📚الكافی جلد ۲ صفحه ۱۴۸ http://eitaa.com/fatemiioon_news
‍ 💢رفتار یک در برابر موتورش را کنار خیابان نگه‌ داشت و به‌طرف زن رفت! کم مانده بود چشمان علی از حدقه بیرون بزند. اسدالله مقابل زن ایستاد و گفت: خانم ببخشید! شما این‌ وقت شب اینجا کنار خیابون چه کار می‌کنید؟! زن با غمزه نگاهی به سر و وضع اسدالله انداخت و با خنده گفت: دارم کاسبی می‌کنم! منتظر مشتری‌ام... تو و رفیقت مشتری هستید؟ ارزون حساب می‌کنم تا مشتری دائمی شید! صورت اسدالله سرخ شد، گفت: قیمتت چقدره! شبی چقدر کاسبی می‌کنی؟! با این حرف اسدالله نزدیک بود علی سکته کند. عقب‌عقب رفت و افتاد داخل جوی آب! زن گفت: به‌به... برادر شما هم بله! الکی ریش می‌ذاری؟! رد گم کنیه مارمولک؟! حالا چون پسر خوبی بودی و رفتی سر اصل مطلب امشب رو ارزون حساب می‌کنم! صد تومن خیرشو ببینی! اسدالله دست در جیب لباسش کرد و مبلغی پول بیرون آورد، رفت سمت علی و گفت: سی تومن بده! علی داشت قبض روح می‌شد و زبانش بند آمده بود. به‌ سختی گفت: آقااسدالله! جون مادرت ما رو بی‌خیال‌شو! من نون حلال خوردم توی عمرم از این کارها نکردم به امام حسین... اسدالله گفت: «چرا چرت‌ و پرت می‌گی؟ پول‌ داری یا نه؟!» به‌زور پول را از علی گرفت و رفت طرف زن. علی بلند فریاد زد: من راضی نیستم! اسدالله هم گفت: مهم نیست! راضی می‌شی... اسدالله رفت طرف زن و پول را به او داد و گفت: بفرمایین! صد تومنه، این هم روزی امشب شما! حالا تشریف ببرید منزل، کنار خیابون خطرناکه... آمد طرف موتور و سوار شد، علی نگاهی به زن انداخت. حال او هم دست‌کمی از حال علی نداشت. هر دوی آن‌ها از کار اسدالله شاخ درآورده بودند. اسدالله گفت: سوار نمی‌شی برادر؟ علی با شرمندگی سوار شد و راه افتادند. برگشت به‌ طرف زن، همچنان مات و مبهوت به آن‌ها نگاه می‌کرد و بعد راهش را گرفت و رفت. 🔺آنچه خواندید گوشه‌ای از رفتار جوانمردانه شهید مدافع حرم فاطمیون "اسدالله ابراهیمی" است که در کتاب «بهار، آخرین فصل» به قلم مرتضی اسدی از سوی انتشارات به رشته تحریر درآمده است. http://eitaa.com/fatemiioon_news