eitaa logo
599 دنبال‌کننده
31.7هزار عکس
34هزار ویدیو
207 فایل
@
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 🚼چه حالتی برای مناسب است ❓ 4 نوع خوابیدن داریم! که هر کدام خصوصیات خاص خود را دارد. 🌸خوابیدن به شانه راست: خواب است و مدح شده است و مناسب برای کسانی که غذای کم میخورند. بهترین نوع خواب این است که شخص ابتدا به سمت راست بخوابد، مدتی بعد به شانه چپ بخوابد تا صبح، و صبح قبل از بیدار شدن و حرکت کردن مقداری به سمت راست دراز بکشد و بخوابد. 🌸خواب به پشت: خواب است، چون پیامبران منتظر وحی هستند و این حالت نیمه خواب برایشان مفید است، وقتی وحی می آید زود بیدار میشوند. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: من فقط چشمم می خوابد ولی قلبم نمی خوابد. در روایت می فرماید: خواب به پشت شکم را کوچک میکند. 🌸خوابیدن به شانه چپ در روایت می فرماید این خواب پادشاهان و فرزندان پادشاهان و به طور کلی افرادی که زیاد غذا می خورند، البته روایتی هم داریم که می فرماید این خواب منافقان است که البته بعید به نظر می رسد، درستش این است که این خواب پادشاهان و فرزندان پادشاهان و تجار و اغنیا و آنهایی که شکم پر می خوابند است به خاطر اینکه به سمت چپ اگر بخوابند سبب میشود این غذا هضم شود. معده وقتی پر میشه اگر انسان به سمت راست بخوابد معده سنگینیش را روی قلب می اندازد و این بد است. کورونای قلب را می بندد و تنگ میکند و کار قلب را با مشکل مواجه میکند و اگر به سمت چپ بخوابد معده روی دیوار و دنده ها می افتد روی دیواره شکم می افتد و روی زمین می افتد که سنگینیش روی دیواره شکم و زمین است و خیلی مشکلی ندارد. 🌸خوابیدن به صورت (دمرو)🙇🏻 در روایت می فرماید اگر دیدید کسی به رو خوابیده او را بیدار کنید و به او تذکر بدهید، این خواب خوبی نیست، خواب و برادران ابلیس و خواب هر دیوانه و هرکسی که مشکل دارد معلول است. حضرت امیر هم در مسجد کوفه می آمدند افرادی که در مسجد خوابیدند، اینها را بیدار می کردند برای نماز شب و نماز، تا جایی که منتهی شد به ابن ملجم و دید ابن ملجم به رو خوابیده است شبی بود که ابن ملجم امام را شهید کرد امام (علیه السلام) به ابن ملجم فرمود: از این گونه خواب بیدار شو که اینگونه خواب را خداوند دشمن میدارد و خواب شیاطین و اهل دوزخ است و بر سمت راست بخواب که خواب علماست و یا بر چپ بخواب که خواب حکیمان است و بر پشت مخواب که خواب انبیاست. 📚 (بحار الانوار ج 42 ص 281)"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ eitaa.com/fatemiioon_news
🌱 روزی حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود که مرد میانسالی را در حال کار بر روی زمین کشاورزی دید حاکم پس از دیدن آن مرد بی مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند روستایی بی نوا با ترس و لرز در مقابل تخت حاکم ایستاد... به دستور حاکم لباس گرانبهایی بر او پوشاندند حاکم گفت یک قاطر راهوار به همراه افسار و پالان خوب هم به او بدهید. حاکم که از تخت پایین آمده بود و آرام قدم میزد به مرد کشاورز گفت میتوانی به سر کارت برگردی ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند حاکم کشیده ای محکم پس گردن او نواخت. همه حیران از آن عطا و حکمت این جفا. منتظر توضیح حاکم بودند حاکم از کشاورز پرسید مرا میشناسی؟؟ کشاورز بیچاره گفت شما تاج سر رعایا و حاکم شهر هستید حاکم گفت آیا بیش از این مرا میشناسی؟؟؟ سکوت مرد حاکی از استیصال و درماندگی بود. حاکم گفت به یاد داری بیست سال قبل که منو تو باهم دوست بودیم، در یک شب بارانی که در رحمت خدا باز بود من رو به آسمان کردم و گفتم خدایا به حق این باران رحمتت مرا حاکم نیشابور کن و تو ناگهان محکم بر گردن من زدی و گفتی که ای ساده دل، من سالهاست از خدا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزیم میخواهم هنوز اجابت نشده آن وقت تو حکومت نیشابور را میخواهی؟؟ یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد... حاکم گفت: این قاطر و پالانی که میخواستی این کشیده هم تلافی همان کشیده ای که به من زدی"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ eitaa.com/fatemiioon_news
🌱 برای تسلیت گفتن به یکی از خانواده هایی که فرزند جوان خود را از دست داده بودند رفتم... پدر میت خدا رحمتش کند بلند شد و کنارم نشست و دستم را در دست خودش گرفت و گفت: ای فلانی... این تقاص ظلم و ستمی هست که 30 سال قبل مرتکب شده بودم... و هنوز هم دارم عواقبش و بلا و مصیبتهایش را می چشم... 30 سال قبل من در عنفوان جوانی ام بودم مغرور از جوانی و زور بازو... ماشینی داشتم که به آن فخر میکردم و جلو مردم ویراژ و پز میدادم... یکی از روزها سگی را دیدم که چند تا از توله هایش هم باهاش بود. با خودم گفتم بزار یکی از توله هایش را جلو چشمانش با ماشین زیر بگیرم تا عکس العمل و آه و ناله مادرش را ببینم..‌. و همین کار را کردم... توله سگ بیچاره را لت و پار کردم به طوریکه خون و تکه های گوشتش بر جسم مادرش پاشیده شد... و مادر بخت برگشته داشت پارس می کرد و فریاد و شیون سر میداد و من نگاهش می کردم و می خندیدم... از آن روز همه بلاها در تعقیب من بود بدون توقف.... هر روز یک مصیبتی بر من نازل میشد... و آخرین و سخت ترینش دیروز بود که محبوبترین و عزیزترین پسرانم و جگر گوشه ام که تازه از دبیرستان فارغ شده و آماده ورود به دانشگاه بود و در او همه جوانی و آرزوهایم را می دیدم. در جلو چشمانم پرپر شد ماشینم را کنارجاده متوقف کرده و او را برای گرفتن چند تا فتوکپی از اون طرف خیابون. پیاده کردم و از شدت حرص و محبتم به او که نگرانی سلامتی اش بودم خودم شخصا پیاده شدم و از خلوت بودن خیابون مطمئن شدم. و بهش گفتم حالا از خیابون رد شو. ناگهان ماشینی که مثل برق رد میشد جلو چشمانم او را زیر گرفت و خون او لباسم را رنگین کرد. و من نگاهش می کردم و گریه و آه و ناله سرمیدادم. اونجا بود که به خدا قسم همان سگ جگر سوخته در جلو چشمام ظاهر شد و اون بلایی که 30 سال قبل سرش آوردم بیادم اومد "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ eitaa.com/fatemiioon_news
🌱 ✍انتظار داری کارت هم پیچ نخورد؟! محقق عالی قدر فرمودند: یکی از علما که از دنیا رفته است. از یکی از صلحا برایم تعریف می‌کرد که یک نفر گفته بود: من در قسمت بایگانی اداره ای کار می‌کردم و پرونده‌های متعدد و بعضا بسیار مهم می‌آمد و ما در قسمت بایگانی قرار می‌دادیم. یک روز پرونده ی بسیار مهمی به دستم رسید. چند روزی که گذشت متوجه شدم آن پرونده گم شده است. هر چه گشتم پیدا نشد. در آن گیر و دار که کاملا نا امید شده بودم، به بنده خبر دادند: چون شما مسئول پرونده‌ها هستید اگر تا چند روز دیگر پیدا نشود، حکمی که در مورد شما اجرا می‌شود یا اعدام است یا حبس ابد؛ از این رو نزد یک نفر اهل دل رفتم، ایشان دستور ختمی فرمودند که انجام بده. همان را انجام دادم. روزی که قرار بود نتیجه بگیریم از پرونده خبری نبود با ناراحتی از منزل بیرون آمدم تا نزدیکی خیابان «مولوی» رفتم. دیدم پیرمردی جلو آمد و گفت: آقا؛ مشکل تو به دست آن شخص که عرق چین به سر دارد و در حال رفتن است حل می‌شود. بدون توجه به این شخص با شنیدن این کلمات دویدم و دامن آقا را گرفتم و گفتم: آقا جان! به دادم برس، گفته اند مشکلم به دست شما حل می‌شود. پیرمرد نگاهی به من کرد و گفت: خجالت نمی کشی؟ حالتی بهت زده و متعجب داشتم. ایشان فرمودند: چهار سال است شوهر خواهرت از دنیا رفته، یک مرتبه هم به خواهرت و بچه هایش سر نزده ای، انتظار داری کارت هم پیچ نخورد؟! تا نروی و رضایت آنها را جلب نکنی، مشکلت حل نمی شود. بعد از شنیدن صحبت پیرمرد بلافاصله به منزل خواهرم رفتم. وقتی در زدم و خواهرم متوجه شد من هستم، گفت: چطور است بعد از چهار سال آمده ای؟! گفتم: خواهر! از من راضی شو. بچه هایت را از من راضی کن. بعدا برایت تعریف میکنم، غلط کردم. آن گاه رفتم مقداری هدیه گرفتم و آوردم و آنها را راضی کردم. فردا که به اداره برگشتم، به من خبر دادند که ۱۲۲ پرونده پیدا شده است. این پیرمرد عرق چین به سر، عارف بزرگ بود! [۱] [۱]: کرامات معنوی / ۷۲، eitaa.com/fatemiioon_news
3.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ ارتشی لو رفت 🔹شاید شما هم این ویدیو رو دیده باشید. این شخص ارتشی نیست و این لباسو به راحتی میشه از مغازه های اطراف پادگان‌ها خرید. لباسی که تن ایشونه مربوط به تابستانه و از یک مهرماه فرم تغییر پیدا میکنه و کادر ارتش باید لباس زمستانه بپوشه. رفته لباس نیروی هوایی خریده ولی رسته نداره و شعورش نرسیده که رسته یقه رو باید بزنه. این شخص حتی خدمت سربازیشم تو ارتش نبوده که اینقدر تابلو لباس جعل کرده 🔹این شخص که مدعی ارتشی بودن است چند وقت پیش خود را به عنوان بسیجی و سپاهی معرفی می‌کند! eitaa.com/fatemiioon_news
🔴 بیانات در «بی سی سی» و «من و تو» 🔸 رهبر انقلاب در بخشی از فرمایشات خود گفتند: در این حوادث چند روز اخیر بیش از همه، به سازمان انتظامی کشور ظلم شد، به بسیج ظلم شد، به ملت ایران ظلم شد؛ دشمنان ظلم کردند... 🔸 اما رسانه‌های با حذف عبارت به ملت ایران ظلم شد سعی در تحریف سخنان رهبر انقلاب دارند. eitaa.com/fatemiioon_news
🎥 وقتی ماسک سوژه‌ی شبکه‌های نظام شد! 🌐 شبکه های معاند نظام بعد از حضور رهبر انقلاب در دانشگاه افسری یک سوژه برای دروغ‌پراکنی خود پیدا کردند! آنها مدعی شدند تصاویر رهبر انقلاب آرشیوی است چرا که در بدو ورود، دارند اما در ادامه ماسک نزده‌اند! ⭕️ اما فیلم بالا آنها را رسوا کرد. چرا که رهبر انقلاب موقع فاتحه‌خوانی بر سر مزار شهدای گمنام، خود را برداشتند.😉 eitaa.com/fatemiioon_news
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا