🔺چهار ناظر حاضر بر زندگی انسان:
🔴هر لحظه و هر زمان #چهار_دوربین_زنده در حال فیلمبرداری از زندگی ما هستند که قرار است روزی در قیامت تمام زندگی ما را به نمایش بگذارند.
♦️ناظر اول خود #خدا
☘ألَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَری
🔸آیا انسان نمیداند که خدا او را نگاه میکند.
🍃سوره #علق آیه ۱۴
♦️ناظر دوم ملائک مقرب خدا هستند؛
🌺الله تعالی میفرماید:
☘ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَیْهِ رَقیبٌ عَتید
🔸از شما حرکتی سر نمیزند مگر اینکه دو مأمور در حال نوشتن آن هستند.
🍃سوره #قاف آیه ۱۸
♦️سومین ناظر زمین است؛
🌺خداوند در قرآن کریم میفرماید:
☘یوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها
🔸در آنروز زمین هر چیزی که دیده را بیان میکند.
🍃سوره #زلزال آیه ۴
♦️چهارمین ناظر اعضاء و جوارح خود ما میباشند؛
🌺الله سبحان میفرماید:
☘تکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ
🔸در آنروز دستها و پاها شهادت میدهند که چه کاری کردهاند.
🍃سوره #یس آیه ۶۵
@fatemiioon110
هدایت شده از مدافعان محیط زیست
اقاقیا نماد شیطان پرستی و لژرهای فراماسونری است و در داستان ازیس و ازیریس و پیدایش ابلیسک نقش داره
و جاذب مورچه و شته و باعث فلجی زنبور عسل،و باعث انتقال شته دو میربانه به مزارع میشودوهمیشه رنگپریده
قسمت اول:
از یتیمی در شیرخوارگاه تا غربت در گلزار شهدا
لابلای خاطرات دفاع مقدس روایتهای عجیبی پیدا میشود که خواندن چند خط آن هم چشمها را بارانی میکند. مثل قصه دو برادر که از پرورشگاه، راهی جبهه شدند و سالها بعد در غربت به شهادت رسیدند.
شهیدان «ثاقب و ثابت شهابی نشاط» دوقلوهای پرورشگاهی بهزیستی در دهه چهل، قصه غریبی دارند که حتی در میانه مستندها و کتابهای مطرح زندگینامه شهدا مهجور ماندهاست. غریبتر اینکه نام "ثابت" به واسطه پرورشگاهی بودن و قوانین خاص آن زمان، در پیچ و خمهای اداری بنیاد شهید حتی به عنوان شهید دفاع مقدس ثبت نشده است.
اولین بار «حمید داودآبادی» رزمنده و نویسنده شناخته شده دفاع مقدس در صفحه اینستاگرامش از این دو برادر مینویسد. ثاقب و ثابت شهابی نشاط، دوقلوهایی بودند که سال ۱۳۴۳ داخل سبدی در کنار یک شیرخوارگاه رها میشوند. «هفتم مهر ۱۳۶۰ بود که از پادگان امام حسن (ع) از تهران عازم منطقه غرب کشور شدیم و فردا صبح به پادگان الله اکبر در شهر اسلام آباد غرب رفتیم. در بین نیروها متوجه حضور دو برادر دوقلو شدم. وقت تقسیم نیرو خود این دونفر درخواست کردند که به عنوان امدادگر معرفی شوند، چون قبلاً دورههای امدادگری را دیده بودند.
منبع: خبرگزاری مهر
@fatemiioon110
قسمت دوم:
از یتیمی در شیرخوارگاه تا غربت در گلزار شهدا
چند روز بعد عملیات مسلم بن عقیل در سومار شروع شد. ما را به منطقه بردند و این دو برادر دوقلو هم در دسته ما بودند. یادم هست بچههای بسیار خوش مشرب و بانشاطی بودند. تا اینکه یک بار بلندگوی تبلیغات اعلام کرد بچههای دسته سه بیایند نامههایشان را بگیرند. نامههای پدر و مادر هر کدام ما از شهرهایمان میرسید دست واحد تبلیغات؛ مسئول این واحد هم یکی یکی اسامی را میخواند و نامهها را میداد. همه ما دویدیم که نامههایمان را بگیریم ولی این دو برادر نیامدند. آمدیم نشستیم توی چادر و با همان ذوق نوجوانی نامهها را باز کردیم و شروع کردیم به خواندن. مثلاً من میگفتم دمش گرم! مادرم برایمان آش پشت پا پخته! آن یکی میگفت پدرم فلان چیز را نوشته و … من دیدم این دوبرادر بغض کرده اند. ثابت که ظاهراً کمی بزرگتر بود برادرش را صدا کرد و دوتایی بیرون رفتند. بلند شدم و دیدم این دوتا سرهایشان روی شانه هم دور میشوند و گریه میکنند. نفهمیدم ماجرا چیست.»
منبع: خبرگزاری مهر
@fatemiioon110
قسمت سوم:
از یتیمی در شیرخوارگاه تا غربت در گلزار شهدا
داود آبادی میگوید دلیل اشکهای ثاقب و ثابت را بعدتر متوجه میشود: «بعدها در بمبارانی در سومار تعدادی از بچهها شهید شدند. دیدم ثاقب خیلی بیتابی میکند. گفتم این بچهها پدر و مادرشان بیشتر از تو داغ دیدهاند. دیدم گریه اش شدیدتر شد. گفتم مگر حرف بدی زدم؟ گفت آخر ما پدر و مادر نداریم. شوکه شدم. پرسیدم یعنی چی؟ گفت ما پرورشگاهی هستیم. آنها حدود یازده-دوازده نفر بودند که با هم از پرورشگاه اعزام شده بودند به جبهه. با همان تعجب گفتم خب شما که پدر و مادر ندارید و پرورشگاهی هستید برای چی آمدهاید جبهه؟ گفت ما پدر و مادر نداریم؛ شرف که داریم، غیرت که داریم.»
تا آخرین سال جنگ هم این دو برادر با وجود اینکه مجروح و شیمیایی شده بودند اما در جبهه حضور داشتند. نکته جالبی هم بود که با آن رد این دو برادر را در مناطق جنگی غرب و جنوب پیدا میکردم؛ مثلاً در کرمانشاه مسجدی بود که به پاتوق رزمندهها معروف بود. آنجا دیدم اعلامیهای روی دیوار است که آن را بارها این طرف و آن طرف دیده بودم. عکس کودکیهای این دونفر بود و بالای عکس به رسم آن زمان نوشته شده بود: «به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان» و چنین مضمونی داشت: «مامان، بابا! شما را به خدا، ما دنبال شما می گردیم…» هرجا که میرفتند، هر منطقه و شهری، این اعلامیه را به دیوار میچسباندند و دنبال پدر و مادرشان بودند.
منبع: خبرگزاری مهر
@fatemiioon110
قسمت چهارم:
از یتیمی در شیرخوارگاه تا غربت در گلزار شهدا
داودآبادی یعد از سالهای دفاع مقدس هم چندبار اتفاقی با این دو برادر دیدار تازه میکند: «یادم نیست چه سالی، اما بعد از جنگ چندباری ثاقب را دیدم. او عاشق رفیق شهیدم مصطفی کاظم زاده بود. من را که میدید یاد مصطفی میافتاد؛ با حسرت قشنگ و لحن زیبایی میگفت آخ! یادش بخیر، مصطفی مصطفی…بعدها شنیدم ثاقب سال ۱۳۷۷ در اثر استنشاق گازهای شیمیایی شهید شده و ثابت هم به همین شکل در سال ۱۳۸۵ بعد از تحمل رنجهای بسیار به شهادت رسید. جالب بود که این دو بعد از جنگ در پرورشگاه هم حضور داشتند و به بچههای بی سرپرست خدمت میکردند.»
اینجا بغض میکند و به سختی حرفهایش را ادامه میدهد: «فقط ثابت زن و سه فرزند داشت. اما با وجود اینکه شیمیایی شده بود و ترکشهای زیادی داشت، متأسفانه او را شهید حساب نکردند. یعنی انگار این دو بچه پرورشگاهی قبل از اینکه بروند جبهه باید میرفتند از بنیاد شهید نامه میگرفتند که ما اگر فردا در اثر جراحت ناشی از گاز شیمیایی فوت کردیم ما را شهید حساب کنید! اگر ثابت شهید نشده پس ما چه کارهایم؟ ما چی هستیم؟ اگر قرار باشد او شهید نباشد پس ما هم رزمنده و جانباز نیستیم دیگر…»
منبع: خبرگزاری مهر
@fatemiioon110
فرزند ثابت👆👆👆
قسمت پنجم:
از یتیمی در شیرخوارگاه تا غربت در گلزار شهدا
با وجود پیگیریهای مکرر خانواده ثابت این قضیه بی نتیجه میماند. بنیاد شهید پزشکی را معرفی میکند که او باید تأیید کند کسی در اثر استنشاق گازهای شیمیایی بیمار شده است: «آنها میگویند باید صورت سانحه بیاورید. مگر میشد به نیروهای دشمن بگوییم یک نامه بده که ثابت کنم داری من را بمباران شیمیایی میکنی! یک سر سوزن گاز شیمیایی به سرطان میرسد. پس همه این بچههای جانباز چطور سرطان گرفتند؟! هنوز که هنوز است ثابت جزو شهدا نیست و خانواده مظلومش خانواده شهید نیستند. تنها کمک و لطف بنیاد شهید این بود که نام ثاقب جزو شهدا نوشته شد.»
منبع: خبرگزاری مهر
@fatemiioon110
قسمت آخر:
از یتیمی در شیرخوارگاه تا غربت در گلزار شهدا
آقای نویسنده میگوید قصه زندگی این دو برادر اگرچه متاسفانه آنچنان شناخته شده نیست، اما حرفهای زیادی دارد: «تهران ۲۴ شهید بهزیستی دارد و شهرهای دیگر هم هرکدام تعدادی شهید دارند. این یعنی رشادت بچه پرورشگاهی که غم نداشتن پدر و مادر هم همیشه اذیتش میکند. وقتی میگوئیم جنگ ما مردمی بود یعنی همین. همه عشق ما این بود که وقت مرخصی برویم پیش پدر و مادرهایمان. اینها ولی مرخصیها را باز برمیگشتند پرورشگاه و از آنجا دوباره اعزام میشدند به جبهه. اینها نه از سر نا امیدی و فرار کردن از بی پناهی آمده بودند، که به قول ثاقب اگر پدر و مادر نداشتند، شرافت که داشتند و پای همان شرافت ایستادند. آنها آن زمان هم میدانستند که این زخمها و جراحتها فردا برایشان دردسر خواهد شد.»
منبع: خبرگزاری مهر
@fatemiioon110
🤶🏻مامانوئل🤶🏻
قسمت آخر: از یتیمی در شیرخوارگاه تا غربت در گلزار شهدا آقای نویسنده میگوید قصه زندگی این دو برادر
ناز پرورد تنعم نداند خون جگر یعنی چه؟...
#مسئول_خائن
#شهدا
#غربت
#ازیتیمی_درشیرخوارگاه_تاغربت_درگلزارشهدا
هدایت شده از نکته های ناب نوحه ، نکات ناب ، فاطمیه
#خدا_پشت_خط_است
استاد قرائتی میفرمـود خـدا رحـمت کند شهید رجایی را، داشت سخنـرانی میکرد اول وقـت شــد. گــفت آقـایـان اگــر الان وسـط #سخنرانی تلفـن زنـگ بخـورد آن هم از یک شخصیت مهـم مملکتی ، که با بنده کارمهم داشته باشد ، اجازه میدهید بروم گوشی را بردارم ؟
مردم هم نمی دانستند ، گفتند بله بروید گـوشی را برداریـد. گفت الان خـدا پشت خط است ، تلفن خدا زنگ میزند ، وقت اذان است و رفت #نماز ، همه مـردم هم رفتند نماز. استـاد فرمودند ما اگر آخوند هایمان نواب صفـوی می شـدند و کت و شلواریهایمان #شهید_رجایی ،نماز توی ایران چهره دیگری می شد....
📚 نکته های ناب کـوتاه
@noktehayenabekotah
#شب_جمعه
💠امام محمدباقر علیه السلام میفرمایند:
"هر کس سوره واقعه را در هر شب جمعه قرائت کند، خداوند او را دوست بدارد و محبت او را در دل مردم قرار دهد چنین کسی در دنیا ناراحتی نخواهد داشت و گرفتار فقط نمیشود و در آخرت از همنشینان علی علیه السلام می باشد."
🔹ثواب ختم سوره واقعه را به روح مطهر امام و شهدای دفاع مقدس و تمام رفتگانی که حب امیرالمومنین در دلشان بوده هدیه میکنیم.
@fatemiioon110
🔰 مردم عزیز و شریف ایران، من فرد فرد شما را چون فرزندان خویش میدانم.
💢شما میدانید که من به شما عشق میورزم؛ و شما را میشناسم؛ شما هم مرا میشناسید. در شرایط کنونی آنچه موجب امر شد تکلیف الهیام بود. شما میدانید که من با شما پیمان بسته بودم که تا آخرین قطره خون و آخرین نفس بجنگم؛ اما تصمیم امروز فقط برای تشخیص مصلحت بود؛ و تنها به امید رحمت و رضای او از هر آنچه گفتم گذشتم؛ و اگر آبرویی داشتهام با خدا معامله کردهام. عزیزانم، شما میدانید که تلاش کردهام که راحتی خود را بر رضایت حق و راحتی شما مقدّم ندارم. خداوندا، تو میدانی که ما سر سازش با کفر را نداریم
📅امام خمینی(ره) | ۲۹ تیر ۱۳۶۷
#پیام_پذیرش_قطعنامه
yon.ir/EvY4u
@fatemiioon110