فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید بزرگوار عبدالله رجبی رزانی عزیز❤️
🌷 #هر_روز_با_شهدا
#ملاقات_با_تن_بیسر!
🌷پسرم بیست و یک سال بیشتر نداشت و سه باری هم به جبهه رفته بود. آخرین باری که برای مرخصی آمد، "عبدالله" من "عبدالله" همیشگی نبود. در این مرخصی به دوستان و آشنایان و اهالی روستا سر زده و از آنان حلالیت طلبید؛ کاری که در مرخصیهای قبلیاش از او ندیده بودم. درحال آماده کردن ساکش بودم که عبدالله دور سرم چرخید و گفت: مادر! من میروم ولی شاید برنگردم. گفتم: مگر از ما ناراحتی. گفت: نه مادر! شاید شهید بشوم. این را که گفت....
🌷این را که گفت؛ تمام بدنم لرزید. راستش دیگه دوست نداشتم اجازه بدهم که برود، ولی از طرفی آن قدر عشق پیروزی اسلام را در سر داشت که مانع رفتنش نشدم. از زیر قرآن که ردش کردم، گفت: مادر مواظب خواهر و برادر و پدرم باش. سفارشهایش که تمام شد رفت، رفتنی که با همیشه متفاوت بود و به دلم افتاد که این آخرین باری است که او را میبینم. فقط چند روزی از سفارشاتش نگذشته بود که به ملاقات تن بیسرش، به سردخانه رفتم....
🌹خاطره ای به یاد شهید معزز عبدالله رجبیرزانی
راوی: خانم باغدا گلمقدم مادر گرامی شهید
منبع: سایت نوید شاهد
#لبیک_یا_خامنه_ای
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
@Manavi_2
#رزق
#فتــوحـــات_رزق_و_روزی
✨امام صادق ع فرمود:
هرکه عصر پنجشنبه 《40》بار سوره #نصر را بخواند،
خدای مهربان چنان رزق و روزی مادی و معنوی اورا وسیع و زیاد میکند،
که آن موجب تعجب و شگفتی خود شخص میشود
امروز پنجشنبه است این مستحب را عمل کنیم و ثواب آنرا شب جمعه هدیه کنیم به اهل البیت ع ، اهل قبور، خصوصا ذوالحقوقمان✨
#سوره_نصر
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ ﴿١﴾
وَرَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا﴿٢﴾
فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کَانَ تَوَّابًا ﴿٣﴾
@Manavi_2
@Manavi_3
#بسم_رب_العشق❤️
#رمان
#قسمت_بیست_هفتم
#جانمــ_مےرود
#فاطمه_امیری
بعد از بیرون آمدن مهیا همه به اصل قضیه پی برده بودند و دلیل ماندن مهیا در اتاق را فهمیدند
مهیا و خانواده اش بعد از خداحافظی با خانواد مهدوی به خانه برگشتند
مهیا وارد اتاقش شد فردا ڪلاس داشت ولے دقیقا نمیدانست ساعت چند شروع ڪلاس هست
سراغ گوشیش رفت شارژ تمام ڪرده بود به شارژ وصلش ڪرد
ــــ اوه اوه چقدر smsو میس ڪال
ڪلی تماس از نازی و مامانش داشت بقیه هم از یه شماره ناشناس
پیام ها رو چڪ کرد که پیام از نازی داشت ڪه ڪلی به او بدو بیراه گفته بود و یڪ پیام از زهرا و بقیه هم از هماڹ شماره ے ناشناس یکی از پیام ها را باز ڪرد
ـــ سلام خانمي جواب بده ڪارت دارم
بقیه پیام ها هم با همین مضمون بودند
شروع ڪرد تایپ ڪردن
ـــ شما
برای زهرا هم پیامی فرستاد ڪه فردا ڪلاس ساعت چند شروع میشہ
بعد از چند دقیقه زهرا جواب پیامش را داد
گوشیش را ڪنار گذاشت یاد طراحی هایش افتاد ڪه باید فردا تحویل استاد صولتی مے داد
زیر لب ڪلی غر زد
لب تاپش را روشن ڪرد و شروع ڪرد به طراحے
ڪش و قوسے بہ ڪمرش داد همزمان صدای اذان از مسجد محله بلند شد هوا تاریڪ شده بود
ـــ واے ڪی شب شد
مثل همیشه پنجره ی اتاقش را بست
و دوباره مشغول طراحي شد
#ادامه_دارد....
@Manavi_2
@Manavi_3
@Manavi_4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا