-
﴿امـآمخٰـامـنـها؎✿﴾:
دَر انتخابآت شرکت کُنید و رأ؎ بدهَید.
رأ؎سفید هَم نَدهید،رأ؎سِفید أرزشے نَدارد وآراء را بالٰا نمےبَرد.
طِبق آیہ؎«¹²⁰سوره تُـــــوبہ۔۔✤ »مّطمئن بٰاشید هرکٰار؎ کِہ کفٰار راخَشمگین کند،عَمل صٰالح أست ۔۔
ألبَتہ غِیرأز مُشٰارکت حَدأکثر؎،انتخٰاب أصلح هَم مَطرح أست.
#انتخابات🗳
#مشارکت_حداکثری ✌️🏼
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
خطبه۸۲ در نكوهش دنيا 🎇🎇🎇#خطبه۸۲🎇🎇🎇🎇🎇🎇 دنياشناسي 🍃چگونه خانه دنيا را توصيف كنم كه ابتداي آن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
خطبه۸۲ در نكوهش دنيا 🎇🎇🎇#خطبه۸۲🎇🎇🎇🎇🎇🎇 دنياشناسي 🍃چگونه خانه دنيا را توصيف كنم كه ابتداي آن
خطبه۸۳
(خطبه غرا)
🎇🎇🎇#خطبه۸۳🎇🎇🎇🎇🎇🎇
فراز ۱۲ عبرت از مرگ
🔹هر روز به سختي درد ميكشد، و هر شب رنج و بيماري به سراغش ميرود، در ميان برادري غم خوار، و پدري مهربان و ناله كننده اي بي طاقت و بر سينه كوبنده اي گريان افتاده است. امّا او در حالت بيهوشي و سكرات مرگ، و غم و اندوه بسيار، و ناله دردناك، و درد جان كندن، با انتظاري رنج آور، دست به گريبان است. پس از مرگ او را مأيوس وار در كفن پيچانده، در حالي كه تسليم و آرام است، بر ميدارند، و بر تابوت ميگذارند. خسته و لاغر به سفر آخرت ميرود، كه فرزندان و برادران او را به دوش كشيده تا سر منزل غربت، آنجا كه ديگر او را نميبينند، و آنجا كه جايگاه وحشت است، پيش ميبرند. امّا هنگامي كه تشييع كنندگان بروند و مصيبت زندگان باز گردند، در گودال قبر نشانده، براي پرسش حيرت آور، و امتحان لغزش زا، زمزمه غم آلود دارد. و بزرگترين بلاي آنجا، فرود آمدن در آتش سوزان دوزخ و بر افروختگي شعله ها و نعره هاي آتش است، كه نه يك لحظه آرام گيرد تا استراحت كند، و نه آرامشي وجود دارد كه از درد او بكاهد، و نه قدرتي كه مانع كيفر او شود، نه مرگي كه او را از اين همه ناراحتي برهاند، و نه خوابي كه اندوهش را بر طرف سازد، در ميان انواع مرگها و ساعتها مجازات گوناگون گرفتار است. به خدا پناه ميبريم.
#نهج_البلاغه
💠باهم نهج البلاغه بخوانیم
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
✹﷽✹ #رمان #رهایی_از_شب ف_مقیمی #قسمت_صد_و_پنجاه_و_دوم یه شب درمورد افکارم نسبت به مسجد نیومدن ن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
✹﷽✹ #رمان #رهایی_از_شب ف_مقیمی #قسمت_صد_و_پنجاه_و_دوم یه شب درمورد افکارم نسبت به مسجد نیومدن ن
✹﷽✹
#رمان
#رهایی_از_شب
ف_مقیمی
#قسمت_صد_و_پنجاه_و_سوم
روی شانه ی نسیم زدم وگفتم:اینها تو رفاقت ملاک نیست.هرچند که فاطمه از این مثالهات مستثنی هم نیست.
او خندید:واقعا خیلی کج سلیقه ای!! فاطمه خوشگله؟ ؟بابا ولمون کن عینهو شیربرنج میمونه با اون دماغ درازش..
دیگه واقعا داشت از حد فراتر میرفت.
اخم کردم:لطفا غیبت نکن..اگه اومدی مسجد پس سعی کن آدابش رو رعایت کنی..
او بجای خجالت دوباره خندید.
مادرشوهرم ازبین دخترهاش نگاهم کرد.
پرسید: رقیه سادات جان ایشون رو معرفی نمیکنی؟
وااای این یعنی ته بدبیاری!
با من من گفتم:ایشون یکی از بچه های جدید مسجده..
راضیه خانوم پرسید:ظاهرا ار قبل آشناییتی هم با هم داشتید. درسته؟
من که شرم داشتم از اعترافش ولی نسیم با افتخار و آب و تاب گفت:بله ما با هم دوستای دانشگاهی بودیم. چندساله باهم رفیقیم.
من بدنم خیس عرق شد.
به نسیم خانواده ی حاج کمیل رو معرفی کردم.
او که فکر نمیکرد اونها با من نسبتی داشته باشند رنگ وروش تغییر کرد ویواشکی بهم گفت:واقعا که..پس چرا زودتر بهم نگفتی اینقدر چرت وپرت نگم؟!
اتفاقی که نباید می افتاد افتاد..
شاید حتی نسیم ته دلش از این جریان خشنود بود.
مادرشوهرم خطاب به من گفتند:ایشون شوخ هستند؟
من که دست وپام رو گم کرده بودم گفتم:بله خیلی..یک وقت حرفهاشو جدی نگیرید..ایشون مدلش اینطوریه..
او موشکافانه به تمام زوایای صورت نسیم دقت کرد و بعد با لحن معنی داری گفت:بله کاملا پیداست..
ای لعنت بهت نسیم که بخاطرت من تو این شرایط بارداری باید متحمل چنین فشارها و اضطرابهایی بشم.
راضیه خانوم کنار گوشم گفت:خیلی با خودت فرق داره. .
زل زدم به چشمش!
طبق معمول لبخند همیشگیش رو نثارم کرد.اینبار دست سردم رو بین دو دستان گرم ومهربونش گذاشت و با مهربانی نوازشش کرد.
از مهربانی او چشمهام پراز اشک شد.
با اخم و تعجب نگام کرد.
دستم رو مقابل لبهاش برد و در مقابل چشم نسیم بوسید..
خیلی خجالت کشیدم .من نمیدونستم چنین قصدی دارن وگرنه هرگز اجازه نمیدادم دستم رو ببوسند!
با شرمندگی گفتم این چه کاری بود کردید راضیه خانوم؟
او شانه هام رو فشرد و با افتخار گفت:دست ساداته..اونم چه ساداتی..پاک، زیبا، مهربون..
سرم رو که چرخوندم سمت نسیم، با چشمانی قرمز و صورتی سرخ نگامون میکرد. نمیدونم سرخی چشمهاش از حسرت و احساسات بود یا آتش حسادت در چشمهاش زبانه میکشید؟
شاید هم من بی جهت نگران بودم و بخاطر بدبینی م به او تمام حرکتها و رفتارهاش منفی بنظرم میرسید.
مراسم آغاز شد.
نسیم بعد از معرفی خانواده ی همسرم کلامی حرف نزد و چهار زانو نشسته بود و دست راستش رو زیر چونه گذاشته بود، با دست دیگرش مهرش رو بازی میداد!
خیلی دلم میخواست بدونم به چه چیزی فکر میکنه..
هرازگاهی دست آزادش رو ، کنار چشمش میبرد و من حس میکردم داره آروم آروم گریه میکنه.
دلم براش سوخت.
نسیم با همه ی بدیها و غیر قابل تحمل بودنش شخصیت ترحم انگیزی داشت.
مطمئن بودم که او از ته قلبش دوست داره خوب باشه مثل همه ی آدمها ولی این عادت بد دردیه!! او عادت کرده بود به بد بودن!
روضه که شروع شد هق هق نسیم جون گرفت.بلند بلند گریه میکرد و داد میزد. ماااامان مااامان خدایا مامانم و ازم نگیرررر..
خدا جون غلط کردم..
در تمام مسجد صدای هق هق و ناله ی او پیچیده بود.راضیه خانوم کنار گوشم پرسید:مادرشون مریضند؟
من که از گریه های جگرسوز نسیم گریه م گرفته بود گفتم بله..دکترها جوابش کردن
راضیه خانوم چهره اش در هم رفت.زمزمه کرد:اللهم اشف کل مریض..
نسیم رو از پشت بغل کردم و آهسته زیر گوشش گفتم:این خانوم دست رد به سینه ی کسی نمیزنه..از حضرت بخواه برای شفای مادرت دعا کنه..
او با هق هق گفت:نهههه اون به حرف من گوش نمیده..تو بخواه..من صدام بالا نمیره..عسللللل عسللل خدا و دارو دسته ش از من متنفرند..
با هر کلمه ش جگرم کباب میشد..
محکم بغلش کردم و شانه به شانه ی هم گریه کردیم.من آهسته او با صدای بلند..
گفتم:اگه اینجایی حتما دعوت شدی. .هرکسی بی دعوت نمیتونه بیاد.خودشون بهت نظر کردن. فکر نکن بیخودی اینجایی!
حالا من شده بودم فاطمه برای رقیه ساداتی که اسمش نسیم بود!!! عجب دنیاییه!!
ادامه دارد. .
═════ ೋღ🕊ღೋ════
هرگونه کپی و اشتراک گذاری بدون نام نویسنده و درج منبع اشکال شرعی دارد.
آیدی نویسنده👈 @moghimstory
https://telegram.me/joinchat/AAAAAD9XxVgHZxF0tRsThQ
حجاب فاطمی
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
#نماز_شب🌙🌔
⭕️ اهمیت نماز_شب در رزق انسان
👤 عارف وارسته آیت الله آقا سید محمد نجفی(ره) در جواب فقر فرمودند:
🦋 اگرچه نماز قضا داری امشب را نماز شب بخوان خدا روزی تو را می رساند.
🌸 نمازشب بسیار بسیار در #افزایش_رزق_مادی_و_معنوی انسان موثر است. مخصوصا اگر در اعتقاد و عمل ترک گناه کند
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_بخوانیم
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸پیشاپیش سالروز ولادت با سعادت
🎊فرخ لقای نگارخانه عاشورا
🌸حضرت علی اکبر (ع)
🎊و روز جوان خجسته باد
🌸از دامان لیلا گلى بر آمد
🎊شبیه حضرت پیغمبر آمد
🌸نور دل زینب اطهرآمد
🎊لشکر کربلا را افسر آمد
🌸 #میلاد_حضرت_علی_اکبر (ع)
🎊و #روز_جوان مبارک باد
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️✨نیایش شبانه با حضـــــرت عشق ❤ ❤
❤️✨خدایا ؛ بهمن ماه به پایان رسید
🤍✨پایان بهمن ، پایان تمام مشکلات، گره ها
❤️✨رنج ها ، مریضی ها وسختی ها باشه
🤍✨و آغاز ماه جدید را برای همه پُر برکت
❤️✨و سرشار از رحمت خود مقدر بفرما
🤍✨آمـــیـــن یــــا رَبَّ🤲
❤️✨در آخرین شب بهمن ماه
🤍✨واین سکوت که خدا را به
❤️✨دلها دعوت میکند براتون
🤍✨یک دل بــی کــیــنــه
❤️✨یک دوسـتـی دیـریـنـه
🤍✨یک قلب آرام، یک تن سالم
❤️✨و دنیا دنیا محبت آرزو دارم
❤️✨شـبـتـون پـر از نـور الـهـی
#شب_بخیر
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2