سلام عزیزانم
از امروز ثبت نام میکنیم برای ماه رمضان
قراره هر روز قرآن را ختم کنیم
هر کس مایله که در این ختم پربرکت به نیت سلامتی و فرج و ظهور آقا جانمون حضرت مهدی عجل اله شرکت کنه
اسمش را بنویسه
هر کس قادره روزی یک جزء بخونه بنویسه
هر کس دو حزب بنویسه
هر کس یک حزب بنویسه
تا لیست را بنویسیم
به این گروه وارد بشید و اسمتون و میزانی را که قادرید بخونید بنویسید
https://eitaa.com/joinchat/170918372C42e49e2bdb
#تلنگرانه
مےگُفت: أگر بہ « گنـــــآه ۔۔❋»اُفتٰادید!
یا حتّےغـــَــرق دَر گنـــــآه بودید۔۔
دَست أز #نمـــــاز برنَدارید!
این رِشتہ بـــــٰاریک بِین خُود
و خـُــᰔــدا را پٰاره نَکُنید!!
﴿؏ـٰاقبت این نَمـــــآز
شُمـــــآ را اصلٰاح مےکُند۔۔𑁍﴾
-آیتاللّهضیاءآباد؎-
#سخن_بزرگان
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#داستان_کوتاه ⚖️ کرمی درون بینی قاضی! در بین بنی اسرائیل قاضی بود که میان مردم عادلانه قضاوت میکر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
#داستان_کوتاه ⚖️ کرمی درون بینی قاضی! در بین بنی اسرائیل قاضی بود که میان مردم عادلانه قضاوت میکر
#داستان_کوتاه
🌱 یتیم و درخواست دارایی
مردی، مال بسیاری از برادرزاده یتیم خود در اختیار داشت. تا این که یتیم بالغ شد و از عمویش مال خود را خواست، ولی عمویش دارایی او برنگرداند.
جوان برای شکایت و دادخواهی نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رفت. پیامبر به عموی او دستور داد که مالش را به او بدهد.
عمو گفت: از خدا و فرستاده او پیروی میکنم و از گناه کبیره به خدا پناه میبرم. آن گاه مال را به برادرزاده اش برگرداند.
پیامبر فرمود: کسی که بر نفس خویش چیره شده است و از پروردگارش اطاعت میکند، این چنین عمل میکند.
هنگامی که جوان داراییهای خود را پس گرفت، آن را در راه خدا انفاق کرد. پیامبر در این باره فرمود: پاداش پا برجا است و گناه باقی است. گفته شد: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله چگونه؟
فرمود: به پسر پاداش داده شد و گناه (و بار گران حساب رسی مال حلال و حرام در قیامت) بر پدرش باقی ماند.
📔 بحار الأنوار: ج۷۵، ص۱۲
#پیامبر #داستان_بلند
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
-﴿ابـــــرٰاهیمْ۔۔۔𑁍﴾؛
بہ تنهـــــآچیز؎ڪِہ فِڪرنمےڪَرد،
مٰادیـــــآتبود۔۔
وهَمیـــــشِہ مےگفتْ:
روز؎رٰاخـُᰔــــدامےرسٰانَد؛
بـَــــرڪتپـــــولْمُهمأست۔۔
ڪٰار؎هَمڪِہ بَرا؎خُـــــدابٰاشَد،
بَـــــرڪتدٰارَد۔۔۔❀
#شهیدابراهیمهادۍ
#امام_زمان
#شهیدانه
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#اعتماد به خدا (۴) ❇️بزرگترین سرمایه ما رضایت خداست #استاد حاجیه خانم رستمی فر «داروخانہ مـــــ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اعتماد بخدا ۵.m4a
11.52M
هدایت شده از داروخانه معنوی
May 11
داروخانه معنوی
✹﷽✹ #رمان #رهایی_از_شب ف_مقیمی #قسمت_صد_و_شصت_و_نهم یاد دیروز افتادم و جمله ی او به حاج کمی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
✹﷽✹ #رمان #رهایی_از_شب ف_مقیمی #قسمت_صد_و_شصت_و_نهم یاد دیروز افتادم و جمله ی او به حاج کمی
✹﷽✹
#رمان
#رهایی_از_شب
ف_مقیمی
#قسمت_صد_و_هفتاد
به طرف در دویدم قبل از اینکه به در برسم میلاد بازومو گرفت و پرسید: کجا؟؟؟؟ شما یک بدهکاری کوچیک به ما داری..
من بی توجه به او با تمام توان التماس نسیم رو صدا زدم:نسیمممممممم بابات به عزات بشینه نسیمممممم.نسیم منو از دست این گرگها نجاتم بده...نسیممم بچم....نسیمممم زنگ بزن پلیس..تو روخدا زنگ بزن
ولی نسیم رفت و میلاد در رو قفل کرد.
از همون کنار در چیزی بلغور کرد ولی اینقدر صدای ضبط زیاد بود که هیچی نمیشنیدم.حمید خواست نزدیکم شه که میلاد دستش رو گرفت و فکر کنم گفت:فعلا نه!
من دیگه امیدی نداشتم!عقب عقب میرفتم وتمام سلولهام خدا رو صدا میزد.زیر لب با بچم حرف میزدم:نترس مامان نترس.یادت باشه ما تو آغوش خداییم.پس فقط تماشا کن و نترس!
گرچه اینها رو به بچم میگفتم ولی دروغ چرا؟ صدای شومی در درونم میگفت خبری از اون آغوش نیست! دل نبند..تو دیگه تموم شدی.دیگه برام مهم نبود که حاج کمیل منو ببینه درموردم چه فکری میکنه! اگر بلایی سرم میومد دیگه زندگی معنی ای نداشت..در ده سال غفلت و تاریکی عفتم رو حفظ کردم حالا اگر بی عفت میشدم میمردم.چه با حاج کمیل چه بی او!!
خوردم به یک دیوار کوتاه.اوپن آشپزخونه بود! دویدم و از روی جا قاشقی روی ظرفشویی چاقو برداشتم. میلاد کنار اوپن ایستاد!
نگاهی به سراپای من انداخت و گفت: خیلی دلم میخواست بازم ببینمت! ببینم چه ریختی شدی!اونروزها فک میکردم از من پولدارتری.تریپم بهت نمیخوره! وقتی نسیم گفت هیچی نداشتی تعجب کردم.ایول واقعا بهت.چه خوب ادا بچه مایه دارها رو در میاوردی.اون موقعها زبون داشتی یکی اینقدر!! طنازی و دلربایی میکردی.حالمو خراب میکردی.الان دیدنت با این سرو شکل یک کم واسم عجیبه!!واقعا توبه کردی یا از ترس گذشته ت پناه بردی به ازدواج؟!
حمید مشروب به دست پشت سرش ظاهر شد!
_نه داداش!! من که میگم ازدواجش الکیه.لابد میخواسته شوهرشو بتیغه..
وبعد در حالیکه شیشه رو بالا میکشید گفت:
اصلا شاید ازدواجشم دروغ باشه چون تا جاییکه من میدونم این خوشش نمی اومد شبا با کسی باشه.
حرفهای حمید اونقدر رکیک و زشت بود که برای آخر عمرم بسم بود! این اون گذشته ی من بود!! 'گذشته ای که دنبالم اومده بود و میخواست بهم بفهمونه حتما نباید جسم خودت رو در اختیار کسی قرار بدی تا بهت انگ بخوره همونقدر که فکر هرزه ی مردی رو درگیر خودت کنی انگار که تن فروختی'
دیگه چه فرقی میکرد چه اتفاقی بیفته؟ ؟ چشمهام رو بستم.خدا اینجا توی این خونه نبود.
من از آغوش او سقوط کرده بودم.کی وکجا نمیدونم! ولی اینجا خدا نبود! من بودم و تسبیح الهام و یک بچه ی سه ماهه!!
از همین حالا خودم رو تصور میکردم که زیر چنگال اونها الوده شدم و...
اشکم به پهنای صورتم ریخت.چشمم رو باز کردم.دستی نزدیک صورتم بود.دستهای کثیف حمید بود که قصد داشت صورتم رو نجس کنه.
دوباره در درونم فریاد کسی رو شنیدم که میگفت:خدا اینجاست! مقاومت کن! نزار نا امیدی به اونها فرصت بده.چاقو رو مقابل او گرفتم و با تهدید گفتم:اگر دستت به من بخوره زنده نمیمونی!
آفرین این شد! اگر اونها میفهمیدند که ترسیدم همه چیز تموم میشد اونها دونفر بودند و ما هم دونفر!! حمید و میلاد با هم من و خدا هم باهم..
زور ما خیلی بیشتر از این دونفر بود. حالا حسش میکردم.اینو از صدایی که نمیلرزید و دستی که محکم چاقو رو چسبیده بود حس کردم.
او با دیدن چاقو عقب رفت و با چشم هرزو مستش گفت: اوه اوه چه عصبانی! کاریت ندارم که بابا..میخواستم دلداریت بدم.دلداری که اشکالی نداره خشگل خانوم؟
بعد دستهاشو با حالتی منزجر کننده و چندش اور باز کرد و گفت:بیا در آغوش اسلام..
و غش غش خندید..
عجیب بود که دیگه نمیترسیدم.نمیدونم قرار بود چطوری اینها ناکام بمونند ..شاید مثل سپاه ابرهه خداوند از آسمان بجای سنگ سقف رو نازل میکرد بر سرشون و یا شاید جان اونها رو در همون لحظه میگرفت.
گفتم:برو گمشو از این خونه بیرون .گمشو وگرنه میزنمت..
او با حرکتی سریع یه بشکن زد کنار گوشم:بیا بزن بینم؟! ما چاقو خورده تیم جیگر..ژووووون
عقب تر رفتم و چاقو رو محکم چسبیده بودم حمید به میلاد گفت: داش میلاد فیلم بگیر که میخوام بلوتوث کنم واسه شوهرش!
میلاد گوشیش رو درآورد و مشغول گرفتن فیلم شد.
حمید مثل یک گرگ به کمین نشسته به سمتم اومد .
وحشت به همه ی وجودم رخنه کرد! چقدر احساساتم متغیر بود در این دقایق پایانی! زیر لب زمزمه کردم:خدااا مراقبم باش..بی عفت بشم اون دنیا گله تو پیش خودت میبرم..
از حرفم اشکم در اومد.چاقو رو در هوا چرخوندم!
_بخدا بیای جلو میزنم.
او مست تر از این حرفها بود که چاقو رو درک کنه.
گفت:بزن
ادامه دارد. .
═════ ೋღ🕊ღೋ════
آیدی نویسنده👈 @moghimstory
https://telegram.me/joinchat/AAAAAD9XxVgHZxF0tRsThQ
حجاب فاطمی
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
#نماز_شب🌙🌔
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:
«ای مردم هیچ کس از شما نیست مگر اینکه مشکلات و گرفتاریها همچون کمربندی او را محاصره کرده است.
پس زمانی که دو سوم شب گذشت و یک سوم آن باقی ماند
ملکی بر او وارد می شود و به او می گوید: ذکر خدا بگو که صبح نزدیک است. پس چنانچه او حرکت کرد و ذکر خدا را گفت یک گره از گرفتاریهایش گشوده می شود.
و اگر او بلند شد و وضو گرفت و داخل نماز شد همه گرفتاریها از او گشوده می شود.
پس صبح می کند در حالی که همچون مردمک چشم (روشن و پاکیزه) گردیده است.»
📚 بحارالانوار، ج82، ص223
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نیایش شبانه
🕊أَمَّنْ یُجِیبُ
الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَكْشِفُ السُّوءَ
🌟خدایا به حق این آیه
🕊مبارکه🌟🌙
🌟هر عزیزی تو دلش هر
🕊حاجتی دارد روا بفرما
🌟شب زیباتون متبرک به
🕊گرمی نگاه خدا
🌟الــهی🌟🌙
🕊دلخوشیهاتون افزون
🕊 جمع خانوادهتون پراز
🌟دلگرمی
🕊شبتون بخیر وپراز🌟🌙
🌟آرامش الهی
#شب_بخیر
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
هدایت شده از داروخانه معنوی
از جُملہ د؏ــــآهـــــآیے ڪہ؛
﴿شِیـــــخ جَعـــــفر مُجتهد؎﴾(رہ) مُڪرر توصّیہ مےڪَردند :
خوٰاندن ﴿زیـــــآرت ٰال یٰاسیـــــن✿ ﴾
در نُہ⁹ روزهنگام بین الطُلو؏ـــــین بود ڪِہ آثـــــآر ؏ـَــــجیبے دَر پے دٰارد۔۔۔۔♡♡♡
#سخن_بزرگان
#بین_الطلوعین
#زیارت_ال_یس
@Manavi_2
هدایت شده از داروخانه معنوی
•~🌸🌿~•
وَلےبَچہ ھآ
اَزقَضآشُدڻ نَمآزصُبحتونْبِتَرسیدْ!
میڱنْخُدآ؛
أڱہ بِخوٰادخِیر؎رو؛
أزیِہ بَندها؎بڱیرھ۔۔۔۔!!! نَمآزصُبحِشْروقضٰامےڪُنِه!
#تلنگرانهـ 💥
#نمازصبح
@Manavi_2
هدایت شده از داروخانه معنوی
سلام عزیزانم
از امروز ثبت نام میکنیم برای ماه رمضان
قراره هر روز قرآن را ختم کنیم
هر کس مایله که در این ختم پربرکت به نیت سلامتی و فرج و ظهور آقا جانمون حضرت مهدی عجل اله شرکت کنه
اسمش را بنویسه
هر کس قادره روزی یک جزء بخونه بنویسه
هر کس دو حزب بنویسه
هر کس یک حزب بنویسه
تا لیست را بنویسیم
به این گروه وارد بشید و اسمتون و میزانی را که قادرید بخونید بنویسید
https://eitaa.com/joinchat/170918372C42e49e2bdb