داروخانه معنوی
خطبه۹۷ قسمت اول در باب اصحابش 🎇🎇🎇#خطبه۹۷🎇🎇🎇🎇🎇🎇 🌿علل نكوهش و شكست كوفيان اگر خداوند، ستمگر را
خطبه۹۷
قسمت دوم
🌸وصف اصحاب پيامبر (ع)
🎇🎇🎇#خطبه۹۷🎇🎇🎇🎇🎇🎇
من اصحاب محمد (ص) را ديدم، اما هيچكدام از شما را همانند آنان نمي نگرم، آنها صبح مي كردند در حاليكه موهاي ژوليده و چهره هاي غبارآلوده داشتند، شب را تا صبح در حال سجده و قيام به عبادت مي گذراندند، و پيشاني و گونه هاي صورت را در پيشگاه خدا بر خاك مي ساييدند، با ياد معاد چنان ناآرام بودند گويا بر روي آتش ايستاده اند، بر پيشاني آنها از سجده هاي طولاني پينه بسته بود (چون پينه زانوهاي بزها) اگر نام خدا برده مي شد چنان مي گريستند كه گريبانهاي آنان تر مي شد. و چون درخت در روز تندباد مي لرزيدند، از كيفري كه از آن بيم داشتند، يا براي پاداشي كه به آن اميدوار بودند.
#نهج_البلاغه
💠باهم نهج البلاغه بخوانیم
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
_نـــٰــامِمــــٰـارٰابِنویسید۔۔
پَریشـــــٰانِ«؏َـــلے۔۔𔘓»..!
#امام_علی
#ماه_رمضان
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
بَرآر دَست دُعآیے،
کِہ دَست مِهر خـُـᰔـــدٰا۔۔
↫حِجـــــآب غِیبت أز آن،
مــ🌙ـــآهرو؎ بَردٰارد۔۔۔
↶غُـــــروب و دٰامنۀ نور آفتـــــآب و شَفق۔۔
بِخوٰان ﴿دُ؏ــآ؎فـــَــرج۔۔𔘓﴾ رٰا،
دعـــــآ أثر دٰارد.
#دعای_فرج #امام_زمان
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
◇_﴿پیامبـــــر اکرمﷺ﴾: _أگر کَسے قَبـــــل أز وُضـــــو ۔۔ ⇦هَفت⁷ بار« لٰا اِلہ الٰا الله۔۔𔘓» بِگوی
_دَر لحظـــــہ زیبٰا؎ افطٰار
التمآس۔۔
﴿ دعآ؎فَـــــرج۔۔۔𑁍﴾
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْ
داروخانه معنوی
داستانعاشقانهواقعی #رمان #دومدافع ❤️ #قسمت_پانزدهم ✍🏻خیلے دوست داشتم تو مراسم تشییع شهدا شرکت کن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
داستانعاشقانهواقعی #رمان #دومدافع ❤️ #قسمت_پانزدهم ✍🏻خیلے دوست داشتم تو مراسم تشییع شهدا شرکت کن
📚 داستانعاشقانهواقعی
#رمان
#دومدافع❤️
#قسمت_شانزدهم
_پیرزن اونجا افتاده بود...
_با زهرا دوییدیم سمتش،هر چقدر صداش میکردیم جواب نمیداد،اعصابم خورد شده بود گریہ میکردم و بلند بلند صداش میکردم اما جواب نمیداد،تموم کرده بود.
_مامور آمبولانس اومد سمتمون و گفت خانم ایشون تموم کردن،چیکار میکنید⁉️
_نسبتے با شما دارن⁉️
_زهرا جواب داد:نسبتے ندارم،بلند شدم با صداے بلند کہ عصبانیتم قاطیش بود از آدمايے کہ اطرافموݧ بودن علت ایــن اتفاقو میپرسیدم.
_یہ عده میگفتـن کہ گرما زده شده یہ عده میگفتـن زیر دست و پا مونده و...
_هرکی یہ چیزی میگفت،کلافہ شده بودم،یہ نفر اومد دستشو گذاشت رو شونم و صدام کرد:خانم⁉️
_برگشتم یہ خانم میان سال محجبہ بود کہ چهره ے مهربونے هم داشت،ازم پرسید:ایـن خانم باهاتون نسبتے دارن⁉️
_گفتم:نه چطور⁉️
_گفت:مـن شما رو دیدم کہ کنارشون وایساده بودید و حرف میزد بعد از رفتـن شما ایـن پیرزن از جاش بلند شد،در حالے کہ لبخند بہ لب داشت بہ سمت جمعیت میدویید فریاد میزد و میگفت بالاخره اومدے⁉️محمد جان اومدے⁉️
_بعد قاطے جمعیت شد و زیر دست و پا موند،مـن دوییدم طرفش کہ نزارم بره اما بهش نرسیدم و این اتفاق افتاد
_متاسفم واقعا...
_اشک از چشام جارے شد رفتم سمت پیرزن،هنوز قاب عکس تو بغلش بود قاب عکس و برداشتم پشتش نوشتہ بود "محمد جعفرے"
_یاد حرفاش افتادم پس واقعا پسرش اومد دنبالش و اونو برد پیش خودش.
_آمبولانس پیرزن رو برد،قاب عکس دست مـن موند حال بدے داشتم وقتے برگشتم خونہ هوا تاریک شده بود.
_تو خونہ همش یاد اتفاق امروز میوفتادم و اشک میریختم،قاب عکس و همراه خودم آوردم خونہ،شیشش شکستہ بود،داشتم عکس و از داخل قاب در میوردم کہ متوجہ شدم یہ کاغذ پشتشہ.
_کاغذ و برداشتم یہ نامہ بود:
🍃🌹به نام خدا🌹🍃
_مادر عزیز تر از جانم سلام
_مرا ببخش کہ بدون اجازه ے شما بہ جبهہ آمدم فرمان امام بود و من مجبور بودم از طرفے چطور میتوانستم ببینم دشمن جلوے چشمانم بہ خاک وطنم تجاوز کرده و بہ نوامیس کشورم چشم دارد.
_اگر مـن بہ جبهه نمیرفتم در قیامت چگونہ جواب مادرم حضرت زهرا را میدادم،چگونہ در چشمان مولایم سید و الشهدا نگاه میکردم.
_مطمعـنم خداوند بہ شما و پدر جان صبر دورے و شهادت مـن را خواهد داد.
_مادر جان بعد از مـن بہ جوانان کشور بگو کہ محمد براے حفظ عزت کشور جنگید بگو قرمزي خون و خود را داد تا سیاهے چادر هایشان حفظ شود.
_مادر جان براے شهادتم دعا کـن...
_میگویند دعاے مادر در حق فرزندش،میگیرد
_حلالم کـن...
_پسر خطا کارت "محمد جعفری"
_با خوندن نامہ از گذشتم شرمنده شدم تازه داشتم مفهوم چادرے کہ روسرمہ رو درک میکردم،طرز فکرم کاملا عوض شده بود دیگه اسماء قبلے نبودم بہ قول مامان داشتم بزرگ میشدم
_از طرفے هم جدیدا همش برام خواستگار میومد در حالے کہ مـن اصلا بہ فکر ازدواج نبودم و هنوز زمان میخواستم کہ خودمو پیدا کنم و بہ ثبات کامل برسم.
_اون سال کنکور دادم با ایـن کہ همیشہ آرزوم بود مهندسے برق قبول شم ولے عمران قبول شدم چاره اے نبود باید میرفتم...
◀️ ادامه دارد...
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
✨#نماز_شب🌙🌔
♨️ دو عملی که در آخرت سبب آمرزش می شود!!
🔸 قطب راوندی در لباب الالباب آورده که منصور ابن عمار را بعد از مرگش در خواب دیدند.
از وی پرسیدند خداوند ترا به چه چیز آمرزید؟ گفت: خدا مرا به دو چیز آمرزید:
🔸 به «نماز شب و شب زنده داری» و «به دوستی علی بن ابیطالب(علیه السلام) »
📚 دارالسلام، نوری، ج ۲، ص ۳۴۶
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2