داروخانه معنوی
خطبه ۱۳۲ قسمت اول در پارسايي در دنيا 🎇🎇🎇#خطبه۱۳۲🎇🎇🎇🎇🎇🎇 💚ستايش پروردگار خدا را ستايش مي كنيم
خطبه ۱۳۲
قسمت دوم
در پارسايي در دنيا
🎇🎇🎇#خطبه۱۳۲🎇🎇🎇🎇🎇🎇
💥ياد مرگ.
به خدا سوگند! اينكه مي گويم بازي نيست، جدي و حقيقت است، دروغ نيست، و آن چيزي جز مرگ نيست، كه بانگ دعوت كننده اش رسا، و به سرعت همه را ميراند، پس انبوه زندگان، و طرفداران، تو را فريب ندهند، همانا گذشتگان را ديدي كه ثروتها اندوختند و از فقر و بيچارگي وحشت داشتند، و با آرزوهاي طولاني فكر مي كردند در امانند، و مرگ را دور مي پنداشتند، ديدي چگونه مرگ بر سرشان فرود آمد؟ و آنان را از وطنشان بيرون راند؟ و از خانه امن كوچشان داد؟ كه به چوبه تابوت نشستند، و مردم آن را دست به دست مي كردند؟ و بر دوش گرفته و با سرانگشت خويش نگاه مي داشتند؟ آيا نديديد آنان را كه آرزوهاي دور و دراز داشتند، و كاخهاي استوار مي ساختند، و مالهاي فراوان مي اندوختند؟ چگونه خانه هايشان گورستان شد؟ و اموال جمع آوري شده شان تباه و پراكنده و از آن وارثان گرديد؟ و زنان آنها با ديگران ازدواج كردند؟ نه مي توانند چيزي به حسنات بيفزايند و نه از گناه توبه كنند!
💎 تقوي و روش برخورد با دنيا
كسي كه جامه تقوا بر قلبش بپوشاند، كارهاي نيكوي او آشكار شود، و در كارش پيروز گردد، پس در به دست آوردن بهره هاي تقوا فرصت غنيمت شماريد، و براي رسيدن به بهشت جاويدان رفتاري متناسب با آن انجام دهيد، زيرا دنيا براي زندگي هميشگي شما آفريده نشد، گذرگاهي است تا در آن زاد و توشه آخرت برداريد، پس با شتاب، آماده كوچ كردن باشيد و مركبهاي راهوار براي حركت مهيا داريد.
#نهج_البلاغه
💠باهم نهج البلاغه بخوانیم
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
داروخانه معنوی
_مَن ضــــٰـامنم کَسےکِہ؛
«نمـــٰــازهـــــآ؎پــــَـنجگانہ𑁍» را،
دَر أوّل وَقت بـــــخوٰاند،
□بہ مقـــٰــامـــــآت عٰالیہ مےرسَـــــد.✿⇉
﴿_آیّت الله العظمےسیـّــدعَلے قــــٰـاضے(رہ)﴾
#نماز_اول_وقت
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
این داستان واقعی است #آخرینبازدید #رمان #قسمت_17 خانم (ل)وسط لایو اعلام کرد کل دیه رو با شوهرش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
این داستان واقعی است #آخرینبازدید #رمان #قسمت_17 خانم (ل)وسط لایو اعلام کرد کل دیه رو با شوهرش
این داستان واقعی است
: #آخرینبازدید
#رمان
#قسمت_18
_مرده؟
+بله،پزشک قانونی میاندواب مرگش تایید کرده،با اینحساب دیه سید دانیال از دوش شما برداشته میشه و با مبلغی که دارین.....
بقیه صدایش رانشنیدم ،با لبخندی،(که گویا همچنان به حرفهایش گوش میدهم)سر تایید تکان دادم و سپس رفتم.گوشیم را که گرفتم،دستم بروی گوشی لغزاندم و شماره همسرم گرفتم
+الو علی ،کجایی؟
_سرکار
+میدونی چیه(کمی من و من کردم،خواستم خبر رابدهم زبانم نمیچرخید! هیجانم وشوقم یهو پرید ! اخه خبر مرگ هم هیجان دارد؟مرگ؟باید ناراحت باشم؟ ،دلم رضا نمیداد بگویم،مگر میشود کسی از خبر مرگ به وجد بیاد؟!چه مرگم شده بود،دلم سوخت؟اما یکهو یاد لبخندهای وقیحانه سید افتادم که قبل سوزاندن صادق و بعد از ضربات مکرر ساطور و چاقو و سنگ بر پیکر نیمه جان فرزندم وارد کرده بود! این خبر فرق میکرد،افسوس نداشت،برای من مرگ هیچکس حتی دشمنم، حس پیروزمندانه نبود و شادی را برایم به همراه نداشت !خود را جمع و جور کردم،صدای شوهرم از پشت تلفن همچنان میامد )
+(آب دهنم را قورت دادم)علی؟ سید مرده!در زندان میاندوآب!
_مرده؟چجوری؟نکنه دروغ بگن؟!
+من الان جلوی دادگاهم،حالا بعدا حرف میزنیم.
_شوهرم که معلوم بود سوالات زیادی دارد،اما بناچار گوشی را قطع کرد)باشه،خداحافظ!
انگار خبر درست بود!
زمستان ۹۸ بسیار تلخ بود، ابتداحوادث تروریستی در دیماه سپس سقوط هواپیمای اوکراینی با خطای انسانی!!!(که مسافرانش همه نخبه های ایرانی بودند ) رخ داد و همه ایران راغرق ماتم کرد،سپس مردم یکم به چشماشون استراحت نداده بودند،که بعداز برگزاری راهپیمایی و انتخابات مجلس،یهو اعلام شد که ویروس ناشناخته و خطرناک کرونا از ووهان چین به جان بشریت افتاده ،وارد ایران شده و عده زیادی از مردم گرفتار این ویروس منحوس شده اند!
انگار کسی از ورود این مهمان ناخوانده خوشحال نشد،حتی رییس جمهوروقت هم اعلام کرد که غافلگیر شده و به سر ملت قسم ،همین صبح جمعه فهمیده!
کرونای بیشرم بسرعت پیش میرفت وهرکه را که مهمان نوازتر بود،بیشتر درگیر میکرد و به حضرت عیزرائیل معرفی میکرد! تمام دنیا بوی مرگ میداد!
برای خانواده برمکی هم روزهای بسیار سختشان ،سخت تر شده بود ،تا جاییکه فریبا خانوم آنشب قران در دست گرفت و با چشمان گریان در لایو اعلام کرددیگر کسی کمک نکند و شکایت پیش خدا برد و یک دل سیر با خدا حرف زد! بینشان چه گذشت؟! الله اعلم !(بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را!) اصلا،کار خوبه که خدا درستش کنه!
در نوروز ۹۹ زندانیان زیادی در سراسر کشور از ترس کرونا شورش کردند و درخواست آزادی موقت داشتند! در همان وقت،مغز متفکر گروه مرگ صادق یعنی سید دانیال و دانیال هم به همراه چند زندانی دیگر،در زندان مهاباد نقشه آشوب و فرار از زندان میکشند،انگار زیادی فیلم دیده بودند!فرار از زندان! پس آشوب به پا میکنند،در حین آشوب و درگیری با مسئولان زندان ،نقشه شان ناکام میماند و سید و دانیال به زندان میاندوآب منتقل میشوند!
که بعداز دو روز ،به دلایل نامعلومی سید کشته شد و مرد!(رسانه ها نوشتند خودکشی با قرص)
هر چه که بود دانیال مرده بود و دیگر نیازی به پرداخت دیه برای او نبود! و این یعنی قصاص دو قاتل دیگر حتمی و صددرصد است!
بازار شایعات داغ و داغتر شده بود!
تکاپوی خانواده قاتلان بیشتر شده بود،یا واسطه میفرستادند ویا مادر دانیال ،خانواده صادق را از دعاهای خود بی نصیب نمیکرد؟!
فریبا خانوم اما هرروز منتظر بود تا خبرش کنند ،شب و روز میگذشت و هنوز خبری نبود!
وکیل مدافع هم از لطف برخی افراد ناشناس بی نصیب نمونده بود وتلفنی و مجازی به مرگ تهدید میشد!
اواخر اردیبهشت ماه به دادگاه رفتم،دادستان و قاضی اجرای حکم بدون توضیحی ،درخواست اجرای حکم را به دیوانعالی فرستادند و گفتند که نگران نباشید ، دستور اجرای حکم به ما بدهند،کار تمام است!
خرداد هم گذشت،تابستان هم به سر رسید اما خبری از حکم نبود.
طاقتم به سر رسید وبا عصبانیت به سوی دادگاه رفتم. همینکه دادستان چشمش بمن افتاد سمتم آمد و گفت:خانم برمکی همه چیز در مورد پرونده پسرت واضح و روشنه و مشکلی نیس باید منتظر باشید تا دستور اجرای حکم از دیوانعالی برسه!
نذاشتم حرفش تموم شه،هر چی عصبانیتم بود سرشون فریاد زدم،گفتم آخه این چه قانونیه؟هرروز باید جواب هزاران نفر از همه جای کشور رو بدم،این مردم پول دیه رو جمع کردند،میخوان بدونن تکلیف چیه؟اگه پسر خودتونم اینجوری ...(زدم زیر گریه)
دادستان که حالمو از خودم بیشتر درک میکرد،به آرامی گفت:مادر جان،میفهمم چه حالی دارین،ولی خب روند پرونده باید طی بشه،ماهمه کارهاشو کردیم، حکم اجرای قصاص از دیوانعالی رسیده ولی باید پرونده شو برایمان ارسال کنن!
بعد از کلی جروبحث،خسته و کوفته به خانه آمدم!
ادامه دارد..
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2