داروخانه معنوی
-فَـــــرقأســـــت↡↡
⇇میـــٰــانآنکـَــــسکِہدَرانتـــــظٰارِ،
⇠شَھـــٰــادت أســـــت ؛
وکــَـــسےکِہ⇠⇠شَھــــٰـادَت....
╰─┈➤
◇◇دَرانتـــــظٰارِاوســـــت💔!◇◇
#شهید_سید_حسن_نصرالله
#نصرالله
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
امروز دوشنبه ختم انعام داریم
سلام عزیزانم
خدا را شکر با توکل بر خدا و عنایت حضرت حجت عج الله 《59》ختم انعام به نیت سلامتی و فرج و ظهور آقا جانمون در گروه خوانده شد
ان شاءالله که این ختمها مورد رضایت خداوند متعال قرار بگیره و مولامون حضرت مهدی عج الله این هدیه را از همگی ما قبول کنند
و ان شاءالله برای حاجت روایی و عاقبت بخیری همه شرکت کنندگان دعا کنند🌹
_آمین❤️
داروخانه معنوی
خطبه ۱۸۹ ايمان 🎇🎇🎇#خطبه۱۸۹🎇🎇🎇🎇🎇🎇 🌿اقسام ايمان ايمان بر دو قسم است، يكي ايماني كه در دلها ثابت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
خطبه ۱۸۹ ايمان 🎇🎇🎇#خطبه۱۸۹🎇🎇🎇🎇🎇🎇 🌿اقسام ايمان ايمان بر دو قسم است، يكي ايماني كه در دلها ثابت
خطبه ۱۹۰
فراز ۱
سفارش به ترس از خدا
🎇🎇🎇#خطبه۱۹۰🎇🎇🎇🎇🎇🎇
✅ضرورت شكرگزاري
خدا را برابر نعمتهايش شكرگزارم، و بر انجام حقوق الهي از او ياوري مي طلبم، پروردگاري كه سپاهش نيرومند، و مرتبت او بزرگ است. و گواهي مي دهم كه محمد بنده و پيامبر اوست، انسانها را به اطاعت خدا دعوت كرد، و با دشمنان خدا در راه دين او پيكار كرد و مغلوبشان نمود، هرگز همداستاني دشمنان كه او را دروغگو خواندند، او را از دعوت حق باز نداشت، و تلاش آنان براي خاموش كردن نور رسالت به نتيجه اي نرسيد. سفارش به پرهيزگاري و ياد مرگ پس به تقوا و ترس از خدا، روي آوريد، كه رشته آن استوار، و دستگيره آن محكم، قله بلند آن پناهگاهي مطمئن مي باشد، قبل از فرا رسيدن مرگ، خود را براي پيش آمدهاي آن آماده سازيد، پيش از آنكه مرگ شما را دريابد آنچه لازمه ملاقات است فراهم آوريد، زيرا مرگ پايان زندگي است و هدف نهايي قيامت است، مرگ براي خردمندان پند و اندرز، و براي جاهلان وسيله عبرت آموزي است. پيش از فرا رسيدن مرگ، از تنگي قبرها، و شدت غم و اندوه، و ترس از قيامت، و درهم ريختن استخوانها، و كر شدن گوشها، و تاريكي لحد، و وحشت از آينده، و غم و اندوه فراوان در تنگناي گور، و پوشانده شدن آن با سنگ و خاك، چه مي دانيد؟
پس اي بندگان! خدا را! خدا را! پروا كنيد، كه دنيا با قانونمندي خاصي مي گذرد، شما با قيامت به رشته اي اتصال داريد، گويا نشانه هاي قيامت، آشكار مي شود، و شما را در راه خود متوقف نموده، با زلزله هايش سررسيده است، سنگيني بار آن را بر دوش شما نهاده، و رشته پيوند مردم با دنيا را قطع كرده، همه را از آغوش گرم دنيا خارج ساخته است. گويي دنيا يك روز بود و گذشت، يا ماهي بود و سپري شد، تازه هاي دنيا كهنه شده، و فربه هايش لاغر گرديدند، در جايگاهي تنگ، در ميان مشكلاتي بزرگ، و آتشي پرشراره كه صداي زبانه هايش وحشتزا، شعله هايش بلند، غرشش پرهيجان، پرنور و گدازنده، خاموشي شعله هايش غيرممكن، شعله هايش در فوران. تهديدهايش هراس انگيز، ژرفايش ناپيدا، پيرامونش تاريك و سياه، ديگهايش در جوشش، و اوضاعش سخت وحشتناك است.
#نهج_البلاغه
💠باهم نهج البلاغه بخوانیم
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
دسترسی آسان به بندهای استغفار هفتادبندی امیرالمومنین (ع) 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 🌺صوت و متن بند پنجاه و ششم «
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دسترسی آسان به بندهای استغفار هفتادبندی امیرالمومنین (ع)
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
🌺صوت و متن بند پنجاه و هفتم
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
﴿امٰـامصٰـادق عَليهالسّلٰام﴾:
□هَـــــرگٰاه مُصيبَتے بہ تـُــــو رِسيـــــد،
⇠مُصيـــــبَت رحـــــلّت
« رَســـــولخُـــــدٰاﷺ 𔘓⇉»رٰا بہ يــٰـــاد آر؛⇇زيـــــرٰامـَــــردم هَـــــرگز ،
مُصيبتےچـُــــون مُصيـــــبَت رحـــــلّت
↶ رَســـــولخُـــــدٰاﷺ ↷
_بہ خُـــــود نــَـــديـــــدهأند!!!
و هيچـــــگٰاههَـــــم ،
◇چنــــٰـان مُصـــــيبَتےنَخـــــوٰاهَنــدديــد..! ➺
•📚 الأمـــــٰالےلِلطـــــوسے•
#سید_حسن_نصرالله
#حزب_الله
#حدیث
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#رمان " #رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی قسمت_بیست و ششم ✍ بخش چهارم 🌷گفت : خوب شد اینا رو زودتر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
#رمان " #رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی قسمت_بیست و ششم ✍ بخش چهارم 🌷گفت : خوب شد اینا رو زودتر
#رمان "
#رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی
قسمت_بیست و هفتم ✍ بخش اول
🌷منم می خواستم برم بالا ولی دست , دست کردم تا ایرج برسه ….
پرسید چقدر سوت و کوره بقیه کجان ؟ گفتم تو اتاقاشون …ولی علیرضا خان رفته بیرون … دستشو زد بهم که ای وای چرا این نمی تونه خودشو نگه داره …. واقعا داره حوصله ی منو سر میبره ، فکر کنم لج کرده رفته؛؛ آخه خیلی لجبازه تو نمیشناسیش آدم خوبیه ها ولی نمی دونم چرا این کارا رو می کنه ….. خیلی خوب تو برو به کارت برس منم به مامان سر بزنم ببینم چیکار می کنه ….
من رفتم بالا و کارامو کردم و وضو گرفتم و وایسادم سر نماز ..هنوز نمازم تموم نشده بود که مرضیه همه رو صدا کرد برای شام ….. من نمازم طول کشید و دیرتر از همه رسیدم .. تورج تا چشمش افتاد به من گفت : می دونستم بهت یک شام نمی ده اون عادت داره خشک , خشک , آدم رو میبره و میاره شرط می بندم آبم بهت نداده …..
🌷گفتم: شرط رو باختی چون بستنی خوردیم …
ایرج گفت شرط رو برده چون بهت آب ندادم … آخه برای شام که نرفته بودیم بعدم بدون شما ها نمیشد حالا همه با هم میریم…..
حمیرا گفت : نه تو رو خدا همون دیشب رفتیم بسه … از دماغمون در اومد …..
اوقات عمه طبق معمول که علیرضا خان می رفت بیرون تلخ بود و حوصله نداشت برای همین زود رفت به اتاقش ما هم یکی یکی رفتیم بالا ….. در واقع اخم و ناراحتی عمه روی همه ی ما اثر می گذاشت ………
نیم ساعتی تو اتاقم موندم ولی دلم برای عمه شور می زد و فکر می کردم اگر برم پیشش خیال خودم راحت تره این بود که با خوم گفتم یک سر بهش می زنم اگر بیدار بود می مونم اگر نبود برمی گردم … با این فکر راه افتادم داشتم از پله می رفتم پایین که حمیرا منو صدا کرد….؛؛ کجا میری؟ آهسته گفتم : میرم پیش عمه …
🌷گفت صبر کن منم بالشم رو بر دارم با هم بریم… گفتم منم بر دارم ؟ … همین طور که داشت میرفت بلند گفت :آره……….. منم بر گشتم و بالشم رو برداشتم ومنتظر شدم تا بیاد فکر کنم زیادی سر و صدا کرد چون ایرج و تورج هم اومدن بیرون اونام دنبال ما راه افتادن و همه با هم رفتیم به اتاق عمه …. تورج آهسته در زد عمه پرسید کیه …. تورج در و باز کرد و بلند گفت حمله ی بچه ها شکوه خانم …… بیدارین؟ …. و خودشو انداخت تو اتاق و پرید رو تخت و شکم عمه رو قلقلک داد و گفت : شکوه خانم بچه های نازنینت شیر می خوان تا نخورن خوابشون نمی بره ..و شروع کرد ادای گریه ی نوزاد رو در آوردن …و به شوخی یقه ی عمه رو گرفته بود که باز کنه و شیر بخوره … عمه هم می خندید هم کلافه شده بود ، ایرج پاهای اونو گرفته بود و می کشید تا عمه رو از دستش خلاص کنه من برای اینکه تورج رو ساکت کنم گفتم می خوام کیک بیارم بخوریم…. همه مایل بودن و من رفتم و کیک رو با زیر دستی آوردم …..
🌷اومدم که کیک رو ببرم تورج پرسید تولدت چه روزیه رویا ؟
گفتم می خوای چیکار ؟ تولد تو چه موقع اس گفت من بیستم بهمن … گفتم حمیرا جون شما کی هستین …. گفت : من ده آبان … و نگاهی به ایرج کردم و پرسیدم و شما ؟ گفت : حدس بزن گفتم : خوب باید بین الان تا اسفند باشه چون تو این مدت که من اینجام نبوده پس آبان و بهمن که نیست شاید مهر باشی گفت: نه دوم شهریورم حالا تو بگو ………… همین طور که کیک ها رو می گذاشتم تو بشقاب گفتم تولد من روزی بود که رفتم خونه ی مینا شانزدهم فروردین ….
تورج گفت : ای وای … من گفتم چرا اینقدر ما در لت و پار کردن افراط کردیم نگو تولدت بوده
می خواستیم سنگ تموم بزاریم …خیلی خوب تولدت مبارک ……. ولی ایرج رفته بود تو هم.
🌷حمیرا هم یک جوری بهم ریخت ولی با خوردن کیک و حرفای تورج بازم شروع کردیم به خندیدن …. عمه گفت : خوب کیکتون خوردین حالا برین اتاقتون می خوام بخوابم … حمیرا رفت کنار عمه رو تخت و به منم گفت بیا سه تایی جا میشیم … تورجم رفت و چند دقیقه بعد با چند تا پتو و بالش اومد و اونا رو پهن کرد رو زمین و گفت من و ایرج هم همین جا می خوابیم حالا شکوه خانم جرات داری دعوا مرافه راه بنداز این بار ما چهار تا هر دوتون می زنیم تا دفعه ی آخرتون باشه ، عمه می خندید.
ولی من می دیدم که عمق نگاهش غم داره و چشمش به ساعته …
ادامه_دارد
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#رمان " #رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی قسمت_بیست و هفتم ✍ بخش اول 🌷منم می خواستم برم بالا ولی
#رمان "
#رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی
قسمت_بیست و هفتم✍ بخش دوم
🌹چراغ رو خاموش کردیم ولی تورج هنوز حرف می زد که یک دفعه در باز شد و علیرضا خان اومد تو …. و چراغ رو روشن کرد …. یک نگاهی به ما کرد و با تعجب گفت : کی به شماها گفته پیش زن من بخوابین این جا چیکار می کنین؟ چرا فرماندهی رو اشغال کردین زود ..جای منو خالی کنین که من باید پیش زنم بخوابم یالا …
تورج بلند شد که زود از اتاق بره ولی علیرضا خان دستش رو گرفت و گفت : خوب گردن کلفتی می کنی یادت باشه …
تورج گفت : در مقابل شما گردن ما از مو هم باریک تره بابا … و رفت بیرون ما هم دنبال اون شب به خیر گفتیم و رفتیم بالا …….
🌹دو روز بعد نزدیک ظهر من تو آشپزخونه داشتم به مرضیه خانم کمک می کردم که تورج از بیرون اومد سلام کرد و یک لیوان آب خورد و گفت رویا میای با من بعد از ظهر بریم بیرون می خوام باهات حرف بزنم …. پرسیدم چیزی شده ؟ گفت : حالا تو بیا بهت میگم …میای؟ گفتم باشه چه ساعتی ؟ گفت هر وقت تو بگی … گفتم نه بگو من کاری ندارم هر وقت بگی حاضر میشم … باشه هر وقت از خواب بیدار شدی بزن به درِ اتاقم حاضر میشم میریم.
گفتم : نه ، ساعت پنج خوبه گفت باشه منم حاضر میشم ….
🌹عمه که اومد بهش گفتم می دونی تورج چش شده ؟ یک کم بهم ریخته شده و به من گفت
می خواد با من حرف بزنه … می خواد باهاش برم بیرون صحبت کنیم …..
عمه لبخند معنی داری زد و گفت :نمی دونم والله از تورج هر چی بگی بر میاد لابد حرف مهمی می خواد بزنه که می خواد تو رو ببره بیرون …. پرسیدم واقعا ؟ یعنی چی می خواد بگه؟
گفت : حالا برو معلوم میشه …….
ساعت پنج قبل از اینکه ایرج بیاد من حاضر شدم تا با تورج برم بیرون دنبالش گشتم نبود تا دیدم از جلوی ساختمون بوق می زنه ….
با سرعت از خونه خارج شدیم و پیچید تو خیابون پهلوی و رفت بطرف بالا بدون اینکه حرفی بزنه می رفت ….
🌹ازش پرسیدم : خوب چرا ساکتی ؟ چی می خواستی بگی ؟
گفت من این طوری نمی تونم بگم باید مقدمه چینی کنم ، پس صبر کن می برمت یک جایی که تا حالا نرفتی بعد بهت یک چیزی میدم بخوری که تا حالا نخوردی و بهت یک چیزی میگم که تا حالا نشنیدی !!!! ولی قول نمی دم خوشحال بشی …. نمی دونم شایدم دوست داشته باشی که من امیدوارم این طور باشه …خوب حالا صبر کن تا برسیم …..
چند دقیقه بعد کنار یک کافه تریا نگه داشت چراغ های کم نوری داشت و بیشتر جوون ها دو تا دوتا روبروی هم نشسته بودن و بهم نگاه می کردن رفتیم تو. فضای رومانتیک و شاعرانه ای داشت .. دو نفر صندلی های ما رو کشیدن تا ما بشینیم یک نفر منو داد … و یک نفر دیگه سرویس گذاشت…. گفتم : حالا تو چی می خوای بگی که منو آوردی اینجا ؟ گفت : نه همین حرف رو چند روز پیش تو اتاقت می خواستم بزنم از اون روز هر وقت خواستم بگم یکی موی دماغ شد فکر کردم بیام بیرون بعد گفتم بیارمت اینجا تا اینجا رو ببینی من با دوستام اغلب میام…..
ادامه دارد...
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
#نماز_شب 🌙🌓
💠استاد علی صفایی حائری رحمةالله؛
🔸راجع به نماز شب آمده است، وقتى كه عبدى بيدار مىشود و خواب شيرينش را وا مىگذارد و توجهى پيدا مىكند، خداوند به ملائكهاش مباهات مىكند و مىگويد:
🔸 «اين عبد من است، وقتى كه همه خوابند و همه چشمها بستهاند، او بيدار شده است. وقتى كه همه غافلند، او دارد مرا صدا مىزند. به عزت خودم سوگند كه او را با هيچ يك از انواع آتشها و انواع عذابم نمىسوزانم».
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁✨نیایش شبانه با حضرت عشق ❤️❤️
🍁✨شبها آرامشی دارنـد
🍂✨از جـــنـــس خـــدا♡
🍁✨پروردگارت همواره با تو
🍂✨همراه اسـت،امشب از
🍁✨همان شب هایست♡
🍂✨کہ برایت یک شب بخیر
🍁✨خــدایــی آرزو کـــردم
🍁✨شب چه داستان قشنگیست
🍂✨آدم را وادار به فکر کردن
🍁✨به آنهایی میکند که عزیزند
🍁✨شـــبـــتـــون آرام و خــــوش
#شب_بخیر
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
هدایت شده از داروخانه معنوی
از جُملہ د؏ــــآهـــــآیے ڪہ؛
﴿شِیـــــخ جَعـــــفر مُجتهد؎﴾(رہ) مُڪرر توصّیہ مےڪَردند :
خوٰاندن ﴿زیـــــآرت ٰال یٰاسیـــــن✿ ﴾
در نُہ⁹ روزهنگام بین الطُلو؏ـــــین بود ڪِہ آثـــــآر ؏ـَــــجیبے دَر پے دٰارد۔۔۔۔♡♡♡
#سخن_بزرگان
#بین_الطلوعین
#زیارت_ال_یس
@Manavi_2
هدایت شده از داروخانه معنوی
•~🌸🌿~•
وَلےبَچہ ھآ
اَزقَضآشُدڻ نَمآزصُبحتونْبِتَرسیدْ!
میڱنْخُدآ؛
أڱہ بِخوٰادخِیر؎رو؛
أزیِہ بَندها؎بڱیرھ۔۔۔۔!!! نَمآزصُبحِشْروقضٰامےڪُنِه!
#تلنگرانهـ 💥
#نمازصبح
@Manavi_2
هدایت شده از داروخانه معنوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
امروز سه شنبه10مهرماه1403
دیگر تنها...
گریه حالم را می داند..🥀🥀
#نصرالله
#سیدحسن_نصرالله
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
✴️ سه شنبه 👈10 مهر/ میزان 1403
👈27 ربیع الاول 1446
👈1 کتبر 2024
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️امروز سه شنبه روز مناسبی برای امور زیر است.
✅خواستگاری و عقد و عروسی.
✅خرید و فروش.
✅ آغاز بنایی و خشت بنا نهادن.
✅امور زراعی و کشاورزی.
✅ملاقات با قاضی.
✅مسافرت.
✅شروع به کسب و کار.
✅مطالبه حق و حقوق.
✅و دیدارهای سیاسی خوب است.
🚖سفر : مسافرت سلامتی و سود دارد.
👶مناسب زایمان و نوزاد زیبا و خوشرو و دوست داشتنی است.
🤕 بیمار امروز زود خوب شود.
🔭 احکام نجوم.
🌓 امروز قمر در برج سنبله است و برای امور زیر خوب است:
✳️خرید خانه و باغ و زمین زراعی.
✳️داد و ستد و تجارت.
✳️ارسال کالا به مشتری.
✳️اغاز بنایی و خشت بنا نهادن.
✳️قباله و قولنامه نوشتن.
✳️ امور آموزشی و تعلیمی.
✳️و امور کشاورزی و زراعی نیک است.
🔵نوشتن حرز و سایر ادعیه و نماز و بستن آن برای اولین بار مناسب است.
👨👩👧👦مباشرت امشب شب چهارشنبه : مباشرت شدیدا کراهت دارد.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت:
طبق روایات، اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، پشیمانی دارد.
💉💉حجامت خون دادن فصد.
🔴 خون_دادن یا حجامت در این روز از ماه قمری ، باعث ایمنی از ترس می شود.
✂️ ناخن گرفتن.
سه شنبه برای گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید بر هلاکت خود بترسد.
👕👚 دوخت و دوز.
سه شنبه برای بریدن،و دوختن لباس_نو روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد)(خرید لباس اشکال ندارد)(کسانی که شغلشان خیاطی است میتوانند در روزهای خوب بُرش بزنند و در روزهای دیگر آن را تکمیل کنند)
✅ وقت استخاره در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تاعشای آخر( وقت خوابیدن)
😴😴 تعبیر خواب.
تعبیر خوابی که امشب شبِ چهار شنبه دیده شود طبق ایه ی 28 سوره مبارکه "قصص " است.
قال ذالک بینی و بینک...
و از معنای آن استفاده می شود که فرد مهمی نزد خواب بیننده بیاید و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
کتاب تقویم همسران صفحه 115
❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین ۱۰۰ مرتبه.
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه یاقابض که موجب رسیدن به آرزوها میگردد .
💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به
حضرت_امام_سجاد_علیه_السلام و امام_باقر_علیه_السلام و امام_صادق_علیه_السلام سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد .
🌸 زندگیتون مهدوی 🌸
📚 منابع ما👇
تقویم همسران
تالیف:حبیب الله تقیان
انتشارات حسنین علیهما السلام
قم:پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2