eitaa logo
داروخانه معنوی
6.3هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
4.6هزار ویدیو
126 فایل
کانال داروخانه معنوی مذهبی ؛ دعا؛ تشرفات و احکام لینک کانال در ایتا eitaa.com/Manavi_2 ارتباط با مدیر @Ya_zahra_5955
مشاهده در ایتا
دانلود
نماز ۱۴.mp3
19.88M
📿 ▫️قسمت (چهاردهم) ▫️سجده ✍خدا می فرماید: اگر در موجودات جلوه می کنم برای اینه که توعاشق من بشی... حاجیه خانم رستمی فر «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دٰاخـــــل‌رُوضِـــــہ شـُــــد؎.. ⇇حتمـــــا‌ً کَمےتَعـــــظیم‌کـُــــن! ⇠دَرکنــــٰـاردَرب‌ِهیـــــئت‌ ╰─┈➤ ◇◇«جـــٰــایگاه‌مـٰــــآدرأســـــت𔘓⇉» «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از ⇠﴿آیــّـــت الله مـَــرنـــــد؎ (ره)𑁍﴾ دَر مــُـــورد دَلیـــــلِ ↶ گـــــریہ هــٰـــا؎ بُلنـــــد دَر ، نِصـــــف شَبهــٰـــا پــــُـرسیـــــدَنـــــد،↷ ◇فَـــــرمـــــودَنـــــد:↡↡ ⇇أگـــــر أز عــٰـــالـَــــم بـــَــرزخ ؛ خَبـــــر دٰاشتـــــید ؛ خـــــوٰاب بہ چشمــــٰـانتــــٰـان نمےآمَـــــد.✿⇉ «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
□و مَـــــن‌ أز‌ غَم‌ هــــٰـایـَــــم‌ _پنــٰـــاه‌ مےبـــَــرم‌... ◇◇بہ آغـــــوشِ‌ تـــُــو ، ╰─┈➤ «عـــَــزیزم حُسیـــــنﷺ𔘓» ⇠شَبـــــیہ کـــــودکِ بےمــٰـــادر؎، کہ دل تَنـــــگ أســـــت⇉ ↶دِلـــــم بهـــٰــانہ؎تـــُــو را گـِــــرفتہ..↷ «صلّےالله عَلّیک یٰـــــاأبٰـــــاعَبدالله ألحُسین» 💚«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
584.4K
سلام دوستان هرکسی وویس رو گوش داد برای بقیه گروه ها هم ارسال کنه که همه امشب دست به دعا بشیم اوضاع امشب در لبنان داره وخیم میشه
داروخانه معنوی
#رمان " #رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی قسمت_پنجاهم ✍ بخش اول 🌸تورج گفت : حالا کجا رفته بودی …
" "بر اساس قسمت_پنجاه ✍ بخش دوم 🌸ولی وقتی رفتم تو اتاقم خیلی دلم گرفته بود … با خودم گفتم : نه رویا این کارو نکن همیشه یک چیزی تو این دنیا هست که آدم دلش به اون خوش کنه ول کن دیگه غصه ی بی خود نخور….. مهم اینه که ایرج برگشته … پس تصمیم بگیر این ترس و دلهره رو از خودت دور کنی شاید فردا بهتر از امروز باشه ….. بعد به امید فردا خوابیدم ……. با وجود همه ی دلداری هایی که خودمو دادم بازم صبح کسل بودم و از اینکه به اون راحتی با موندن من اونجا رضایت داده بودن دلخور بودم …. 🌼حاضر شدم و صبحانه خوردم ….حالا رفتار ملک خانم با من فرق کرده بود و بهم احترام می گذاشت و تحویلم می گرفت و از اون دختر جان گفتن تحقیر آمیز خبری نبود …… و این کاملا معلوم بود …. هنوز نتونسته بودم با دخترای اونجا آشنا بشم …. یکی … یکی سلام می کردیم و خودمون رو بهم معرفی می کردیم برای همین کمی دیرم شده بود با عجله از در رفتم بیرون تا تاکسی بگیرم ایرج دم در وایستاده بود …. خوشحال شدم که فراموشم نکردن خودمو بهش رسوندم …. دستمو گرفت و برد طرف صورتش و بوسید و گفت : جات تو خونه خیلی خالیه … اون خونه بدون تو رنگ و رویی نداره ….. 🌸پرسیدم عمه خوبه ؟ گفت آره طفلک تنها شده تورج که نیست حمیرا که رفت توام که دیگه نمی خوای برگردی … منم که اینجا باید پشت در پانسیون بست بشینم خوب دلش می گیره دیگه …. گفتم تو چرا سر کار نرفتی ؟ گفت تا شنبه نمیرم.. یک کم کار دارم … اون روز ایرج منو رسوند و رفت …شهره دانشگاه نیومده بود و من خوشحال شدم نمی دونم خبر رو کی تو دانشگاه پخش کرده بود که همه فهمیده بودن و هر کس به بهم میرسید با من هم دردی می کرد …… 🌼ظهر با خوشحالی رفتم تا زودتر به ایرج برسم ولی به جای اون اسماعیل اومده بود …. اونم همش از اونشب حرف می زد و من اصلا حوصله نداشتم می خواستم بهش بگم خونه نمیام ولی اون خودش منو گذاشت دم پانسیون و رفت …… احساس غریبی داشتم .. با خودم می گفتم من که خودم نمی خواستم برم ولی چرا ناراحتم و احساس می کنم طرد شدم …. کمی توی کوچه وایستادم تا حالم بهتر بشه بعد زنگ زدم ….. اونشب دخترای پانسیون در مورد من کنجکاوی می کردن و من باید مرتب جواب اونا رو می دادم از کجا اومدی ؟چرا الان اومدی؟ مال کدوم شهری؟ ولی من چشمم به تلفن بود که شاید یکی بهم زنگ بزنه ….. ولی هیچ کس نزد ..رفتم سر درسم و تا تونستم سر خودمو گرم کردم خودمو دلداری دادم همین که ایرج اینجاس برام کافیه… صبح با اشتیاق دیدن ایرج با عجله رفتم پایین ولی بازم اسماعیل اومده بود تعجب کردم و از اون بدتر بغض گلومو گرفت …باز دیگه چی شده بود که خودش نیومده بود دنبالم …. 🌸گفتم شاید کاری براش پیش اومده و یا رفته کارخونه….. ولی دلم شور می زد …این بود که دم دانشگاه رفتم سراغ یک تلفن عمومی و زنگ زدم به خونه ….حمیرا گوشی رو برداشت … گفتم سلام منم رویا گفت : سلام خوبی کجایی گفتم دم دانشگاه می خواستم حالتون رو بپرسم عمه خوبه ؟… .گفت آره همه خوبیم ..همه….. کاری داری ؟ گفتم نه فقط ….خوب همین دیگه …خداحافظ…. ادامه_دارد «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
داروخانه معنوی
#رمان " #رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی قسمت_پنجاه ✍ بخش دوم 🌸ولی وقتی رفتم تو اتاقم خیلی دلم
" "بر اساس قسمت_پنجاه ✍ بخش سوم 🌸این تلفن نه تنها از ناراحتی من کم نکرد بلکه بیشتر منو تو فکر فرو برد باز با خودم گفتم … ای بابا تو که حمیرا رو میشناسی همین جوری حرف می زنه ول کن دیگه چرا بزرگش می کنی؟… خوب از بس اتفاقات ناگهانی تو اون خونه میفتاد چشم منم ترسیده بود و هر لحظه منتظر یک حادثه ی بد بودم …. بازم ظهر اسماعیل اومد دنبالم و منو رسوند دم پانسیون و رفت …. اسماعیلی که توی ماشین زبون به دهن نمی گرفت لام تا کام حرف نمی زد و هر چی هم که من ازش می پرسیدم فقط با یک نمی دونم جواب می داد …… 🌼طاقت نیاوردم رفتم بالا و از پانسیون زنگ زدم به خونه …. این بار نگار گوشی رو برداشت …. گفتم نگار جون منم رویا …گفت سلام خاله رویا … گفتم تو خوبی میشه بگی مامان شکوه صحبت کنه … گفت : دستشون به کاره …چی ؟ میگن خودشون زنگ می زنن ……. پرسیدم دایی ایرج بگو صحبت کنه گفت : دایی خونه نیست…. گفتم باشه سلام برسون …. و برگشتم به اتاقم و دراز کشیدم با خودم گفتم باز یک چیزی شده این اصلا با عقل جور در نمیاد … یک لحظه تصمیم گرفتم برم و خودم از نزدیک ببینم چی شده ولی پشیمون شدم و باز سرمو به درس خوندن گرم کردم……….. فکر و خیال راحتم نمی گذاشت …عکس ایرج رو از زیر بالشم در آوردم و بوسیدم و بعد گذاشتم روی قلبم و دراز کشیدم و چون خسته بودم خوابم برد … که دیدم یکی صدام می کنه بلند شدم ملک خانم بود گفت رویا جون یکی اومده دنبالت دم دره ….. 🌸خوشحال شدم با خودم گفتم ایرجه میدونستم امشب بالاخره میاد از جام پریدم و زود سرمو شونه کردم و دویدم پایین هوا داشت تاریک می شد ، درو که باز کردم اسماعیل رو دیدم …. از دیدن اون دلم لرزید و تنها فکری که کردم این بود که می دونستم اتفاقی افتاده ….. پرسیدم چی شده زود به من بگو عمه حالش بده ؟ گفت : نمی دونم فقط به من گفتن شما رو ببرم اونجا …. با سرعت دویدم بالا لباس پوشیدم و به ملک خانم گفتم می تونم برم ؟ گفت : آره برو گفتم زود میام ….خندید و گفت بیا …. با عجله خودمو رسوندم به اسماعیل …. گفتم : تو رو خدا بهم بگو چه اتفاقی افتاده ؟ 🌼گفت : والله من خبر ندارم اگرم چیزی هست به من کسی نگفته.. اینو گفت ولی از لحنش معلوم بود که می دونه و نمیگه …. دست و پام یخ کرده بود و دیگه هیچ شکی نداشتم که خبری شده …… اسماعیل جلوی ساختمون نگه داشت …به جز یک چراغ همه خاموش بود قلبم شروع کرد به زدن این وضعیت نشون می داد که خونه در حالت عادی نیست پیاده شدم …. تو همون نور کم علیرضا خان رو دیدم که داشت میومد جلو …. اونقدر دلواپس بودم که اینم برام مهم نبود سلام کردم به من گفت سلام رویا جان خوبی بابا منو بخشیدی ؟ گفتم شما جای پدر من هستین هر کاری بکنین حق دارین …. عمه حالشون خوبه؟ چرا خواستین من بیام اینجا گفت : پس حالا که با هم آشتی کردیم بیا تو …. و یک دفعه چراغ ها روشن شد ….. ادامه_دارد «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌙🌓 💠پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله؛ 🔸هر بنده اى ، مرد يا زن ، كه نماز شب روزيش شود و از روى اخلاص براى خداوند عزّ و جلّ برخيزد و وضوى كامل بگيرد و با نيّت درست و قلب پاك و پيكرى خاشع و ديده اى گريان براى خداوند عزّ و جلّ نماز گزارد ،خداوند تبارك و تعالى نُه صف از فرشتگان را پشت سر او قرار دهد ،كه شمار فرشتگان هر صف را جز خداوند تبارك و تعالى نداند . يك طرف هر صف در مشرق باشد و طرف ديگرش در مغرب . و چون از نماز فارغ گردد  ، به تعداد آن فرشتگان  ، برايش درجه و مقام نوشته شود . 📚 الأمالی للصدوق ، ۱۲۵/۱۱۴ «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫نیایش شبانه با حضرت عشق ❤️❤️ 💫خـــــدایـــــا🤲 ✨نــور شــبـــمـــان بـــاش 💫و ستاره‌ هاى آسمانت را ✨سقف خانه دوستانم کن 💫تا زندگیشان مانند ستاره ✨بـــدرخـــشــــد ... 💫آمــــیــــن یــــا رَبَّ 🤲 ✨آرامــش آسـمـان شــب 💫سـهـم قـلـبـتـون بـاشـد ✨و نـــور ســتـــاره هــــا 💫روشـنـى ِ بـى خـامـوش ِ ✨تــمــام لـحـظـه هــاتــون 💫شـبــتـون سـتـاره بـارون «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از داروخانه معنوی
از جُملہ د؏ــــآهـــــآیے ڪہ؛ ﴿شِیـــــخ جَعـــــفر مُجتهد؎﴾(رہ) مُڪرر توصّیہ مےڪَردند : خوٰاندن ﴿زیـــــآرت ٰال یٰاسیـــــن✿ ﴾ در نُہ⁹ روزهنگام بین الطُلو؏ـــــین بود ڪِہ آثـــــآر ؏ـَــــجیبے دَر پے دٰارد۔۔۔۔♡♡♡ @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از داروخانه معنوی
•~🌸🌿~• وَلےبَچہ ھآ اَز‌قَضا‌ٓشُدڻ نَمآز‌صُبحتون‌ْبِتَرسیدْ! میڱن‌ْخُدآ؛ أڱہ بِخوٰاد‌خِیر؎رو‌؛ أزیِہ بَنده‌ا؎بڱیرھ۔۔۔۔!!! نَمآز‌صُبحِش‌ْرو‌قضٰا‌مےڪُنِه! 💥 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از داروخانه معنوی
اعمال قبل خواب😍 شبتون پر نور⭐🌜 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جمعه2 آذرماه1403❤️ □خیــــ ٰـال بَرگشتـــــن نـــــدٰار؎ ⇠ انـــــگٰار.. ⇇بــــٰـا عاشقـــٰــات ؛ ↶کار؎ نـــَــدٰار؎ انگٰار... «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
✴️جمعه 👈2 آذر /‌ قوس 1403 👈20 جمادی الاول 1446 👈22 نوامبر 2024 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی. ❇️امروز روز خوبی برای امور زیر است: ✅جابجایی و نقل و انتقال. ✅خرید وسیله سواری. ✅درختکاری. ✅دیدارهای سیاسی. ✅عقد و عروسی. ✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن. ✅خرید و فروش. ✅درو و برداشت محصول. ✅و آغاز درمان و ریاضت و چله گرفتن خوب است. 🚘مسافرت: مسافرت خوب و سود و سلامتی دارد. 👶زایمان خوب و نوزاد صبور و با تحمل و عمر طولانی دارد. 👩‍❤️‍👨مباشرت امروز: مباشرت پس از فضیلت نماز عصر مستحب و فرزند حاصل دانشمندی مشهور و شهرتش جهانگیر شود. ان شاءالله. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 امروز قمر در برج اسد و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است: ✳️عقد و عروسی. ✳️مسافرت. ✳️جابجایی و نقل و انتقال. ✳️بردن جهیزیه عروس. ✳️رفتن به خانه نو. ✳️آغاز به کسب و کار. ✳️ آغاز درمان و معالجه. ✳️و انواع جراحی نیک است. 🟣نگارش ادعیه و حرز و برای نماز حرز و بستن آن خوب است. 👩‍❤️‍👨 انعقاد نطفه و مباشرت. مباشرت امشب:مباشرت استحباب یا کراهت ندارد. 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت. طبق روایات، اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث ایمنی از بلا می شود. 💉💉 حجامت. فصد زالو انداختن یا حجامت در این روز از ماه قمری ،باعث صحت می شود. 😴😴 تعبیر خواب امشب: خواب و رویایی که شب شنبه دیده شود تعبیرش از آیه ی 21 سوره مبارکه " انبیاء" علیهم السلام است. اتخذوا الهه من الارض هم ینشرون... و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که اگر کسی با خواب بیننده کدورت و یا مشکلی داشت برطرف شود.ان شاءالله. شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید. ✂️ ناخن گرفتن. جمعه برای گرفتن_ناخن، روز بسیار خوبیست و مستحب نیز هست. روزی را زیاد ، فقر را برطرف ، عمر را زیاد و سلامتی آورد. 👕👚 دوخت و دوز. جمعه برای بریدن و دوختن، لباس_نو روز بسیار مبارکیست و باعث برکت در زندگی و طول عمر میشود... ✴️️ وقت استخاره. در روز جمعه از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است. ❇️️ ذکر روز جمعه.   اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۲۵۶ مرتبه یانور موجب عزیز شدن در چشم خلایق میگردد . 💠 ️روز جمعه طبق روایات متعلق است به حجة_ابن_الحسن_عسکری_عج . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد 🌸 زندگیتون مهدوی 🌸 📚 منابع ما👇 تقویم همسران @taghvimehamsaran تالیف:حبیب الله تقیان انتشارات حسنین علیهما السلام قم:پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24 تلفن :                      02537747297 0912 353 2816‌‌ «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
هدایت شده از داروخانه معنوی
در روز 💠اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم @Manavi_2 @Manavi_3