eitaa logo
داروخانه معنوی
7هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
4.8هزار ویدیو
130 فایل
کانال داروخانه معنوی مذهبی ؛ دعا؛ تشرفات و احکام لینک کانال در ایتا eitaa.com/Manavi_2 ارتباط با مدیر @Ya_zahra_5955
مشاهده در ایتا
دانلود
☝️📰 📰☝️ حکم باز و بسته کردن گوشی تلفن همراه موقع نماز 《بامنتشرکردن 🔥 🔥 در ثواب دعاها با ما شریک شوید》👇👇     https://t.me/Manavi_2  👈 تلگرام در واتساپ👇 https://chat.whatsapp.com/LNdHoSUIDkrLTlZO2Wqf6r ایتا eitaa.com/Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠💠چرا باید حرز امام جواد همراه داشته باشیم؟ 1️⃣دفع چشمِ بد، چشم نظر و یا چشم شور، آثار ویرانگری دارد که زندگیهای زیادی را نابود کرده است. 🔹قرآن اثر چشم بد را تایید می کند و رسول الله (ص) بر آن صحه می نهند. 2️⃣ابطال طلسم و سحر؛ طلسم از ابزارهای شیطانی ست که توسط افراد بی تقوا و شیطان صفت برای به هم ریختن زندگی دیگران استفاده می شود. 3️⃣گشایش امور؛ گاه بخت کسی را می بندند، گاه درآمدش را متوقف می کنند، گاه بین همسران و دوستان اختلاف می اندازند و... 🔸این حرزِ مبارک تمامی طلسمات و سحرهایِ مخرب را باطل می کند و از اثر می اندازد. 4️⃣افزایش رزق و روزی؛ با درآمد فراوان، زندگی آسانتر و لذت بخش تر است، بی پولی زندگی را مختل می کند و در خانواده اختلاف بوجود می آورد. 🔹این حرز موانعی که بر سر راه رزقِ فراوان و کسبِ ثروت وجود دارد، را بر می دارد و پس از مدتی درآمد فرد را مضاعف می کند. 5️⃣تقویت ایمان؛ دوری از خدا و سستی در نماز و عبادات، آفتی ست که دامنگیر بسیاری می شود. 6️⃣شفای بیماری؛ این حرز معجزه شفای بیماری هاست، در متن حرز نام بیماریهای مختلف ذکر شده و شفا و مصونیت ابتلا به آنان با دعای امام فراهم شده است. 🌸و همچنین راه ارتباطی📞شماره واتساپ جهت سفارش خانم حیدریان 09134202150 لطفا فقط پیام بدهید به نوبت بررسی میشود تماس پاسخ داده نمیشود ❌📣لطفا متن را کامل بخوانید و سپس برای عزیزانتان ارسال فرمایید📣❌ 🛑امام جواد فرمودند : خود را به این دعا ،حرز کن که اگر همه اهل زمین علیه تو قیام کنند ،از همه آنها ایمن باشی. 🍁🌱آداب نگهداری حرز امام جواد🍁🔅 💠قبل استفاده .از حرز ، چند نکته حائز اهمیت است : ♦️مهمترین مطلب در استفاده از این حرز این است .که بدانید با داشتن حرز شما در حفاظت خداوند متعال .قرار گرفته اید ؛ پس هیچ کس و هیچ چیز .را موثر در نفع و ضرر خود جز خدا ندانید .و حوادثی را خداوند به رحمت خود از شما رفع .میکند و بدانید که «ان الله خیر حافظا و .هو ارحم الراحمین » «همانا خدا بهترین حافظ است .و او مهربانترین مهربانان است » 🔹 بدانید آن .چه در دست شماست بهترین وسیله برای دفع بلایا از .جمله دفع سحر و طلسم است و بالاتر از این .حرز وجود ندارد زیرا از منابع وحی اخذ شده است .. 🔸اگر حادثه ای برایتان رخ داد بدانید .حادثه ای بزرگ تر در انتظار شما بوده است که .به عنایت خدا تبدیل به این بلای کوچک تر شده .است . ♦️ از گناهانی که موجب نازل شدن .بلا می شود مثل روابط نا مشروع (زنا) .، کم فروشی ، ندادن زکات، ظلم کردن و .کمک به ظالم ، خوردن حق الناس مخصوصا حق یتیم .، قطع رحم ، عاق والدین ، ترک امر به معروف و نهی از منکر ، زیر پا گذاشتن دین برای رسیدن به دنیا ، کفران نعمت ، تمسخر، دروغگویی و … به شدت بپرهیزید . 🔹این حرز دارای اسماء متبرکه است و دست زدن بی وضو به آن جایز نیست . مواظبت کنید حرز به هیچ وجه داخل چاه دستشویی نیفتد و در صورت بروز چنین اتفاقی سریعا حرز را در آورده و فورا آب بکشید و خشک نمایید . 🔴سفارش حرز اصلی و دست نویس آقا امام جواد ع 🌻ایدی سفارش @Manavi_2_yazahra 🔷ایدی کانال @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
- از صادق(ع) پرسیدند: بهترین دیدنی در بهشت چیست؟ صادق(ع) فرمودند: تماشا کردن ما♥️ لذت بخش‌ترین دیدنیِ بهشت است! -🍃
31.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 یکی از سلاح های سری ایران🇮🇷 🔹️ فناوری در اختیار ایرانی ها ؟! 🔸آیا می دانید فیزیک پلاسما چیست؟ جنگ افزاری فوق پیشرفته که در دنیا برای اولین بار سپاه پاسداران به آن دست یافت، ولی جهان با این همه پیشرفت و مدعی قریب ۶۰ سال دنبال پلاسما است ولی نتوانسته! پلاسما نوعی انرژی است که اگر هر کشوری به آن دست پیدا کند سرعت آن مافوق نور است، علم پلاسما برگرفته از علم فیزیک است و در علم فیزیک می شود میدان مغناطیسی ایجاد کرد و خیلی از موشکها و هواپیماها را در تور یا میدان مغناطیسی گرفتار کرد و بدون آسیب رساندن بر زمین نشاند! شاید دیده باشید شیئی نورانی در آسمان فلان شهر مشاهده شده، این نوعی انرژی پلاسماست، که با سرعت مافوق نور حرکت می کند، رفتن به کره ماه(فاصله ماه با زمین۳۸۴،۴۰۰کیلومتر) در خیلی کمتر از یک دقیقه! 👌 حتما ویدیو ببینید @Manavi_2
القصص میرزا جواد آقا رحمة‌الله‌علیه: ⭐️ خدا را شاهد می‌گیرم که من از متهجدین و کسی را می‌شناسم که به هنگام صدای فرشته‌ای که او را بیدار می‌کند، می‌شنود. فرشته با لفظ «آقا» به او خطاب می کند و آن شخص با این سخن بیدار می شود و به می ایستد. (گویا احوال خودشان رو می فرمایند...) 📘سرگذشت عارفان به نقل از اسرار الصلوة ص٢٣۶ @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمان قسمت صد و شصت و هشتم اشتباه نکنم دارد می خندد! خوب خدا را شکر قصد ندارد سرم را از تنم جدا کند! والا... -شامل پدربزرگ، مادربزرگ، دایی و خاله و بقیه! تن صدایِ غمگینش میان خنده ی آرامش کمی می لرزد! کف دستم را روی صورتش می گذارم و در حالی که آرام نوازشش می کنم زمزمه می کنم:-چرا نمی خواستی مامانتو ببینی؟ مردمک های تیره شده اش را از چشمانم می گیرد:- چون هیچ وقت نبود! دوباره نگاهم می کند عصبی شده است اما آرام می گوید:-من واسه همه ی نبودناش بخشیدمش خواستم نبودش و تو بچه گی هام با بودنش تو بقیه روزهای خوب و بدم جبران کنه! آه عمیق و سوزناکی از سینه اش بلند می شود و ناله می کند! -خودش خراب کرد؛ باورم نکرد و رفت! دستم را درون موهایش فرو می برم. -چیو باور نکرد؟ پوزخند تلخی می زند و زمزمه می کند:- پسرشو... میان اخم های درهمش چشمانش را می بندد و گوشزد میکند که بخوابم، سگرمه های زیادی درهمش جلوی سوال پرسیدنم را می گیرد! *** -خبر می دادین میاین گاوی، گوسفندی چیزی جلو پاتون قربونی می کردیم! به کنایه هوشنگ خان که در غالب شوخی بیان می کند فقط لبخند می زنیم و ارسلان رو به مامان شکوه و برادرش می گوید:-فردا قراره بریم یزد! همین حرف برای شوکه شدنشان کافیست! اما ارسلان ادامه می دهد. -چند روزی می مونیم؛ گفتم قبلش یه سری به شما زده باشیم هم خبرتون کنیم! نگاه حیران مامان شکوه بین من و ارسلان می چرخد. خوب داریم می رویم مادر شوهرم را ببینیم؛ مگر عجیب است؟ نه والا... هوشنگ خان زودتر به خودش می آید:-به سلامتی! ارسلان فقط سر تکان می دهد و فنجان قهوه اش را روی میز می گذارد. -یک هفته ای و نباشیم احتمالا! هیچ کدام حرفی نمی زنند و مامان با چشمانش مرا کنکاش می کند و من هم به جبران سکوتش تصمیم گرفته ام که سکوت کنم و اگر سوالی هم پرسید جوابش را ندهم! خوب مولکول های لجبازیم زده اند بالا می گویید چکار کنم؟ التماس دعا هم دارند؛ نمی توانم بی توجهی کنم که! متوجه می شوم که مامان شکوه می خواهد یک فرصت برای تنها شدنمان و حرف زدن جور کند اما همه ی درها را به رویش می بندم و از کنار ارسلان جم نمی خورم! بعد از آن روز که در خانه ی ما با هم بحث مان شد حتی یک بار هم با من تماس نگرفت و به خیال خودش می خواست با این کارش تنبیه ام کند! بفرمایید این هم اثرات تنبیهات نادرست؛ حی و حاضر روبرویتان! والا... حتی ارسلان و هوشنگ خان هم متوجه فضای سرد بین مان می شوند و نگاه های تیز شده ی ارسلان هم نمی تواند مولکول های لجباز شده ام را سر جایشان بنشاند! اصرارشان برای ماندمان برای شام راه به جایی نمی برد و برای آماده کردن مقدمات سفر فردایمان خدا حافظی می کنیم! چقدر هم که من و مامان شکوه رسمی خداحافظی کردیم امشب را حداقل دو جاری واقعی بوده ایم! به محض سوار شدنمان در ماشین و حرکت کردنمان شروع می کند به توبیخ کردن! -اصلا رفتارت و با شکوه نمی فهمم! نگاهم به روبروست و بی تفاوت شانه بالا می اندازم. -همین که خودم می فهمم کافیه تو نمی خواد خودتو خسته کنی! -سارا می دونی که خوشم نمیاد جوابمو اینطوری بدی! شانه بالا می اندازم -خوب خوشت نیاد! میتونی سوالایی و که جوابای این مدلی داره رو ازم نپرسی! -وقتی داری با من حرف می زنی به من نگاه کن! همچنان به روبرو نگاه می کنم و در جوابش کم نمی آورم و می گویم:-نه اینکه چشام سگ داره می ترسم نگات کنم مستقیم بریم اون دنیا! چند ثانیه ای که به سکوت می گذرد می چرخم و نگاهش می کنم خیلی جدی و اخم آلود رانندگی می کند! بیا عاقاا ناراحت شد! او به مامان شکوه حق می دهد و مامان شکوه هم به او؛ پس این وسط چه کسی به من حق می دهد؟! شانست را می بینی سارا، اصلا من همیشه بدشانس بودم حتی از لپ لپ و سُک سُک هم همیشه پوچ نصیبم می شد خیلی هم روز شانسم بود لواشک های تاریخ مصرف گذشته دیگر نهایتش بود! حالا پیاز داغش را زیاد نکن سارا؛ شوهر گیرت آمده باقلوا! باقلوا نخواستیم ما به همان نخودچی هم راضی هستیم اما کی هست که قدر بداند؟ والا بخدا زن گیرش آمده هلو بپر تو گلو؛ قدر نمی داند که! سری پر تاسف برایش تکان می دهم و لبخند مذخرفی از افکارم مذخرفم روی لبانم می نشیند! افکارم را باید در بند بکشم بوخودا... نویسنده : رویا قاسمی ادامه دارد... 《بامنتشرکردن 🔥 🔥 در ثواب دعاها با ما شریک شوید》👇👇     https://t.me/Manavi_2  👈 تلگرام در واتساپ👇 https://chat.whatsapp.com/LNdHoSUIDkrLTlZO2Wqf6r ایتا eitaa.com/Manavi_2
رمان قسمت صد و شصت و نهم هر دو طلبکار وارد خانه می شویم و برای هم چشم و ابرو می آییم. -به مادرت زنگ بزن و ازش عذر خواهی کن! از لحن طلبکارش چشم پوشی کنم از تلفنی که با جدیت به طرفم گرفته شده نه! خنده ی عصبی ام چشمانش را باریک می کند سر تکان می دهم و کلمات است که با بدترین لحن ممکن از دهانم خارج می شود -که عذر خواهی کنم... دست به کمر رو به قیافه ی در حال انفجارش به او می توپم -عذر خواهی و باید تو؛ و مادر زن جانت از من بکنید، به خاطر تموم پنهان کاریاتون! می فهمی شما باید ازم عذر خواهی کنید! نگاه نکن سرمو مثل کبک کردم تو برف و هر چی میگی بله قربان چشم نصیبت می کنم ارسلان من نه تو سری خورم نه احمق فقط دارم باهات مدارا می کنم منتی هم نیست خودم خواستم پس صبر می کنم اما ازت استدعا می کنم تو کار من و مامانم دخالت نکن! چهره اش از عصبانیت سرخِ سرخ شده است با نگاهی به سوزندگی یک کوه آتشفشان بالا پایینم می کند کلمات از میان دندان های بهم کلید شده اش با فشار خالی می شوند. -تا پنج ثانیه فرصت داری از جلو چشمام دور شی! نمی دانم چرا خنده ام می گیرد و در حالی که از ترس زانوانم به لرزش افتاده همان جا روی مبل می نشینم. -خوب میتنونی شمارش معکوس و شروع کنی! -سارا... چنان وحشتناک صدایم می زند که دو متر از جایم می پرم و به سمت اتاق خواب فرار می کنم. دیو دو سر... قلبم را از سینه بیرون آورد با فریادش حقش است بروم سرش را بکوبم به دیوار لولو سر خرمنی هست ها... دو کلام حرف حق گفتیم به تیریپ قبای آقا بر خورد والا که حقش است فحشم بدهم ها اما حیف که تربیتم نمی گذارد! تو هم با آن تربیت نداشته ات؛والا... در اتاق مانده ام گشنه و تشنه جرات هم ندارم بروم بالا! صدای قارو قور شکمم که بلند می شوم از جایم بلند می شوم! تازه معنی ضرب المثل "سر به فدای شکم" می شود را درک می کنم! پاور چین پاور چین از پله ها بالا می روم و سرکی در پذیرایی می کشم روی کاناپه دراز کشیده و ساعدش هم طبق معمول روی چشمانش است. با قدم هایی فوق العاده آرام حرکت می کنم تا متوجه نشود هنگام عبور کردن از کنارش چشمانم را می بندم و با صلواتی از کنارش رد می شوم تا لبخند ملایمی بر لبم می نشیند بازویم به شدت کشیده می شود و برعکس روی سینه ی محکمش می افتم. -بگم دلم می خواد گوشتو ببیچونم اونم محکم چی میگی؟ در حالی که به نفس نفس افتاده ام و کاسه ی سرم هم به علت محکم برخورد کردن با قفسه ی عضلانیش درد گرفته می گویم:- اتفاقا دل به دل راه داره! -پس که اینطور! در یک حرکت جانانه جایمان را عوض می کند و تقریبا زیر عضلات سنگینش در شُرف له شدن قرار می گیرم یهویی که بر سرم خراب می شود سنگین تر است تا با اطلاع قبلی! نگاه خیره اش حواسم را از وزنه ی سنگین رویم پرت می کند. -شکوه مقصر نیست! نگاه خیره اش حواسم را از وزنه ی سنگین رویم پرت می کند. -شکوه مقصر نیست! گوشه ی لبانم پایین می افتد و پربغض می گویم:-اون مامان منه! چین های دوست داشتنی ام پدیدار می شوند و دلخوری ام را ادامه می دهم. -باید طرف من باشه نه تو! مردمک های روشن شده اش روی چانه ی لرزانم مکث می کند و بوسه ی آرامی رویِ چانه ام می نشاند. -من ازش خواستم چیزی نگه! لب می گزم، تو شکر اظافه خوردی که از مادرم چنین درخواستی داشته ای؛ والا... -من خیلی از مامانم دلخورم! -نباید باشی؛ من مقصرم! نویسنده : رویا قاسمی ادامه دارد... 《بامنتشرکردن 🔥 🔥 در ثواب دعاها با ما شریک شوید》👇👇     https://t.me/Manavi_2  👈 تلگرام در واتساپ👇 https://chat.whatsapp.com/LNdHoSUIDkrLTlZO2Wqf6r ایتا eitaa.com/Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎊سه چیز زیباست 💚بی خبر دعایت ڪنند         🎊نبینی نگاهت ڪنند.                 💚ندانی یادت ڪنند. 💚امام زمان💚 🎊دعایمان می ڪند به خیر 💚نگاهمان می ڪند به مهربانی      🎊یادمان می ڪند به خوبی 🎊فرخنده میلاد باسعادت 💚امام حسن عسکری ع 🎊مبارک باد 💚عیدتون مبارک 🎊شب خوش @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا