چه عملی ما را نجات میدهد ۱۲_1_1.mp3
زمان:
حجم:
9.6M
#داستان_کرامت
#حضرت_ابوالفضل ﷺ
زوار ما را گرامى دار
مداح بااخلاص اهلبیت عصمت و طهارت علیهم السلام حضرت حاج آقا محمد خبازى معروف به مولانا فرمود: یکى از این سالها که کربلا رفتم ایام عاشورا و تاسوعا بود. عربها عادتشان این است که ایام عاشورا در کربلا عزادارى کنند و از نجف هم براى شرکت در عزا به کربلا مى آیند، ولى آنان در موقع 28 صفر در نجف عزادارى مى کنند و از کربلا هم براى عزادارى به نجف مى روند.
صبح بیست و هفتم صفر از نجف به کربلا آمدم و چون خسته شده بودم به حسینیه رفتم و در آنجا خوابیدم ، بعد از ظهر که به زیارت حضرت اباالفضل علیهالسلام و زیارت امام حسین علیهالسلام مشرف شدم ، دیدم خلوت است حتى خدام هم نیستند و مردم کم رفت و آمد مى کنند، گفتم :« پس مردم کجا رفتند. »
گفتند: «امشب شب بیست هشتم صفر است اکثر مردم از کربلا به نجف مى روند و در عزادارى پیغمبر ص و امام حسن علیهالسلام شرکت مى کنند.»
من خیلى ناراحت شدم ، به حرم حضرت اباالفضل علیهالسلام آمدم و عرض کردم : «آقا من از عادت عرب ها خبر نداشتم و به کربلا آمده ام ، یک وسیله اى جور کنى تا به نجف برگردم .»
آمدم سر جاده ایستادم ولى هر چه ایستادم وسیله اى نیامد، دوباره به حرم آمدم و به حضرت گفتم : «آقا من مى خواهم به نجف بروم ، باز به اول جاده برگشتم ولى از وسیله نقلیه خبرى نبود. بار سوم آمدم سر جاده ایستادم ، دیدم یک فولکس واگن کرمى رنگ جلوى پاى من ترمز کرد.»
گفت : «محمد آقا، گفتم بله ، گفت نجف مى آیى .»
گفتم : «بله »
گفت : «تَفَضَّلْ، یعنى : بفرمائید بالا.»
من عقب فولکس سوار شدم ، راننده مرد عرب متشخصى بود که چپى و عقالى بر روى سرش بود.
از آینه ماشین گریه کردن او را دیدم ، از او پرسیدم : «حاجى قضیه چیه ؟ چرا گریه مى کنى ؟!»
گفت :«نجف بشما مى گویم .»
آمدیم نجف ، دَرِ یک مسافرخانه نگه داشت ، و مسافرخانچى را که آشنایش بود صدا زد و گفت : «این محمد آقا چند روزى که اینجاست مهمان ماست و هر چه خرجش شد از ایشان چیزى نگیر.»
بعد به من آدرس داد که هر وقت کربلا آمدى به این آدرس به خانه ما بیا. گفتم : «اسم شما چیست ؟ »
گفت : «من سید تقى موسوى هستم .»
گفتم : «از کجا مى دانستى که من مى خواهم به نجف بیایم .»
گفت : «بعداً برایت به طور کامل تعریف مى کنم اما اکنون به تو مى گویم .»
من عیالى داشتم که سر زائیدن رفت ، بچه اش که دختر بود زنده ماند، من دختر بچه را با مشکلات بزرگش کردم ، یکى دو سال بعد عیال دیگرى گرفتم ، مدتى با آن زندگى کردم ، و این روزها پا به ماه بود، من دیدم که ناراحت است و دکتر دم دست نداشتم ، به زن همسایه مان گفتم : «برو خانه ما که زنم حالش خوب نیست»
و خودم به حرم حضرت اباالفضل علیهالسلام آمدم و گفتم :« آقا من دیگه نمى توانم ، اگر این زن هم از دستم برود زندگیم از هم مى پاشد، من نمى دانم ، و با دل شکسته و گریه زیاد به خانه آمدم .»
دیدم عیالم دو قلو بچه دار شده و به من گفت : «برو دم جاده نجف ، یک نفر بنام محمد آقاست او را به نجف برسان و بازگرد.»
گفتم : «محمد آقا کیست ؟»
گفت : «من در حال درد بودم و حالم غیر عادى شد در این هنگام حضرت اباالفضل علیهالسلام را دیدم . فرمودند: ناراحت نباش خدا دو فرزند دختر به شما عنایت مى کند. به شوهرت بگو: این زائر ما را به نجف ببرد. »
خلاصه من مامور بودم شما را به نجف بیاورم .
من بعد از زیارت به کربلا آمدم ، منزل ایشان رفتم ، دیدم دو دختر دوقلوى او و عیالش بحمدالله همه صحیح و سالم هستند واز من پذیرائى گرمى کردند بخاطر آنکه زائر حضرت قمر بنى هاشم علیهالسلام بودم .
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
حکمت ۱۷۷ 💥روش برخورد با بدان(اخلاقی ،اجتماعی) 🎇🎇#حکمت۱۷۷ 🎇🎇🎇 ✨ وَ قَالَ ( عليه السلام ) : ازْجُرِ
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
حکمت ۱۷۷ 💥روش برخورد با بدان(اخلاقی ،اجتماعی) 🎇🎇#حکمت۱۷۷ 🎇🎇🎇 ✨ وَ قَالَ ( عليه السلام ) : ازْجُرِ
حکمت ۱۷۸
روش نابود کردن بدیها(اخلاقی،سیاسی،اجتماعی)
🎇🎇#حکمت۱۷۸ 🎇🎇🎇
✨وَ قَالَ ( عليه السلام ) : احْصُدِ الشَّرَّ مِنْ صَدْرِ غَيْرِكَ بِقَلْعِهِ مِنْ صَدْرِكَ
✅و درود خدا بر او فرمود: بدي را از سينه ديگران، با كندن آن از سينه خود، ريشه كن نما.
#نهج_البلاغه
💠باهم نهج البلاغه بخوانیم
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
ا༻⃘⃕࿇﷽༻⃘⃕❀ا
صُبـــح صـــٰادق نـــدمـــد،
⇠تـــا #شب_یلدا نـــرود
✿کـــاش در صُبـــح ظُهـــور✿
↶↶ آیـــنہ گـــردان بـــٰاشـــم↷↷
.أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
#یلدا
#امام_زمان ﷺ
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽⵿〬 ⵿〬⸽⵿〬🇮🇷 ⵿〬⸽⵿〬🇮🇷 ⵿〬⸽⵿〬🇮🇷 ⵿〬⸽⵿〬 ⵿〬🇮🇷⸽⵿〬 ⵿〬〬⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽ٜ ••بِسْمِـ رَبِّ الشُّهَداءِ وَ الصّ
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
Romanbank.parvaze shaparak ha.pdf
حجم:
1.3M
🌱 نسخه پی دی اف (pdf)
🌱رمان👈 #پرواز_شاپرک_ها
🌱 (جلد سوم👉 از روزی که رفتی)
✍نویسنده: سنیه منصوری
📖تعداد صفحات: ۱۵۱
#مذهبی #رمان #رمان_عاشقانه
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
Az Rozi Ke Rafti_novelbaz.pdf
حجم:
1.6M
☘نسخه پی دی اف (pdf)
☘ رمان👈 #از_روزی_که_رفتی
☘جلد اول👉
✍نویسنده: سنیه منصوری
📖تعداد صفحات: ۱۶۰
🇮🇷 #عاشقانه #مذهبی #رمان
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
Shekastehayam Bade To_novelbaz.pdf
حجم:
1.5M
🍃نسخه پی دی اف ( pdf)
🍃رمان 👈 #شکسته_هایم_بعد_تو
🍃 (جلد دوم👉 از روزی که رفتی)
✍نویسنده: سنیه منصوری
📖تعداد صفحات: ۱۵۴
#عاشقانه #مذهبی #رمان
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2