Convert_e3278087297aaac7cf32b33600ffbbb840116775-360p_۲۰۲۴_۰۲_۱۲_۰۹_۰۸_۳۴_۲۷۶.mp3
28M
#دعای_کمیل
🎙دعای کمیل با صدای علی فانی و محسن فرهمند🎧
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#دعای_کمیل 🎙دعای کمیل با صدای علی فانی و محسن فرهمند🎧 «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
﴿آقـــٰــا أميـــــرالمؤمنين علّےﷺ﴾:
هَر #شب_جمعه ... دُعـــٰــا؎ کُمیـــــل بخـــــوٰان تـــٰــا:
╰─┈➤
¹⇠ اُمـــــورت کـــــفٰایت شَـــــود.
²⇠ خــُـــدٰاونـــــد تـُــــو رٰا یـــــٰار؎کــُـــند.
³ ⇠روزیــَـــت زیـــٰــاد شَـــــود.
⁴⇠ أز مَغفـِــــرت مَحـــــروم نَشـــــو؎.
الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#دعای_کمیل
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
🍁دعای بسیار پر فضیلت و #عظیمالشأن مخصوص #شب_جمعه🍁
✍درکتاب مهجالدعوات از اویس قرنی روایت کرده:
🌿«حضرت علی(ع)فرمودند:هرکس این دعا را بخواند حق تعالی دعای او را #مستجاب فرماید و جمیع حاجتهای او را روا سازد» و دعا این است؛👇👇👇
«یا سَلامُالْمؤمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزیزُ الْجَبّارُ الْمُتَکَبّرُ الطّاهِرُ الْمُطَهَّرُ الْقادِرُ الْمُقْتَدِرُ یامَنْ یُنادَی مِنْ کلَّ فَجًّ عَمیقٍ بِألْسِنَهٍ شَتّی وَ لُغاتٍ مُخْتَلفهٍ وَ حَوائِجَ أخْری یا مَنْ لایَشْغَلُهُ شَأنٍ، أنْتَ الّذی لا تُغَیَّرُکَ الأزْمِنَهُ وَ لا تُحیطُ بِکَ الْأمْکِنَهُ وَ لا تأخُذُکَ نَوْمٌ وَلا سِنَهٌ یَسَّرْلی مِنْ أمْری ما أخافُ عُسْرَهُ وَ فَرَّجْ لی مَنْ أمْری ما أخافُ کَرْبَهُ وَسَهَّلْ لی مِنْ أمْریی ما أخافُ حُزْنَهُ سُبْحانَکَ لا إلهَ ألاّ أنْتَ أنّی کُنْتُ مِنَالظّالِمینَ عَمِلْتُ سُوءً وَظَلَمْتُ نَفْسی فَاغْفِرْلی، إنَّهُ لا یَغْفِرُ الذُّنوبَ إلا أنْتَ وَاَلْحَمْدُللهِ رَبَّالْعالمین وَ لا حَوْلَ وَلاقُوَّهَ إلاّبِالله الْعَلیّ الْعظیم وَ صَلَّ الله عَلی نَبِیَّه مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ تَسْلِیماً.»🌿
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
در مَـــــن کــَـــسےفِـــــرٰاق تــــُـو رٰا↡↡
⇇ دٰاد مےزنـــــد ...!
⇠فِکـــــر؎بِہ حـــٰــالِپـــٰــاسُخِ ،
۔۔۔ایـــــنبےجـــَــوٰابکُـــــن..💔⇢
#شب_جمعه
#امام_حسین_قلبم
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#رمان " #رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی قسمت_سی و دوم ✍ بخش اول 🌹وقتی خوابش سنگین شد آهسته اومد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
#رمان " #رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی قسمت_سی و دوم ✍ بخش اول 🌹وقتی خوابش سنگین شد آهسته اومد
#رمان "
#رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی
قسمت_سی و دوم ✍ بخش دوم
🌹چشمش که به من افتاد یک لحظه می خواست برگرده… ولی باز پشیمون شد من در حالیکه قلبم بشدت می زد سعی کردم جلوی عمه خیلی عادی رفتار کنم و گفتم سلام: اونم سلام کرد و به عمه گفت: امشب شما بیا بالا پیش من بخواب تنها نباشی…
🌹عمه گفت نه تو اتاقم راحت ترم. تو معلومه چند وقته کجایی؟ میشه بگی چته که دیر میای خونه؟ تو هیچ وقت از این کارا نمی کردی؟ ایرجم که سعی می کرد مثل من عادی به نظر بیاد گفت: یک کم کارای عقب مونده داشتم باید انجام می دادم من میرم تو اتاقم دراز بکشم شام حاضر شد صدام کنین که خیلی گرسنمه. من پشتم به اون بود و داشتم سالاد درست می کردم… ولی حالم اصلا خوب نبود. دلم می خواست گریه کنم…
🌹 اون همه توجه و محبت یک باره به این همه سردی مبدل شد و دلم رو بد جوری شکسته بود… با خودم مرتب تکرار می کردم رویا قوی باش مهم نیست… ولی مهم بود خیلی هم زیاد و نمی تونستم با این بی مهری اون کنار بیام…
🌹کاملا حواسم بود که عمه تو کوک ماس و می خواد از رابطه ی من و ایرج سر در بیاره …
تا مهمون ها اومدن من و عمه و مرضیه با سرعت کار کردیم، میز رو چیدیم و شام رو آماده کردیم… مهمون ها یک راست به اتاق علیرضا خان رفتن تا بازی کنن و منم به عمه گفتم برم تا به حمیرا سر بزنم…
🌹اتاق ایرج که به حمیرا نزدیک بود من عمدا سعی می کردم با صدای بلند با اون حرف بزنم تا شاید بیاد و چیزی به من بگه که آرومم بکنه ولی هیچ صدایی از اتاقش نمی اومد… حمیرا خواب بود منم رفتم تو اتاق خودم…
🌹یک ساعت بعد مرضیه من و و ایرج رو برای شام صدا کرد. من مثل برق خودم رو انداختم از اتاق بیرون تا شاید توی پله ها بتونم باهاش تنها باشم و چیزی رو که می خوام از زبونش بشنوم… هنوز نیومده بود من به هوای سر زدن به حمیرا رفتم تو اتاقش تا وقتی می خواد بره پایین وانمود کنم اتفاقی بوده… تا صدای در اتاقشو شنیدم اومدم بیرون… دستپاچه شد و پرسید حمیرا حالش بده؟ نگاهی بهش کردم و گفتم : نه اون خوبه، تو چی؟ خوبی؟
🌹گفت: مرسی خوبم و سرش رو انداخت پایین و رفت پایین… همون جا یک کم وایسادم نگاهم رو بدرقه اش کردم دلم می خواست برگرده و منو نگاه کنه ولی اون رفت… با خودم گفتم رویا این آخرین فرصتی بود که بهش دادی تموم شد دیگه منتظرش نمیشم بهش فکر نمی کنم لعنت به من اگر دیگه کاری بکنم که اینقدر از خودم متنفر بشم… دیگه ولش کن… و رفتم تا شام بخوریم…
🌹اون خیلی عادی داشت برای خودش غذا می کشید. منم همین کارو کردم… و بعد از شام هم فورا کتابام رو برداشتم و رفتم به اتاق حمیرا… با کمک عمه بیدارش کردیم تا بهش شام بدیم…
🌹بازم از اینکه کسی جز من به اتاقش رفته شاکی بود. از دست عمه چیزی نمی خورد با همون زبونش که به زحمت می تونست تکون بده بهش گفت: برای چی…. میای تو اتاق…. من… تو برو به اون شوهر… عزیزت برس… همه ی… ما رو فدای… اون کردی… برو… نمی خوام هیچ کدومتون رو ببینم…
🌹عمه به روی خودش نمیاورد… بازم سعی می کرد بهش محبت کنه این بود که یک لیوان آب رو گذاشت دهنش تا آب بخوره اونم یک قورت خورد و اون رو با دهن پاشید تو صورت عمه و طوری نگاهش می کرد که انکار با اون دشمنه… من آب رو گرفتم و بهش دادم خورد و به حالت التماس گفت: نزار اینا… بیان تو… اتاق من… ازشون بدم…. میاد….
🌹عمه رفت بیرون و من خودم بقیه غذاش رو دادم و قرصش رو خورد و دست من رو گرفت و خوابید… خوابش که سنگین شد دستم رو کشیدم و نشستم سر درسم…
اون شب هر چی حمیرا التماس کرد برام لالایی بگو نگفتم. فقط آهسته دم گوشش زمزمه کردم که تنها خودش بشنوه. دیگه نمی خواستم مثل احمق ها منت ایرج رو بکشم حالا می فهمیدم که اون یک روی دیگه هم داره…
ادامه_دارد
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#رمان " #رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی قسمت_سی و دوم ✍ بخش دوم 🌹چشمش که به من افتاد یک لحظه می
#رمان "
#رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی
قسمت_سی و دوم✍ بخش سوم
🌹ولی صبح که برای نماز رفتم اول عکس اون رو برداشتم و نگاه کردم و بی اختیار بوسیدم و بهش گفتم از این به بعد فقط من می مونم و تو. با هم زندگی می کنیم…
دیگه اصلا سعی نکردم اون رو ببینم یا سراغش برم و یا باهاش حرف بزنم. مثل اینکه هیچ اتفاقی بین ما نیفتاده…
🌹ولی من قلبم رو می خواستم چیکار کنم؟ مگه از اول دست من بود که حالا بتونم اون رو کنترل کنم؟ وقتی نزدیکش بودم نفسم بند میومد و وقتی از دور پیداش می شد ضربان قلبم اونقدر تند می شد که احساس می کردم تمام بدنم داره مثل قلبم می زنه و از همه بدتر ساعت اومدنش به خونه بود که دیگه حسی به تنم نبود و فقط سکوت می کردم تا صدای ماشینش و بعد صدای در رو و صدای پای اون روی پله ها رو و صدای در اتاقش رو بشنوم و این ها هیچ اختیاری نبود… وقتی پای ایرج در میون بود من مثل عروسک کوکی می شدم که اختیاری از خودش نداره….
🌹یبست روز دیگه هم به همین منوال گذشت هوا خیلی سرد شده بود من تصمیم گرفتم از راه دانشگاه برم و برای خودم یک پالتو بخرم. ولی به عمه چیزی نگفتم چون اون موافقت نمی کرد که من پولم رو خرج کنم. مرتب به من سفارش می کرد که پولات رو از بانک نگیر و جمع کن برای آینده ات… دنیا بند و بنیان نداره… و هر چیزی که من نیاز داشتم رو برام تهیه می کرد…
🌹از گوشه و کنار می شنیدم که تورج به عمه زنگ می زنه و گاهی با ایرج تماس می گیره… ولی خبر دیگه ای نداشتم… و تو این مدت خونه هم نیومد… البته شاید بازم من کج خیالی می کردم ولی احساسم این بود که علیرضا خان هم با من خیلی مهربون مثل قبل نبود.
🌹اتفاقا اون روز ساعت دو تعطیل شدم و یک تاکسی گرفتم و رفتم خیابون پهلوی تا بگردم و یک پالتوی خوب بخرم…
همه جا بسته بود پس پیاده راه افتادم و از کنار پیاده رو بی هدف قدم زدم تا مغازه ها باز شد. ولی از بس دلم گرفته بود بازم دلم می خواست به همون کار ادامه بدم، بی اینکه به چیزی نگاه کنم از کنار مغازه ها رد می شدم… یک مرتبه دیدم که پیاده مقدار زیادی راه رفتم و دیگه جایی بودم که اصلا بوتیکی نبود. دوباره برگشتم…
🌹ولی چیز مناسبی پیدا نکردم… به ساعت نگاه کردم و دیدم که نزدیک نه شبه و حتما عمه نگران من شده.
با عجله یک تاکسی گرفتم و بر گشتم خونه. زنگ در وردی رو زدم آقا کریم در رو باز کرد. از دیدن من تعجب کرد که چرا تو این سرما پیاده اومدین؟ خانم می گفتین اسماعیل تو اتاق من بود می فرستادم دنبالتون… گفتم نه مهم نیست با تاکسی اومدم… هنوز چند قدم نرفته بودم که اسماعل ماشین رو روشن کرد و اومد تا همون چند قدم راه رو منو ببره… گفتم آخه چه لزومی داره؟ راهی نیست خودم می رفتم…
🌹گفت: نه خیر آقا سفارش کرده بیست بار اومده دم در و برگشته می ترسیدن شما سرما بخورین… پرسیدم علیرضا خان؟ گفت: نه خیر آقا ایرج. الانم تو حیاط هستن…
همون رو گفت که من چشمم افتاد به ایرج که روی پله ی وردی وایساده بود. ماشین که وایساد عمه هم اومد… پیاده شدم ایرج دوید جلو و پرسید اتفاقی برات افتاده؟ گفتم نه چه اتفاقی؟ رفتم خرید…
🌹عمه داد زد خوبی؟ کجا بودی تا حالا؟ چرا بی خبر رفتی مُردیم و زنده شدیم بدو… بدو حمیرا تو رو می خواد… بدو حالش خیلی بده…
با عجله از پله ها رفتم بالا و خودم رو رسوندم به اتاق حمیرا… داشت ناله می کرد اونقدر جیغ زده بود که دیگه نایی نداشت… رو تخت نشستم و بغلش کردم دستهاشو انداخت دور گردن من و سرشو مثل یک بچه ی بی پناه گذاشت روی سینه ام و نفس نفس می زد و آهسته ناله می کرد…گفتم: الهی بمیرم، ببخشید عزیزم نمی دونستم بیدار میشی وگرنه نمی رفتم غلط کردم… و اون بیشتر خودش رو به من می چسبوند و آروم تر می شد.
🌹گریه ام گرفته بود هم من و هم عمه و هم ایرج و حتی مرضیه اشک می ریختیم …..(حالا می فهمم که همه ی آدما مثل حمیرا نیاز دارن که همون طور سرشون رو روی یک سینه ای بزارن که برای اونا مطمئن و امن به نظر بیاد چه اونایی که مغرورند و قوی هستن و چه اونایی که ضعیف و ناتوانند این یک نیاز انکار ناپذیره انسانه، بعضی ها به دنبال همین نیاز گم میشن… چون جایگاه خودشون رو پیدا نمی کنن یا به اشتباه پناه می برند)
ادامه_دارد
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نماز_شب 🌙🌓
🪴🪴ساده ترین راه نماز شب /دکتر میر باقری
🎥دکتر#میرباقری
#نمازشب_رابه_نیت_ظهوربخوانیم
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[🦋]
من زپا افتاده ام، دستم نمیگیری حسین؟
#استوری
#امام_حسین
#شب_جمعه
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💛💫بـــــارالــــهــــا
🤍💫هر که به تو راه یافت روشن شد
💛💫و هر که به تو پناه آورد پناه یافت
🤍💫من به درگاه تو پناه آورده ام
💛💫پـــس تـــو مــهـــربـــانـــم
🤍💫نیت نیک مرا به رحمت و محبت خود
💛💫نا امید مساز و از فروغ محبت و
🤍💫عـنـایـتـت مـرا بـهـره مـنـد فـرمـا
💛💫آمـــیـــن یــــا رَبَّ🤲
🤍💫تـــنـــتـــون ســـلامــت و
💛💫دعاے خیر پشت و پناهتون
🤍💫زنـدگـیـتـون پُر از مـهـر خدا
💛💫شـبــتــون پــر از آرامــش
#شب_بخیر
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
هدایت شده از داروخانه معنوی
از جُملہ د؏ــــآهـــــآیے ڪہ؛
﴿شِیـــــخ جَعـــــفر مُجتهد؎﴾(رہ) مُڪرر توصّیہ مےڪَردند :
خوٰاندن ﴿زیـــــآرت ٰال یٰاسیـــــن✿ ﴾
در نُہ⁹ روزهنگام بین الطُلو؏ـــــین بود ڪِہ آثـــــآر ؏ـَــــجیبے دَر پے دٰارد۔۔۔۔♡♡♡
#سخن_بزرگان
#بین_الطلوعین
#زیارت_ال_یس
@Manavi_2
هدایت شده از داروخانه معنوی
•~🌸🌿~•
وَلےبَچہ ھآ
اَزقَضآشُدڻ نَمآزصُبحتونْبِتَرسیدْ!
میڱنْخُدآ؛
أڱہ بِخوٰادخِیر؎رو؛
أزیِہ بَندها؎بڱیرھ۔۔۔۔!!! نَمآزصُبحِشْروقضٰامےڪُنِه!
#تلنگرانهـ 💥
#نمازصبح
@Manavi_2
هدایت شده از داروخانه معنوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
امروز جمعه20مهرماه1403💔
💥کاش میان این جنگ ها
ناگهان صدایی بیاید
الا اهل العام اناالمهدی ...💚
به امید ظهور حضورش😔🙏
اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلَیَّکَ الْفَرَج 🙏
#امام_زمان
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
✴️جمعه 👈20 مهر/ میزان 1403
👈7 ربیع الثانی 1446
👈 11 اکتبر 2024
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
👹 رمی شیاطین با شهاب های آسمانی 20 روز بعد از ولادت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم.
❇️ امروز روز خوبی برای امور زیر است:
✅مسافرت.
✅امور زراعی و کشاورزی.
✅شکار.
✅شروع به کسب و کار.
✅دیدار با بزرگان و روسا.
✅شروع بنایی.
✅آغاز نگارش کتاب.
✅و کاشت درخت خوب است.
🚘مسافرت: مسافرت خوب است.
👶زایمان خوب و نوزاد زندگی با برکتی خواهد داشت.
👩❤️👨مباشرت امروز:
مباشرت پس از فضیلت نماز عصر مستحب و فرزند حاصل دانشمندی مشهور گردد و شهرتش جهانگیر شود. ان شاءالله.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر در برج جدی و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️انواع جراحی ها.
✳️کاشت و برداشت محصول.
✳️شروع به معالجه و درمان.
✳️از شیر گرفتن کودک.
✳️وام و قرض دادن و گرفتن.
✳️تشکیل شرکت و امور مشارکتی.
✳️نو پوشیدن و دوختن.
✳️و کندن چاه و قنات نیک است.
🟣نگارش ادعیه و حرز و برای نماز حرز و بستن آن خوب است.
👩❤️👨 انعقاد نطفه و مباشرت.
مباشرت امشب شب شنبه: مباشرت برای سلامتی بدن توصیه شده است.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات، اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث دولت و ثروت می شود.
💉💉 حجامت.
فصد زالو انداختن یا حجامت در این روز از ماه قمری ،باعث مرگ ناگهانی می شود.
😴😴 تعبیر خواب امشب:
خواب و رویایی که شب شنبه دیده شود تعبیرش از آیه ی 8 سوره مبارکه " انفال" است.
لیحق الحق و یبطل الباطل...
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که بین خواب بیننده و دیگری اختلافی پیش آید و دعوا را نزد قاضی یا حکم برند و معلوم شود حق با خواب بیننده است. ان شاءالله. و شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید.
✂️ ناخن گرفتن.
جمعه برای گرفتن_ناخن، روز بسیار خوبیست و مستحب نیز هست. روزی را زیاد ، فقر را برطرف ، عمر را زیاد و سلامتی آورد.
👕👚 دوخت و دوز.
جمعه برای بریدن و دوختن، لباس_نو روز بسیار مبارکیست و باعث برکت در زندگی و طول عمر میشود...
✴️️ وقت استخاره.
در روز جمعه از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است.
❇️️ ذکر روز جمعه.
اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۲۵۶ مرتبه یانور موجب عزیز شدن در چشم خلایق میگردد .
💠 ️روز جمعه طبق روایات متعلق است به حجة_ابن_الحسن_عسکری_عج . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
📚 منبع مطالب :
تقويم همسران نوشته ی حبيب الله تقيان
انتشارات حسنین قم
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
هدایت شده از داروخانه معنوی
❣ #زیارت_امام_زمان_علیه_السلام
در روز #جمعه
#زیارت_روز_جمعه
💠اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
@Manavi_2
@Manavi_3
هدایت شده از داروخانه معنوی
دانلود+زیارت+امام+زمان+در+روز+جمعه+فرهمند.mp3
2.84M
زیارت امام زمان (عج)درروز جمعه
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
هدایت شده از داروخانه معنوی
#دعای_روزجمعه
#امام_زمان
✨بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم✨
الْحَمْدُ لِلَّهِ الْأَوَّلِ قَبْلَ الْإِنْشَاء ِوَ الْإِحْيَاءِ
وَ الْآخِرِ بَعْدَ فَنَاءِ الْأَشْيَاءِ الْعَلِيمِ الَّذِي لا يَنْسَىٰ مَنْ ذَكَرَهُ وَ لا يَنْقُصُ مَنْ شَكَرَهُ
وَ لا يَخِيبُ مَنْ دَعَاهُ وَلايَقْطَعُ رَجَاءَمَنْ رَجَاهُ
اللَّهُمَّ إِنِّي أُشْهِدُكَ وَ كَفَىٰ بِكَ شَهِيداً
وَ أُشْهِدُ جَمِيعَ مَلائِكَتِكَ وَ سُكَّانَ سَمَاوَاتِكَ وَ حَمَلَةَ عَرْشِكَ وَ مَنْ بَعَثْتَ مِنْ أَنْبِيَائِكَ
وَ رُسُلِكَ وَ أَنْشَأْتَ مِنْ أَصْنَافِ خَلْقِكَ أَنِّي أَشْهَدُ أَنَّكَ أَنْتَ اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ، وَحْدَكَ لا شَرِيكَ لَكَ وَ لا عَدِيلَ وَ لا خُلْفَ لِقَوْلِكَ وَ لا تَبْدِيلَ
وَ أَنَّ مُحَمَّدا صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَبْدُكَ وَ رَسُولُكَ أَدَّىٰ مَا حَمَّلْتَهُ إِلَى الْعِبَادِ وَ جَاهَدَ فِي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَقَّ الْجِهَادِ وَ أَنَّهُ بَشَّرَ بِمَا هُوَ حَقٌّ مِنَ الثَّوَابِ وَ أَنْذَرَ بِمَا هُوَ صِدْقٌ مِنَ الْعِقَابِ اللَّهُمَّ ثَبِّتْنِي عَلَىٰ دِينِكَ مَا أَحْيَيْتَنِي ، وَ لا تُزِغْ قَلْبِي بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنِي وَ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ
✨صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَىٰ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اجْعَلْنِي مِنْ أَتْبَاعِهِ وَ شِيعَتِهِ وَ احْشُرْنِي فِي زُمْرَتِهِ وَ وَفِّقْنِي لِأَدَاءِ فَرْضِ الْجُمُعَاتِ وَ مَا أَوْجَبْتَ عَلَيَّ فِيهَا مِنَ الطَّاعَاتِ وَ قَسَمْتَ لِأَهْلِهَا مِنَ الْعَطَاءِ فِي يَوْمِ الْجَزَاءِ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيم.
@Manavi_2
هدایت شده از داروخانه معنوی
@zekrroozane ذڪـر روزانہ - دعایروزجمعه۩سماواتی.mp3
1.67M
🤲 دعای روز #جمعه
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
#امام_زمان
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2