eitaa logo
داروخانه معنوی
6.4هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
4.6هزار ویدیو
126 فایل
کانال داروخانه معنوی مذهبی ؛ دعا؛ تشرفات و احکام لینک کانال در ایتا eitaa.com/Manavi_2 ارتباط با مدیر @Ya_zahra_5955
مشاهده در ایتا
دانلود
نماز ۶_1.mp3
19.3M
📿 ▫️قسمت (ششم) ▫️سبک شمردن نماز ✍زیانکارترین انسانها به قوه وهم خود تکیه دارند حاجیه خانم رستمی فر «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
فــــٰـاطــِـــمیہ 🏴 ⇠⇠آغــٰـــاز یـِــــک¹ قـــــصّہ ⇠⇠⇠بنـــٰــام" تنَهــٰـــایےعـــلّےﷺ" ســـت.. «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5933617728832144446.mp3
9.62M
الهی بشکنه دست مغیره... 🎤کربلایی «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چهـــٰــارشَنبہ بُـــــوَد↡↡ ⇇ اِ؎ دوســـــت تُـــــو رٰا آب حیـــٰــات... ⇠بــــَـر جَـــــوٰادﷺ و پِـــــدرﷺ و جَّـــــدﷺ کـُــــبٰارش﴿..صلّـــــوات⇉﴾ ↶روز هــٰـــاد؎ﷺ بُـــــوَد و ◇◇ روز رضــٰـــاﷺست↷ _روز موســـٰــاستﷺ کِہ شُـــــد، □ کــــٰـام دِلـــــت ۔۔۔قَنـــــدو نبـــــٰات✿➺ «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
داروخانه معنوی
خطبه ۱۹۹ فراز ۳ 🎇🎇🎇#خطبه۱۹۹🎇🎇🎇🎇🎇 💥 ارزش و ره آورد زكات همانا پرداخت زكات با نماز، عامل نزديك
خطبه ۱۹۹ فراز آخر 🎇🎇🎇🎇🎇🎇🎇🎇 ✨ دانش الهي همانا بر خداوند سبحان پنهان نيست آنچه را كه بندگان در شب و روز انجام مي دهند، كه دقيقا بر اعمال آنها آگاه است، و با علم خويش بر آنها احاطه دارد، اعضا شما مردم گواه او، و اندام شما سپاهيان او، و روان و جانتان جاسوسان او، و خلوتهاي شما بر او آشكار است. 💠باهم نهج البلاغه بخوانیم «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
﴿پیـــٰــامبرأکـــــرَم صلّےالله‌عَلیه‌و‌آله‌وسلّم‌﴾: ⇠اِ؎ فــــٰـاطـــــمہۜ ↡↡ ↶همــٰـــانــــٰـا خــُـــدٰاونـــــد بــــٰـا ، ⇇خَشـــــم تـــــُو خَشمگیـــــن وَ ⇇ بـــٰــا رضــــٰـایَت و خُشنـــــود؎ تــُـــو ◇♡ خُشنـــــود مےشَـــــود.↷ «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مقدمه ای کوتاه درمورد خطبه فدک ‏‫خُطبه فدکیه سخنرانی حضرت فاطمه (س) در مسجد النبی که در اعتراض به غصب فدک ایراد شد. ابوبکر پس از رسیدن به خلافت‌ با انتساب روایتی به پیامبر(ص) مبنی بر اینکه پیامبران از خود ارث نمی‌گذارند، دهکده فدک را که پیامبر(ص) به فاطمه(س) بخشیده بود، به نفع خلافت مصادره کرد. فاطمه(س) پس از بی‌ثمر بودن دادخواهی‌اش به مسجد پیامبر رفت و خطبه‌ای ایراد کرد که به خطبه فدکیه مشهور شد. او در این خطبه بر مالکیتش درباره فدک تصریح کرد. همچنین به دفاع از حق علی(ع) درباره خلافت پرداخت و مسلمانان را به‌خاطر سکوت در مقابل ستم به اهل بیت(ع) سرزنش کرد. خطبه فدکیه مجموعه‌ای از معارف را در زمینه‌های خداشناسی، معادشناسی، نبوت و بعثت پیامبر اسلام(ص)، عظمت قرآن، فلسفه احکام و ولایت دربردارد.  تصمیم گرفتیم ترجمه وشرح مختصرخطبه رادر۱۸بخش حضوربزرگواران ارائه دهیم انشاءالله فاطمیه ای پربارهمراه بابینش ومعرفت بیشتری داشته باشیم. علی مع الحق والحق مع العلی یاعلی «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
014-Shokuhe-Yas-www.Ziaossalehin.ir-J01.mp3
6.39M
ترجمه وشرح مختصر خطبه فدک بخش( اول بسیارشنیدنی ) نذرسلامتی وظهورامام زمان عج صلوات لطفا🌿 علی مع الحق والحق مع العلی اللهم عجل لولیک الفرج "نشرصدقه جاریه قربه الی الله" «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
داروخانه معنوی
#رمان " #رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی قسمت_چهل و ششم ✍ بخش چهارم 🌸اونروز من دانشگاه نرفتم و ه
"‌ "بر اساس قسمت_چهل و ششم ✍ بخش پنجم 🌸تا روزی که قرار بود فرداش نگار و رفعت بیان….. ولی ایرج هنوز اونجا کار داشت و نتونست بره فرانسه …. همه در تکاپو بودن هر دو خونه ازانواع خوراکی ها و شیرینی ها گل پر شده بود حمیرا تحت نظر دکتر بود و اینکه خودش می خواست زود تر خوب بشه حالش بهتر شده بود.. تورج بیشتر شب ها میومد خونه و سعی می کرد جای خالی ایرج رو برای خانوادش بگیره….. ولی من دیگه طاقتم برای دیدن ایرج تموم شده بود اونم همینو می گفت …. تمام حرفاش بوی عشقی می داد که منو بی تاب تر می کرد ولی طبق عادتی که داشتم بیشتر درس می خوندم و سرمو به اون گرم می کردم ….. درست بیستم اسفند ساعت شش صبح روز پنچشنبه هواپیمایی که نگار رو با خودش میاورد به زمین نشست و ما پشت شیشه منتظر بودیم ….. 🌸حال حمیرا دیدنی بود …. تورج اونو محکم گرفته بود و شونه هاشو می مالید ……… ما از چهار صبح تو فرودگاه بودیم حمیرا طاقت نداشت و شب رو اصلا نخوابیده بود … و اصرار داشت که منم باهاش باشم … اون با من احساس امنیت می کرد با حرفام آروم می شد و هنوز وقتی دستشو می گرفتم با گرمی اونو می گرفت و دلش نمی خواست رها کنه .. تا نگار دست تو دست رفعت روی پله های هواپیما ظاهر شدن حمیرا از جاش پرید و دست منو گرفت …. اون مادر بود و خدا می دونه تو این سه سال که دخترشو ندیده چقدر زجر کشیده بود و حالا برای دیدنش بی تاب بود… 🌸وقتی اونا وارد سالن شدن این بی قراری رو نگار هم داشت سرشو به اطراف می چرخوند تا مادرشو پیدا کنه…. حمیرا پشت سر هم می گفت نمی تونم راه برم خدایا کمکم کن و عمه و علیرضاخان رفتن جلو و منو تورج پیش حمیرا موندیم ، نگار مثل پروانه دست هاشو بالا و پایین می کرد و به طرف حمیرا می دوید …. نفس مادر دیگه یاری نمی کرد حتی چشمش رو هم بست و دو زانو روی زمین نشست و دستشو باز کرد و نگار خودشو به اون رسوند و در آغوش هم قرار گرفتن … 🌸حمیرا همون جا روی زمین نشست و نگار رو در آغوش خودش محکم فشار داد و سر و روی اونو غرق بوسه کرد انگار از بوسیدن اون سیر نمی شد ….. علیرضا خان و عمه با آقای رفعت رو بوسی کردن و اومدن جلو …… بعد از مدتی که همه شاهد دیدار اون مادر و دختر بودیم حمیرا از جاش بلند شد و رفعت رفت جلو و حمیرا رو بغل کرد و همدیگر رو بوسیدن … ولی نگار از حمیرا جدا نمی شد …. ادامه_دارد «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
داروخانه معنوی
#رمان "‌ #رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی قسمت_چهل و ششم ✍ بخش پنجم 🌸تا روزی که قرار بود فرداش
" "بر اساس قسمت_چهل و هفتم ✍ بخش اول 🌸حمیرا منو به آقای رفعت معرفی کرد و گفت : رویا دختر دایی من و کسی که باعث شد من حالم خوب بشه ….. با خوشحالی گفت آه خوشبختم خیلی ممنونم … شما شکل اورپایی ها هستین خیلی جالبه اصلا به شکوه جون شبیه نیستن ….. با نگار هم دست دادم و اونو بوسیدم …نگار دختر بزرگی شده بود ، الان یازده سال داشت ولی نسبت به سنش بزرگ تر دیده می شد… 🌸شکل حمیرا خوشگل بود با چشمهای درشت و مشکی ….. موهای صاف و سیاهش روی شونه هاش ریخته بود و جذابیت خاصی بهش می داد …. وقتی از فرود گاه اومدیم خونه دیگه آفتاب در اومده بود …. نگار با دو دست کمر حمیرا رو گرفته بود و ازش جدا نمی شد …رفعت طوری رفتار می کرد که انگار خیلی دلش برای حمیرا تنگ بود و همش بهش نگاه می کرد یک جورایی دلش می خواست کنار اون باشه من از دور اونا رو تماشا می کردم ……. خوشحال بودم این زیباترین منظره ای بود که تا حالا دیده بودم چیزی که اصلا فکر نمی کردم به این زودی تحقق پیدا کنه …… 🌸خیلی خسته بودم ولی عمه داشت برای پذیرایی از اونا خودشو می کشت و ترجیح دادم تنهاش نزارم نزدیک ظهر همه خوابیدن آقای رفعت رفت تو اتاق ایرج و حمیرا نگار رو در آغوش گرفت و با هم خوابیدن …. من تو آشپز خونه تنها بودم که تورج اومد تو …. کمی پا ,پا کرد و گفت : رویا میشه یک سئوال ازت بکنم ؟ گفتم چرا نمیشه بگو گوش می کنم … گفت : چرا با مینا قهر کردی ؟ با تعجب پرسیدم کی گفته برای چی قهر کنم ؟ گفت : خودش میگه…. 🌸 خیلی ناراحته میگه تو باهاش تماس نمیگیری …… گفتم : نه تورج جان به خدا حواسم نبوده این روزا همش در گیر کارای دانشگاه و حمیرا بودم صبح دانشگاه عصر به خرید .. خوب درسم که باید بخونم می دونی خیلی برام مهم که حتما آماده برم سر کلاس مگه وقت میشه؟… باشه اگر رسیدم امشب بهش زنگ می زنم و از دلش در میارم ….. گفت : اون فکر کرده برای اینکه با من دوست شده تو ناراحتی خیلی خجالت میکشه ….. گفتم ای بابا اگر خجالت می کشید که این کارو نمی کرد ….. پرسید به نظرت کار بدی کردیم …. گفتم : نمی دونم به خدا الان نمی تونم قضاوت کنم تا ببینیم تو چی فکر می کنی آخه من بهت خیلی در این مورد اطمینان ندارم …کاش از دلت خبر داشتم …. 🌸نمی خوام به خاطر من آزار ببینی ، منو درک می کنی ؟ اگر یک روز بفهمم که این کارو کردی هیچ وقت تو رو نمی بخشم … نمی تونم،، چون احساس گناه دیگه ولم نمی کنه …گفت : نه بابا چطوری بهت بگم که باور کنی قسم می خورم به جون ایرج ازش خوشم میاد خیلی دختر خوبیه …… گفتم خوب برای همین میگم که نکنه دختر به این خوبی صدمه ببینه … توام راضی نیستی … اگر از من می شنوی به دلت رجوع کن تو رو خدا ، تو رو به جون ایرج اگر اونو می خوای قربونی کنی نکن گناه داره به خدا …اصلا فکر کن دوست من نه یک انسانه …. 🌸گفت : باشه قول میدم که اذیتش نکنم بعد تو راضی میشی ؟ گفتم رضایت من اصل نیست …. تصمیم تو مهمه …. بهت یک چیزی بگم هیچ دختری طرف یک پسر نمیره جز اینکه قصد ازدواج داشته باشه این حرفا یی که می زنی ,, من بهش گفتم و خودش می دونه؛؛درست نیست چون اگرم اینو قبول کرده باشه به خاطر اینه که امیدواره یک روز این طور بشه … 🌸 پس تا دیر نشده تکلیف خودتو با خودت روشن کن ……. گفت : رویا صادقانه میگم باور کن که ازش خیلی خوشم میاد شاید یک روزی رسید که دوستش داشتم,, مگه نمی شه ؟ گفتم : نه به امید خیال نمیشه یک دختر و اذیت کرد … برو کلاه تو قاضی کن و بعد به من بگو چه تصمیمی گرفتی ؟ عمه همون موقع اومد تو و پرسید در مورد چی می خوای تصمیم بگیری به منم بگو چی شده ؟ هان تورج ؟ … تورج که متخصص این جور مغلطه ها بود گفت : بگم بهش رویا ؟ بهش نگاه کردم و گفتم نمی دونم خودت می دونی …….. گفت : راستش برای ایرج یک فکرایی دارم که اومد باید اجرا کنم به رویا گفتم موافقه تا ببینیم چی میشه …… 🌸داشتم از پله ها میرفتم بالا که نگار از تو اتاق حمیرا اومد بیرون و با همون لحجه ی فرانسوی گفت : خاله رویا گشنمه می خوام غذا بخورم …. دستمو دراز کردم و دستشو گرفتم و گفتم چشم خانم خوشگل من الان به شما غذا میدم ….نگار فارسی خوب حرف می زد فقط کمی لحجه داشت ….. اما وقتی عمه فهمید خودش اونو از من تحویل گرفت و در حالیکه قربون صدقه اش می رفت بهش غذا داد …. ادامه_دارد «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌙🌓 🔸همت و استقامت در کار باعث می‌شود به اهداف خود برسیم این موضوع هم در بعد مادی و هم معنوی کارایی دارد. 💠 امام صادق علیه السلام فرمودند؛ 🔅" إیّاک أن تفرض على نفسک فریضةً فتفارقها اثنَی عَشَر هِلالاً" مبادا عملى را بر خود واجب کنى و قبل از دوازده ماه آن را ترک گویى. 🔸به همین جهت است اگر می‌خواهی نماز شب خوان شوی اولاً باتعداد کم رکعات شروع کن و دوماً استمرار در خواندن آنرا جدی بگیر یعنی اگر یک شب نتوانستی نماز شب بخوانی حتماً قضای آن را به جا آور و آن را ترک نکن! 🔸این قید انسان ساز می‌شود والا شیطان از همین زاویه نفوذ کرده وهمه ره توشه ات را از بین می‌برد. «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مادر به تپش های ِدل ِحیدر 🕊 💔 «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خدایا 🙏 در این شب معنوی ✨ وبه حق  بی بی دو عالم خانم حضـــــرت فاطمه زهرا (س) دعا برای دوستانم اینست حاجت ها همه  حاجت مندان را به لطف و کرمت و به برکت روا بفرما آمیـــن یا رَبَّ 🙏 امیدوارم به حق خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها 🖤 واین شبهای عزیز خدا نگاهی به دل همه ما بندازه به خصوص اونایی که مدت هاست غمی دلشون رو گرفته ؛ التماس دعا🤲 «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا