eitaa logo
داروخانه معنوی
7هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
4.8هزار ویدیو
130 فایل
کانال داروخانه معنوی مذهبی ؛ دعا؛ تشرفات و احکام لینک کانال در ایتا eitaa.com/Manavi_2 ارتباط با مدیر @Ya_zahra_5955
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حرف خاص.mp3
16.9M
هر گرهی توی زندگی‌ات هست رو اینجوری بازکن! «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امروز شنبه قضای ⇠ بعد از هر نماز قضا خواندن دعای فرج(الهی عظم البلا...) برای سلامتی و فرج و مقدر شدن ظهور آقا جانمون حضرت مهدی (روحی لک الفدا) اجباری است🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♡┅═════════════﷽══┅┅ انســــٰـان أگـــــر بخـــــوٰاهـــــد : ⇠واقعـــــاً یک¹ حَـــــرکـــــت مُستقیـــــم و مُعتـــــدل و مُنتــَـــج دٰاشـــــتہ بــــٰـاشَـــــد۔۔۔ ⇇بــٰـــایـــــد بَخـــــشے ، أز اوقـــــٰات خـُــــود رٰا بــَـــرٰا؎⇩⇩⇩ ⇦ قـُــــرآن بُگـــــذٰارد ۔۔۔ و بَخـــــشے رٰا ⇩⇩⇩ ⇦بــَـــرٰا؎تَـــــوسّـــــل بہ آقــٰـــا، «أمیـــرألمُـــــؤمنیـــنﷺ𔘓 » درمـٰـاه رجَــب ، و «حَضـــــرت صـــــآحب‌الأمـــــر ﷺ𑁍»، ۔۔۔ بُگـــــذٰارد، ⇇مـــــثلآ ســـــلٰامے بـــــدهَـــــد..! ‌ ‌↶حجـّـت‌الاسلٰام‌شِیــخ‌جَعفـــــرنـٰــآصر؎↷ «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
داروخانه معنوی
خطبه ۲۳۸ فراز ۲ درباره حكمين 🎇🎇 #خطبه۲۳۸ 🎇🎇🎇 🔻 نكوهش‌از‌انتخاب‌حكم آگاه باشيد كه شاميان در انت
خطبه ۲۳۹ در ذكر آل محمدﷺواله 🎇🎇 🎇🎇🎇 🌺 فضائل‌اهل‌بيت‌پيا‌مبر(ص) خاندان پيامبر (ص) مايه حيات و زنده بودن دانش، و نابودي جهل مي باشند، بردباريشان شما را از دانش آنها خبر مي دهد، و ظاهرشان از صفاي باطن، و سكوتشان از حكمتهاي گفتارشان باخبر مي سازد، هرگز با حق مخالفت نمي كنند، و در آن اختلاف ندارند. آنها ستونهاي استوار اسلام، و پناهگاه مردم مي باشند، حق به وسيله آنها به جايگاه خويش باز گرديد، و باطل از جاي خويش رانده و نابود، و زبان باطل از ريشه كنده شد، اهل بيت پيامبر (ص) دين را چنانكه سزاوار بود، دانستند و آموختند و بدان عمل كردند، نه تنها شنيدند و نقل نمودند، زيرا راويان دانش بسيار، اما حفظ كنندگان و عمل كنندگان به آن اندكند. 💠باهم نهج البلاغه بخوانیم «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♡┅═════════════﷽══┅┅ □وســـــلٰام‌ بـــــر آقــــٰـایے کہ⇩⇩⇩ ⇦درمیـــٰــان‌ اینـــــهَمہ هیـــــآهـــــو۔۔ جـــٰــایـــــش‌؛ ◇آن‌چنــــٰـان‌خــــٰـالےســـــت‌کِہ↡↡ ↶صـــــدٰامےپـــیــچَد↷ ؛أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤 «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
داروخانه معنوی
┄═•❁๐๑♧๑♧๑♧๑๐❁•═┄ #رمان داستان_ازسرنوشت_واقعی 📖 #تمام_زندگی_من📖 قسمت_بیستم✍مرگ خاموش یک زندگی 🌷یک
┄═•❁๐๑♧๑♧๑♧๑๐❁•═┄ داستان_شب ازسرنوشت واقعی 📖 📖 ✍ قتلگاهی به نام ایران 🌷دیگه هیچ چیز برام مهم نبود ... با صراحت تمام بهش گفتم... - اونها با حزب سبز آلمان ارتباط دارن ... واقعا می خوای به افرادی رای بدی که با دشمن کشورشون هم پیمان شدن؟... کسی که به خاکش خیانت می کنه ... قدمی برای مردمش برنمی داره ... مگه خون ایران توی رگ های تو نیست؟ ... 🌷من با تمام وجود نگران بودم ... ایران، خاک من نبود که حس وطن پرستی داشته باشم ... اما ایران، و مرزهای ایران برای من حکم مرزها و آخرین دژهای اسلام رو داشت ... حسی که با مشت محکم متین، توی دهن من، جواب گرفت ... دهنم پر از خون شده بود ... این مشت، نتیجه حرف حق من بود ... پاسخ صبر و سکوت من در این سه سال ... به تمام رفتارهای زشت و بی توجهی ها ... 🌷پاسخ تلخی که با حوادث بعد از انتخابات، من رو به یه نتیجه رسوند ... باید هر چه سریع تر از ایران می رفتم ... وقتی آلمان ها به لهستان مسلط شدن، نزدیک به دو سوم از جمعیت لهستان رو قتل عام کردند ... یکی از بزرگ ترین فجایع بشر ... در کشور من رقم خورد ... فاجعه ای که مادربزرگم با اشک و درد ازش تعریف می کرد ... 🌷و حالا مردم ایران، داشتند با دست های خودشون درها رو برای دشمن قسم خورده شون باز می کردن ... مطمئن بودم با عمق دشمنی و کینه اونها ... این روزها ... آغاز روزهای سیاه و سقوط ایرانه ... و این آخرین چیزی بود که منتظرش بودم ... باید به هر قیمتی جون خودم و پسرم رو از این قتلگاه نجات می دادم ... ✍ادامه دارد‌...... °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°🌺 📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی 📝 قسمت_بیست_وسوم✍((رویای طوفانی)) 🌷برای فرار زمان بندی کردم و در یه زمان عالی نقشه ام رو عملی کردم ... وسائل و پاسپورتم رو برداشتم و مستقیم رفتم سفارت ... تمام شرایط و اتفاقات اون چند سال رو شرح دادم ... من متاهل بودم و نمی تونستم بدون اجازه متین به همراه پسرم، ایران رو ترک کنم ... 🌷شرایط خیلی پیچیده شده بود ... مسائل دیپلماتیک، اغتشاش های ایران، عدم ثبات موقعیت دولت در ایران که منجر به تزلزل موقت جهانی اعتبار دولت شده بود و ... دست به دست هم داده بود ... هر چند من دخالتی در این مسائل نداشتم اما احساس گناه می کردم ... که در چنین شرایطی دارم ایران رو ترک می کنم ... هر چند، چاره دیگه ای هم نداشتم ... هیچ چاره ای ... 🌷متین خبردار شده بود ... اومد سفارت اما اجازه ملاقات بهش ندادن ... دولت و وزارت خارجه هم درگیرتر از این بود که بخواد به خروج بی اجازه یه تبعه عادی رسیدگی کنه ... و من با کمک سفارت، با آرتا به لهستان برگشتم ... پام که به خاک لهستان رسید از شدت خوشحالی گریه ام گرفته بود ... 🌷برام هتل گرفته بودن و اعلام کردن تا هر زمان که بخوام می تونم اونجا بمونم ... باورم نمی شد ... همه چیز مثل یه رویا بود ... اما حقیقت اینجا بود ... یه رویا فقط تا پایان خواب ادامه داشت ... جایی که بالاخره یه نفر صدات کنه و تو از خواب بیدار بشی ... مثل رویای کوتاه من، رویایی که کمتر از یک ماه، طوفانی شد ... 🌷کم کم سر و کله افراد عجیبی پیدا شد ... افرادی که ازم می خواستن علیه اسلام، حقوق زنان، حقوق بشر و ... در ایران صحبت کنم ... هنوز ایران درگیر امواج شدیدی بود اما اونها می خواستن با استفاده از من ... طوفان دیگه ای راه بندازن ... 🌷افرادی که می خواستن من رو به اسطوره آزادی خواهی در تقابل و مبارزه با جامعه ایرانی تبدیل کنن ... ✍ادامه دارد...... «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2