#بسم_رب_العشق ❤️
#رمان
#قسمت_صدوسیزدهم
#جانمــ_مےرود
#فاطمه_امیری
در طول راه، مهیا نگاهش را به بیرون دوخته بود. و آرام آرام؛ اشک می ریخت. و حتی یک لحظه دست شهاب را ول
نکرد.
شهاب، به دستش که مهیا آن را محکم گرفته بود، نگاهی انداخت.
آشفته بود... می خواست هر چه زودتر بداند، که برای چه مهیا این وقت شب، آن هم همچین جایی، بود. اصلا چه
اتفاقی افتاده، که مهیا این همه ترسیده و دست و پایش و پیشانیش زخمی شده...
دوست داشت، سریع جواب سوال هایش را بداند. ولی با وضعیت مهیا، نمی توانست چیزی بپرسد. باید تا رسیدن به
خانه و آرام شدن مهیا، صبر می کرد.
ماشین را داخل خانه برد. به سمت مهیا رفت و کمکش کرد، که پیاده شود. وارد خانه شدند. مهیا خودش را به شهاب
نزدیک کرد.
ــ شهاب چرا اینجا تاریکه؟!
شهاب به مهیا که ترسیده بود، نگاهی انداخت.
ــ خانمی؛ کسی خونه نیست.... برای همین چراغارو خاموش کردیم.
ــ روشنشون کن.
شهاب کلید را زد. مهیا وقتی خانه روشن شد، نفس آسوده ای کشید.
با کمک شهاب، از پله ها بالا رفتند. وارد اتاق شهاب شدند. شهاب، مهیا را روی تخت نشاند. چادر ومقنعه مهیا را از
سرش برداشت؛ و کمکش کرد، که دراز بکشد. تا شهاب خواست که بلند شود؛ مهیا دستش را محکم گرفت و
سرجایش نشست.
ــ کجا میری شهاب؟!
شهاب نگاهی به دستان مهیا، و به چشمان ترسانش انداخت؛ و از عصبانیت چشمانش را، محکم روی هم فشرد.
ــ عزیزم... خانمی... میرم جعبه کمک های اولیه رو بیارم؛ زخم هات رو پانسمان کنم. زود برمیگردم.
شهاب از اتاق بیرون رفت. سریع جعبه را برداشت و به آشپزخانه رفت. یک لیوان آب قند، درست کرد و به اتاق
برگشت. با دیدن مهیا، که گوشه ی تخت، در خودش جمع شده و زانوهایش را در آغوش گرفته بود؛ وسایل را روی
میز کارش گذاشت و به سمتش رفت.
ــ مهیا! چرا گریه میکنی خانمی؟!
ــ شهاب... میترسم.
گریه نگذاشت، که صحبتش را ادامه بدهد. شهاب او را در آغوش کشید و بوسه ای روی موهایش گذاشت. دیگر نمی
توانست تحمل کند، باید از قضیه سر درمی آورد.
ــ مهیا... عزیزم، نمی خوای بگی چی شده؟! اصلا تو؟ اونجا؟ تو بیابون؟ تو اون ساختمون؟ چیکار می کردی؟!
مهیا، نفس عمیقی کشید. الان که درآغوش شهاب بود؛ دیگر ترسی از چیزی نداشت. شروع کرد، به تعریف کردن...
از تماس زهرا... از افتادنش... از مهران و صحبت هاب نازنین... از ترسیدنش... گفت و شهاب شکست... گفت و رگ
گردن شهاب، برجسته شد... گفت و شهاب از عصبانیت، کمر مهیا را فشرد...
مهیا زار می زد و تعریف می کرد و شهاب پا به پایش داغون تر می شد!
ــ شهاب! خیلی ترسیدم. وقتی مهران رو دیدم. وقتی بهم نزدیک شد. دوست داشتم خودم رو بکشم.
دستان شهاب مشت شد. مطمئن بود اگر مهران را گیر می آورد، او را می کشت.
مهیا، کم کم آرام شد. شهاب لیوان آب قند را، به دستش داد. مهیا مقداری از آب قند را، خورد. شهاب مشغول
پانسمان زانو و پیشانی و دستان مهیا، شد.
بوسه ای روی پیشانی اش گذاشت.
ــ اللن میام!
مهیا سری تکان داد.
شهاب، به اتاق مریم رفت و یک دست لباس برداشت و به اتاق برگشت.
ــ مهیا جان! بیا این لباس ها رو تنت کن.
مهیا سری تکان داد. شهاب، از اتاق خارج شد. موبایلش را درآورد و شماره محسن را گرفت.
ــ سللم کجایی؟!
ــ مریم باهاته؟!
ــ چیزی نیست!
ــ زود بیاید خونمون.
ــ بیا بهت میگم.
ــ زود...
تماس را قطع کرد. خداراشکر کرد، نزدیک بودند. اینطور بهتر میتوانست کارش را انجام دهد.
در را زد و وارد اتاق شد. مهیا روی تخت نشسته بود. شهاب، با لبخند به طرفش رفت.
مهیا به کمربند شهاب خیره شده بود.
شهاب رد نگاهش را گرفت، که متوجه اسلحه اش شد!
ــ چیه خانوم؟! به چی خیره شدی؟!
ــ شهاب، ازش استفاده که نمیکنی!
شهاب، کمک کرد، مهیا روی تخت دراز بکشد.
ــ وقتی لازم باشه، استفاده میکنم.
شروع کرد، به نوازش موهای مهیا... نگاهی به زخم پیشانی و چشمان مهیا انداخت؛ که از گریه ی زیاد، دورشان سرخ
شده بود.
ــ شهاب خوابم میاد!
ــ خب بخواب خانمی!
ــ میترسم چشام رو ببندم.
شهاب، چشمانش را محکم روی هم فشار داد و دستامش را مشت کرد.
ــ من برات مداحی بخونم؛ آروم میشی...
مهیا سرش را تکان داد.
ــ منو یکم ببین... سینه زنیم رو هم ببین... ببین که خیس شدم... عرق نوکریمه این...
دلم یه جوریه... ولی پراز صبوریه... چقدر شهید دارن... میارن از تو سوریه...
چقدر شهید دارن... میارن از تو سوریه...
منم باید برم... آره برم سرم بره...
نزارم هیچ حرومی....طرف حرم بره.... یه روزی هم بیاد... نفس آخرم؛ بره...
ادامه دارد...
@Manavi_2
@Manavi_3
@Manavi_4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مـژدهی آمـدنت
قیمـت جـان میارزد
تاری از موی تو آقـا
به جهـان میارزد.....❤️
میلادت مبارک باد،ای جان جانان🎊
میلاد منجی عالم برشما وخانواده محترم مبارک❤
@Manavi_2
19.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ
#ویدیو
#نیمه_شعبان
امروز۱۴۰۱/۱۲/۱۷:
💗✨چهارشنبه تون شاد و بینظیر
🌷✨عیدتون مبارک
💗✨امـروز از خدا
🌷✨برای تک تک تون
💗✨اینگونه دعا کردم
🌷✨الهی پنجره آرزوهاتون
💗✨باز بشه به سمت باغ اِجابت
🌷✨و دلتون غرق در شادی بشه
💗✨حالتـون خوب
🌷✨دلتـون شـاد و
💗✨زندگیتون مملو از خوشبختی
💗✨روزتون شـاد در کنار خانواده
🌼🌼اللهم عجل لولیک الفرج🌼🌼
@Manavi_2
@Manavi_3
@Manavi_4
📅 #تقویم_نجومی_اسلامی
🗓 چهارشنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۱
🗓 ۱۵ شعبان ۱۴۴۴
🗓 8 مارس 2023
🌹 امروز متعلق است به:
🔸امام موسي بن جعفر حضرت كاظم عليه السّلام
🔸السلطان ابالحسن حضرت علي بن موسي الرضا عليهما السّلام
🔸جواد الائمه حضرت محمد بن علي التقي عليهما السّلام
🔸امام هادي حضرت علي بن محمد النقي عليهما السّلام
🗞 وقایع مهم شیعه :
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
🌹 ولادت با سعادت قطب عالم امکان حضرت مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف، 255ه-ق
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
🔹وفات نائب چهارم حضرت صاحب الزمان علیه السلام
📆 روزشمار:
▪️16 روز تا آغاز ماه مبارک رمضان
▪️25 روز تا رحلت ام المومنین حضرت خدیجه علیها السلام
▪️30 روز تا ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام
▪️33 روز تا اولین شب قدر
▪️34 روز تا ضربت خوردن امام علی علیه السلام
✅ #برای_نجات_فرزندان_از_آفت
✅ دعای زیر برای اصلاح عموم،خصوصاً فرزندان و خواهران و برادران نافع است و تأثیر آن در دعای قنوت نماز وتر زیادتر است : رَبِّ أَصْلِحْ لِی نَفْسِی،فَإِنَّهَا أَهَمُّ الْأَنْفُسِ إِلَیَّ، رَبِّ أَصْلِحْ لِی ذُرِّیَّتِی، فَإِنَّهُمْ يَدِي وَ عَضُدِی،رَبِّ وَ أَصْلِحْ لِی أَهْلَ بَيْتی، فَإِنَّهُمْ لَحْمِي وَ دَمِی،رَبِّ أَصْلِحْ لِي جَمَاعَةَ إِخْوَتِی وَ أَخَوَاتِی وَ مُحِبّینی،فَإِنَّ صَلَاحَهُمْ صَلاحِی.
❇️ #ذکر روز #چهارشنبه 《100》 مرتبه: یا حَیُّ یا قَیّومُ ای زنده، ای پاینده
❇️ #ذکر روز #چهارشنبه به اسم موسی بن جعفر (ع) و علی بن موسی (ع) و محمد بن علی (ع) و علی بن محمد (ع) است. روایت شده در این روز #زیارت این چهار امام خوانده شود. ذکر روز چهارشنبه #موجب_عزت_دائمی میشود.
❇️ #ذکر (یا #متعال) 《541》 مرتبه بعد از نماز صبح موجب #عزت_در_دین میشود.
✅ برای #حجامت و #خون دادن روز خوبی است.
✅ برای #اصلاح #سر و #صورت روز خوبی است.
⛔️ برای گرفتن #ناخن روز خوبی نیست.
⛔️ برای #ازدواج و #خواستگاری روز خوبی نیست.
⛔️ برای #زایمان روز خوبی نیست.
✅ برای #برش و #دوخت #لباس روز خوبی است.
⛔️ برای #مسافرت رفتن روز خوبی نیست.
🔸امروز روز مبارکی است.
🔸امروز برای شروع کارها خوب است.
🔸دید وبازدید با دوستان و خویشاوندان خوب است.
🔸کسی که در این روز بیمار شود خیلی زود بهبود یابد.
🔹کسی که امروز گم شود، خیلی زود پیدا میشود.
🔹قرض دادن و قرض گرفتن پسندیده است.
🔹کشاورزی و باغبانی وآبیاری و خرید و فروش محصولات زراعی خوب است.
🔹خرید و فروش و تجارت،بلامانع است.
🔸میانجیگیری برای اصلاح ذات البین و رفع اختلافات دوستان و خویشاوندان خوب است.
🔸رسیدگی به ایتام ونیازمندان و بیچارگان خوب است.
🔸صدقه دادن خوب است.
🔹رَک اَرقنوع یا به اصطلاح ماه ترکی، قوت روح، امروز در « ران » است.باید مراقب بود که امروز به آن آسیبی نرسد.
🔹 خواب در این شب خیر و شری نیست.
🔹مسیر رجال الغیب میان شرق و شمال میباشد. بهتر است هنگام حرکت به سمت محل کار یا در مکانی که حاجتی دارید رو به این سمت نهاده و از ایشان یاری بطلبید.
چون کسی در نزد شروع در شغلی و سفری روی خود را به طرف ایشان کند و همت از ایشان طلبد، بدین نهج (صورت): بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم، اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا رِجالُ الغَیبِ. اَلسَّلامُ عَلَیکَ اَیَّتُهاَ الاَرواحُ المُقَدَّسَةِ. اَغیثُونی بِغَوثِهِ و اُنظُروُا اِلَیَّ بِنَظرَةٍ یا رُقَبا یا نُقَبا یا نُجَبا یا اَبدالَ یا اَوتادَ یا غَوث َیا قُطُب. و به هر زبانی که خواهد، مطلب خواهد و شروع در مدعا کند، البته به مقصود رسد.
⏰ ذات الکرسی عمود 23:12
🤲 دعا در زمان ذات الکرسی #مستجاب است.
🗓 #ذات_الکرسی مخصوص روز #چهارشنبه است.
@Manavi_2
@Manavi_3
@Manavi_4
#اعمال_مشترک_ماه_شعبان🌙
#ماه_شعبان
🌸روزه گرفتن
🍀صدقه دادن
🌸صلوات فرستادن
🍀خواندن مناجات شعبانیه
🌸هر روز هفتاد مرتبه ذکر
🍀اَسْتَغْفِرُاللهَ وَ اَسْئَلُهُ التَّوْبَةَ» گفته شود.
🌸هر روز هفتاد مرتبه ذکر
🍀اَسْتَغْفِرُاللهَ الَّذى لا اِلهَ اِلاّ هُوَ الرَّحْمنُ
🌸الرَّحیمُ الْحَىُّ الْقَیّوُمُ وَ اَتُوبُ اِلَیْهِ» گفته شود.
🍀در کل این ماه هزار بار ذکر « لا اِلهَ اِلا اللهُ وَلا نَعْبُدُ
🌸اِلاّ اِیّاهُ مُخْلِصینَ لَهُ الدّینَ وَ لَوُ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ » گفته شود.
🍀در هر پنج شنبه این ماه دو رکعت نماز اقامه شود؛
🌸که در هر رکعت بعد از حمد، صد مرتبه سوره توحید
🍀و بعد از سلام صدبار صلوات فرستاده شود.
🌸هنگام ظهر و نیمه شب،
🍀صلوات شعبانیه که از امام سجاد(ع)
🌸روایت شده، خوانده شود.
@Manavi_2
@Manavi_3
@Manavi_4