eitaa logo
داروخانه معنوی
6.8هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
4.7هزار ویدیو
128 فایل
کانال داروخانه معنوی مذهبی ؛ دعا؛ تشرفات و احکام لینک کانال در ایتا eitaa.com/Manavi_2 ارتباط با مدیر @Ya_zahra_5955
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از داروخانه معنوی
🌹هرکس عصر روز جمعه صد مرتبه سوره قدر را بخواند خداوند به او هزار نسیم از رحمتش را عنایت میفرماید که خیر دنیا و آخرت است. 📚 امالی شیخ صدوق ص 606 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از داروخانه معنوی
1_375006659.pdf
4.69M
متن صلوات ضراب اصفهانی پی دی اف متن صلوات @Manavi_2
هدایت شده از داروخانه معنوی
1_1363290415.mp3
16.08M
🎧 🔝 مرحوم سیدبن‌طاووس(رحمة‌الله‌علیه) می‌گوید: اگر از هر عملی، در غافل شدی... از صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی غافل نشو! چرا که در این دعا سری است که خدا ما را از آن آگاه کرده است. 🎤 مهدی نجفی✅ @Manavi_2
هدایت شده از داروخانه معنوی
🦋 نزدیک غروب آفتاب جمعه شب دعا سمات فوق العاده فضیلت داره و آرامش بخش بنظرم حتما گوش کنید💚🤲 «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
داروخانه معنوی
.‍ این داستان واقعی ست👇👇👇 👈قسمت دوم:👀 #آخرین‌بازدید 👀 #رمان ✍به قلم: یوتاب بانو بخاطر من که با هر
این داستان واقعی است: سوم همراه دوستان صادق و همسایه ها تمام شهر و پارک ها رو گشتیم،اما خبری نشد که نشد.به برادرم چند بار زنگ زدم اما جواب نمیداد.به ناچارخسته و مستاصل همراه شوهرم کنار اداره برق ماشین رو نگه داشتیم. همان لحظه برادرم زنگ زد و گفت :آبجی کجایی؟ گفتم جلو اداره شما. گفت:سریع برید خونه مامورای اگاهی میان برای بازجویی! گفتم: بازجویی چی؟چیزی شده؟صادقم تصادف کرده؟پیداش کردن؟ تروخدا بگو گفت: نه خواهر جان،نگران نباش دارن دنبالش میگردن،برای اونه ،میخوان دقیق ازت بپرسن تا بتونن پیداش کنن... بدون فوت وقت، سوار ماشین و راهی منزل شدیم.برادرم وقتی اصرار دانیال رو برای اطلاع ندادن به پلیس دیده بود،بدون اطلاع ما به آگاهی رفته بود و تمام گم شدن صادق را به همراه کلیه مشخصات صادق و دوستاش به پلیس اطلاع داده بود.برای همین تلفنی از من پرسید که صادق چه وسایلی همراش داشت و من گفتم که کلیدهاش،انگشتر و بیست هزار تومن پول... بعد از کمی مامورا همراه برادرم-خبات-رسیدن. به محض اینکه وارد خانه شدند سریع سمت اتاق صادق رفتند،بیشتر وسایل صادق را برداشتند.دفترخاطرات،یادداشتهاش،حتی برخی از وسایل شخصی مثل زنجیر گردنی که اسم دانیال روش بود و صادق تا سه ماه قبل که با دانیال قهرنبود همیشه به گردن داشت😔 مامور وقتی از اتاق صادق بیرون آمدازمن پرسید: +مادر! پسرت از کی خونه نیومده؟ -چهار روز پیش +چرا چهار روز پیش به پلیس اطلاع ندادین؟؟ - (با نگرانی گفتم)جناب سروان،دوست صمیمی پسرم،دانیال میگفت که نیاز نیس ماخودمون هرجا باشه پیداش میکنیم +(سری با تاسف تکان داد)میدونی اگه روز اول اطلاع میدادین شاید خیلی چیزا فرق میکرد؟؟ - چیزی شده؟مگه پسرم چیزیش شده؟ تروخدا بهم بگین. +هنوز هیچی مشخص نیس،فقط هرچه سریعتر بیایین آگاهی،سریع -گفتم،شوهرم از دیشب چیزی نخورده یه چیزی براش بیارم میاییم خدمتتون + نخیر خانم،اصلا،وقت رو تلف نکنید همین الان با شوهرتون بیایین. چهار روز بود که خواب و خوراک نداشتیم.درد عجیبی سراپای وجودم رو فراگرفته بود،در دل همش ایت الکرسی میخواندم پسرم رو پیدا کنیم. تا ساعت شش عصر ازما سوال و جواب کردند. یهو شوهرم فشارش افتاد و نزدیک بود که بیفته . به ماموره گفتم،جناب سروان شوهرم فشارش افتاده،دخترمم از مدرسه که اومده معلوم نیس کجا رفته .اگه اجازه بفرمایین بریم و زود برمیگردیم. +بسیار خب،برین ولی تا قبل ساعت ۷ عصر برگردین. - چشم منم دست کمی از شوهرم نداشتم،بی خبری درد بزرگیست.آنهم چهار روز بیخبری از پاره تنت. توان راه رفتن نداشتم.با هرسختی بود همراه شوهرم رفتیم،عسل را که منزل همسایه مون رفته بود برداشتیم و سه نفری رفتیم از یک مغازه چن ساندویچ کبابخریدیم،همانجا کنار خیابان شوهرم و دخترم ساندویچ را خوردند ولی هرچه اصرار کردند من نتوانستم چیزی بخورم. گوشی علی زنگ خورد،برادرم بود.گفت :کجایین گفت:جلوخانه برادرم کاظم با ماشینش ماروسوارکرد،شروع کرد به سخنرانی کردن که تو زن مسلمان و صبوری هستی،با ایمانی و فلان و فلان گفتم :حاشیه نرو،بگو چی شده؟صادقم چیزیش شده؟تصادف کرده.؟ برادرم انگار توان گفتن حقیقت رو نداشت،گفت :نه خواهرم،هیچی نیس،درکل گفتم تا آمادگی پذیرش هر چیزی رو داشته باشی.شایذ صادق تصادف کرده باشه یاهر چیز دیگه...فقط تو امادگی هرچیزی داشته باش..اینو گفت وساکت شد به آگاهی که رسیدیم،برادر شوهرمم به جمع اضافه شده بود چشماشون کاسه خون شده بود.من و شوهرم درمیان نگاههای هراسانشان دنبال حرفی،خبری از صادقمون میگشتیم. آتش داغ اضطراب و درد بیخبری من و شوهرم،با کلام سرد و بی تفاوت مامور آگاهی به شوک وحشتناکی تبدیل شد که گفت: خانم،آقای برمکی.جنازه کاملا سوخته شده پسرتان در بیابانی اطراف شهر توسط یک چوپان پیداشده.. برادر و برادرشوهرم ، بغضی که قبلابخاطرما پنهانش میکردند روبا فریاد و گریه و زاری شکستند.. شوهرم بر زمین افتاد و همه سمتش رفتند و من،من مانند دیوانه ها هذیان میگفتم.یک کم میخندیدم،یهو گریه میکردم،دادمیزدم،گفتم دروغه.مگه شهر هرته؟مگه داعش اومده توی شهر؟مگه مملکت بی قانونه که پسر دسته گل منو بسوزانن و پرت کنن توی بیابان؟اخه به چه جرمی؟کی این کارو کرده؟مسلسل وار داد میزدم و سوال میکردم..برادرم مرا در آغوش گرفت و تلاش کرد آرامم کند.هرجور شده مرا سوار ماشین کردند و به سمت خانه رفتیم تا به خانه رسیدیم همش با صدای بلند مینالیدم و فریاد میزدم،همه عابران به ماشین ما که دیوانه وار فریاد میزدم نگاه میکردند، بیان قسمتی از ماجرا به روایت دایی خبات: به کسی نگفتم و به پلیس اطلاع دادم،اخه حرفای غیر منطقی دوستان صادق که اصرار داشتند خودشان رسم مردانگی رابه جا بیارن و صادق رو پیدا کنند به مذاقم خوش نیومد پس... ادامه دارد.... «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌙🌓 💠 آیةالله میرباقری: 🔸 آدم باید برای نفْس خودش نقشه بکشه، والّا نفس برای شما نقشه میکشه. اگر سرِ شب نخوابی نمیذاره سحر پا بشی. 🔸 خدای متعال میفرماید میل به خوب شدن را خیلی ها دارند.ولی میل که به درد نمیخوره، اراده لازمه! اگر آدم اراده داره باید مقدماتش را درست کند. سرِ شب بخوابد. استاد عزیزی میگفت من با نفْس خودم خدعه میکنم، آب میگذارم بالای سرم میخوابم. 🔸راننده آقای علامه امینی می‌فرمود: من سحرها که پا میشم، اول یه روضه حضرت علی اصغر (علیه السّلام) میخونم، بعد نماز شب میخونم؛ خیلی خوش ذوق بود. «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ❤️✨با نسیم گل، معطر شد فضا 🤍✨از وجود فاطمه اخت الرضا ❤️✨میلاد شافعه مؤمنین، 🤍✨زینب ایران زمین ❤️✨و خواهر گرامی 🤍✨امام هشتمین مبارک «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2