eitaa logo
داروخانه معنوی
6.8هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
4.7هزار ویدیو
128 فایل
کانال داروخانه معنوی مذهبی ؛ دعا؛ تشرفات و احکام لینک کانال در ایتا eitaa.com/Manavi_2 ارتباط با مدیر @Ya_zahra_5955
مشاهده در ایتا
دانلود
1_2419888475.mp3
4.73M
امیرالمومنین (بند ۵)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید بزرگوار علی رضاییان عزیز❤️
داروخانه معنوی
شهید بزرگوار علی رضاییان عزیز❤️
گذری بر زندگانی شهید تولد در فیروز آباد تهران. تاثیر از شهید آیت الله سعیدی در تهران (در منزل شهید به کار ساختمانی اشتغال داشت) مبارزه بر علیه رژیم پهلوی. موسس سپاه پاسداران شهرستاهای داران، فریدن، خوانسار و مبارکه. اعزام به کردستان و آزادسازی سنندج از دست اشرار. معاونت سپاه منطقه 2 اصفهای تا دی ماه 1361حضور در تهران با پیشنهاد سردار رحیم صفوی. ماموریت برای راه‌اندازی قرارگاه مقدم حمزه(ع) در منطقه غرب. فرماندهی قرارگاه عملیاتی حمزه سیدالشهدا(ع) شهادت در آبانماه 1362 قبل از مرحله سوم عملیات والفجر 4 ویژگیهای اخلاقی شهید شهید رضائیان از مصادیق عملی و الگوی یک فرمانده سپاه اسلام بود. هر کس حتی برای مدت کوتاهی با ایشان و تحت فرماندهی‌اش انجام وظیفه می‌کرد. با تمام وجود آن را احساس می‌نمود. توانمندی وشخصیت والای شهید رضائیان در حدی بود که نقل می‌کنند در روزهایی از عملیات والفجر 4 در حالی که منطقه عملیاتی مورد بازدید سردار فرماندهی محترم کل سپاه قرار می‌گرفت. ایشان خطاب به برادران حاضر اظهار می‌دارندکه ماباید فرماندهی جنگ را به دست افرادی چون ایشان ( شهید رضائیان ) بسپاریم. جلسه‌ای با حضور ایشان نبودکه بر پا شود و ذکر قران و حدیث و دعا در آن فراموش شده باشد، حتی اگر وقت هم ضیق بود. این امر صورت می‌گرفت. در ظواهر فردی ، آن گونه بود که اگر نا آشنا و تازه واردی به جمع آنها می‌پیوست ایشان را با رزمنده عادی تمیز نمی داد. او فردی منظم ، دقیق و سخت کوش بود و در قبول و انجام کارهای سخت از دیگران سبقت می‌گرفت. عموما سعی می‌کرد با نیروها بر سر یک سفره غذا بخورد. فردی رئوف، مهربان و رفیق القلب بود. شبها تا همه به خواب نمی‌رفتند. نمی‌خوابید. پس از اطمینان از به خواب رفتن افراد ، به سنگرها سرکشی می‌کرد و چنانچه رزمنده‌ای بدون روانداز خوابیده بود، روی او را می‌پوشاند. شهید رضائیان در بعد عبادی مقید، اهل تهجد و راز و نیاز عاشقانه با خدا بود. هرگز نماز شب را ترک نمی‌کرد و فردی خود ساخته و مهذب بود و شدیدا مراقب اعمال و رفتار خود بود. در انجام واجبات کوشا و در پرهیز از محرمات و ارتکاب گناه ، حتی صغیره، دقت نظر داشت. در کارها از مشورت دیگران استفاده می‌کرد و روحیه انتقاد‌پذیری بالایی داشت. شهید رضائیان در کنار فعالیتهایش ، غافل از تحصیل علم نبود و مخصوصا به مطالعه علوم قرآنی و نهج البلاغه علاقه زیادی داشت. یکی از فرماندهان می‌گوید: قبل از عملیاتفرمانده کل قوا، خمینی روح خداهمه ما را جمع کرد و فرمایشات مولا امیر المومنین حضرت علی ( ع)‌از نهج البلاغه را در خصوص صفات رزمندگان را بر ایمان قرائت و ترجمه نمود. ایشان آشنایی بسیاری با احادیث و روایات داشت و ده جزء قرآن مجید را حفظ بود. فرزندان خود را در انجام فرایض و یادگیری علوم قرآنی با زبانی شیرین توام با بیان احادیث و اهدای جایزه، تشویق و ترغیب می ‌رد. او با پدر و مادر خود رفتاری متواضعانه داشت.شهید رضائیان در حفظ بیت المال دقت و توجه خاصی داشت و با ابنکه ماشین سپاه در اختیارش بود، اما در کارها از موتور سیکلت شخصی استفاده می‌کرد.
بخشی از وصیتنامه شهید این همه خونی که برای اسلام ریخته شد و این همه جوانانی که فدای اسلام شدند را دست کم نگیرید و بدانید که سستی و کاهلی نزد خداوند متعال مسئولیت دارد. سعی کنید دوستی و دشمنی شما بر اسایس حق باشد، از تقصیر افراد زود در گذرید و زیاد سخت گیر نباشید. هیچ دوستی بهتر از قرآن نیست ، رفاقت با او را ترک نکنید. سعی کنید آن را خوب فرا گیرید، خوب تلاوت کنید، خوت عمل نمایید و خوب به دیگران یاد دهید، حتی اگر یک نفر باشید.نحوه شهادت قبل از مرحله سوم عملیات والفجر 4 ،( آبانماه 1362) هنگامی که برای شنایایی و بررسی منطقه عملیاتی به همراه چهار تن از فرماندهان و مسئولین قرارگاه به دامنه‌های جنوبیارتفاعات لری رفته بودند،‌در حین صعود به قله ارتفاع لری به علت عدم پاکسازی کامل منطقه ، روی مین رفته و به شدت مجروح شد. مسئول وقت اطلاعات قرارگاه چنین نقل می‌کند: وقتی بالای سر او رفتم ، دیدم به علت ترکش زیادی که به بدنش خورده بود،‌جانسوزانه ناله می کرد. بادیدن چنین حالتی یاد خاطرات زندان او افتادم که برای ما تعریف می کرد. او می گفت: همگامی که مامورین ساواک یکی از مبارزان مسلمان را با بخاری برقی شکنجه می دادند آیه یا نار کونی بردا و سلامارا قرائت می کرد. این خاطره را به نادش اوردم . ایشان ارام شد تا اینکه او را به سختی به پشت جبهه منتقل کردند. در بیمارستان بود که به آرزوی دیرینه خود رسید و به لقاء معبود و معشوقش نایل گشت ودر یای متلاطم روحش به کرانه وصال ،آرامش گرفت.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
16.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ؛ فرق آدم با نماز، با بی نماز 🎙استاد ماندگاری 🌷🌷🌷🌷🌷 🌹🌹🌹🌹 🥀🥀🥀 🌴🌴 🌾 🌹🌹🌹🌹 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ مداحی تمام شد مهیا از جایش بلند شد به طرف شیر آبی رفت صورتش را شست  تا کمی از سرخی چشمانش کم شود صورتش را خشک کرد و به طرف دخترا رفت ــــ سارا سارا برگشت با دیدن چشم های مهیا شوکه شد ولی چیزی نگفت ـــ جانم ـــ کمک می خواید ـــ آره دخترا تو آشپزخونن برو پیششون با دست به دری اشاره کرد مهیا به طرف در رفت در را زد صدای زهرا اومد ـــ کیه ـــ منم زهرا باز کن درو زهرا در را باز کرد شهاب و حاج آقا موسوی و مرادی و چند تا پسر دیگر هم بودند که مشغول گذاشتن غذا  تو ظرف ها بودند شهاب و دخترا با دیدن مهیا هم شوکه شدند اما حرفی نزدند زهرا دستکشی  و ظرف زرشک را به او داد مهیا شروع به گذاشتن زرشک روی برنج هاکردمریم ناراحت به شهاب نگاهی کرد شهاب هم با چشم هایش به او اشاره کرد که فعلا با مهیا صحبتی نکند مهیا سری تکون داد و مشغول شد تقریبا چند ساعتی سر پا مشغول آماده ڪردن نهار بودند با شنیدن  صدای اذان ڪار هایشان هم تمام شده بود حاج آقا موسوی ــــ عزیزانم خدا قوت ،اجرتون با امام حسین برید نماز پخش غذا به عهده ی نفرات دیگه ای هست دخترا با هم به طرف وضو خانه رفتند مهیا اینبار داوطلبانه به طرف وضو خانه رفت وضو گرفتن و به طرف پایگاه رفتن نماز شان را خواندند. مهیا زودتر از همه نمازش را تمام کرد روی صندلی نشست وبه بقیه نگاه می کرد از وقتی که آمده بود با هیچکس حرفی نزده بود با شنیدن صدای در به سمت در رفت در را که باز کرد شهاب را پشت در دید ـــ بله ـــ بفرمایید  مهیا کیسه های غذا را از دستش گرفت می خواست به داخل پایگاه برود که با صدای شهاب ایستاد ـــ خانم مهدوی ـــ بله ـــ می خواستم بابت حرف های زن عموم مهیا اجازه صحبت به او را نداد ــــ لازم نیست اینجا چیزی بگید اگه می خواستید حرفی بزنید می تونستید اونجا جلوی زن عموتون بگید به داخل پایگاه رفت و در را بست شهاب کلافه دستی داخل موهایش کشید با دیدن پدرش به سمتش رفت مهیا سفره یکبارمصرف را پهن کرد و غذا ها را چید خودش نمی دانست چرا یکدفعه  اینطوری رسمی صحبت کرد از شهاب خیلی ناراحت بود آن لحظه که زن عمویش او را به رگبار گرفته بود چیزی نگفته بود الان آمده بود عذرخواهی ڪند اما دیر شده بود سر سفره حرفی زده نشد همه از اتفاق ظهر ناراحت بودند مریم برای اینکه جو را عوض ڪند گفت ــــ مهیا زهرا اسماتونو بنویسم دیگه برا راهیان نور زهرا ـــ آره من هستم مریم که سکوت مهیا را دید پرسید ــــ مهیا تو چی ?? ـــ معلوم نیست خبرت می کنم ... @Manavi_2 @Manavi_3 @Manavi_4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا صمیمی‌تر ازهمیشہ سر بر آستان ملڪوتیت میگذارم ودر دل دعا میڪنم و ازتو میخواهم ڪہ آرامش،برڪت وسلامتی رابرای خودم، همہ‌ی مردم، عزیزان،دوستانم وخانوادہ‌ام ارزانی داری 🌙شب بخیر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا