eitaa logo
داروخانه معنوی
6.6هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
4.7هزار ویدیو
128 فایل
کانال داروخانه معنوی مذهبی ؛ دعا؛ تشرفات و احکام لینک کانال در ایتا eitaa.com/Manavi_2 ارتباط با مدیر @Ya_zahra_5955
مشاهده در ایتا
دانلود
دسترسی آسان به بندهای استغفار هفتادبندی امیرالمومنین (ع) 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 🌺صوت و متن بند بیستم «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
گیـــــریم کِہ⇩⇩⇩ ⇦ جَنـــــگ جَملےهَســـــت، غَمے نیســـــت۔۔۔ یِک¹ فـِــــتنہ بیـــــنُ المللے هَســـــت، ⇦ غَمے نیســـــت۔۔۔ مـــــٰا تَجـــــربہ کـَــــردیـــــم کِہ↓↓↓ ⇇ دَر لَحـــــظہ فِتـــــنہ، ◇تـــٰــا رَهبـــــر مـــــٰا﴿ سیــــّـدعلّے𔘓﴾ ╰─┈➤ ۔۔۔۔هَســـــت غَمےنیســـــت۔۔۔! «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
داروخانه معنوی
#رمان " #رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی قسمت_هشتم✍ بخش دوم 🌼🌸کار من تا ظهر طول کشید و کسی به سر
" "بر اساس قسمت_هشتم ✍ بخش سوم 🌼🌸تو خیابون پهلوی جلوی یک بوتیک راننده نیگر داشت… با هم رفتیم تو اونجا پر بود از لباسهای گرون و شیک…. خیلی بهش احترام گذاشتن و اونم نشست روی یک صندلی و گفت : هر چیز قشنگ و خوب دارین دخترونه بیارین ببینم چشمامم گرد شده بود.. رفتم پیشش و یواشکی گفتم : نه عمه نمی خوام … 🌸🌼آهسته گفت : میشه حرف نزنی ؟ به حالت مسخره ای بهش نگاه کردم ……اونم خرید و خرید…. بلوزهای قشنگ و رنگ وارنگ…یک کت و دوتا ژاکت لباس مهمونی و چند جفت کفش ….. ولی هیچ کدوم رو از من نپرسید دوست داری یا نه…. ولی من دوست داشتم خیلی هم زیاد… تو خواب شبم هم نمی دیدم که این لباسها مال من باشه تازه پولشم که خودش داشت می داد اصلا برام مهم نبود و تو دلم قند آب می کردن و مثل بچه ها ذوق می کردم……. 🌼🌸هر چیزی که احتیاج به پرو داشت می گفت : برو بپوش و اگر خوشش میومد بر می داشت … بالاخره پولشو حساب کرد و اومدیم بیرون … اون دوباره رفت تو یک بوتیک دیگه و برام کلی لباس خواب و ولباس زیر گرفت ..همین طور نگاه می کرد هر چیزی که می تونست مناسب من باشه بی تامل می خرید حتی چند تا شونه ی سرو گیره هم برای موهام بر داشت ….. با خودم گفتم : خدایا چرا با من این طوری می کنی ؟ یک دفعه اون همه مصیبت و حالا یک دفعه این همه نعمت ..خوب نباید من بتونم هضمش کنم ؟ 🌸🌼وقتی خواستیم بریم تو ماشین منو کشید کنار و گفت : نزار کسی بفهمه که برای تو اومدیم خرید من خودم یک جوری میارم تو اتاقت …. گفتم عمه یک چیزی از شما می خوام به من نگاه کرد و لبشو کشید پایین یعنی تعجب کرده و یا اینکه با خودش گفته بود این همه براش چیزی خریدم بازم می خواد…… گفتم میشه وقتی حقوق گرفتم پول اینارو از من بگیری خواهش می کنم این طوری راحت ترم …… 🌼🌸با غیض گفت : برو ….برو حرف نباشه یاد بگیر با من مثل مادرت رفتار کنی اگر نه بهت سخت میگذره برو سوار شو تازه پول اینا رو نمی تونی تو سه ماهم بدی …بیا بریم من کاملا متوجه شده بودم که عمه برای آبروی خودش و عزت من داره اون کارا رو می کنه …. خیلی چیزای دیگه هم برای خودش خرید تا کسی متوجه نشه و چون راننده پسر مرضیه بود منو اول برد دم مدرسه تا حتی اونم نفهمه …. منم ته دلم از این کار اون خیلی خیلی راضی بودم و لبخند از روی لبم محو نمیشد … و توی ماشین تا خونه خودمو تو یکی یکی اون لباسها مجسم کردم…. 🌸🌼رسیدیم خونه عمه همه چیز رو با خودش برد تو اتاقش…… و نیم ساعت بعد درِ اتاق رو باز کرد و همه ی چیزایی که خریده بودیم که زیاد هم بود و با زحمت آورده بود بالا ریخت رو تخت وگفت زود جا به جا ش کن تا کسی ندیده لباس تو عوض کن برای شام موهاتم دم اسبی کن پشت سرت.. این طوری دهاتیه … و رفت به اتاق حمیرا ….. چند دقیقه بعد عمه هراسون اومد بیرون و از همون بالا داد زد مرضیه بدو ….بدون اینکه به من نگاه کنه گفت توام برو تو اتاقت درو ببند … ولی من لای در و باز گذاشتم کنجکاو بودم ببینم چی شده …. مرضیه با یک لگن دوید بالا؛؛ یک سر و صدا هایی میومد ولی چیزی نمی فهمیدم … یک ساعتی طول کشید تا اول مرضیه و بعد از مدتی هم عمه رفتن پایین ….و همه چیز آروم شد … 🌼🌸آروم و بی صدا سکوت عجیبی تو خونه حاکم شد ….از اون بالا به حیاط نگاه کردم پنجره ی اتاق من رو به در وردی بود مثل این بود که مدت ها س کسی اینجا زندگی نکرده ….. قیافه ی عمه رو وقتی هراسون می دوید به اتاق حمیرا می دیدم …. رغبتم رو برای پوشیدن لباس نو از دست دادم …. روی تخت دراز کشیدم مثل اینکه عمه خودش خیلی گرفتاره و چون تمام روز مشغول بودم خوابم برد که با ضربه هایی که به در می خورد بیدار شدم هوا کاملا تاریک بود گفتم کیه ؟ تورج بود پرسید بیام تو خودمو جمع و جور کردم و گفتم :بیاین. ادامه_دارد «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
21.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌙🌓 💢 ذکر یا اکرم الاکرمین ذکره گره‌گشا در دل شب! 🎙 استاد فاطمی نیا «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Hossein Taheri - Ah Az Doori.mp3
4.02M
آه از دوری... حسین طاهری 🥀 به وقت «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
12.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🧡💫لـــب خـــشـــکـــــ 🤍💫و نفس خسته مدد یاالله 🧡💫نــــــامـــــه ام را 🤍💫برسان دست اباعبدلله 🧡💫بـــــارالــــهـــــا 🤲 🤍💫ز کـــرم لـــطـــفـــی کــــن 🧡💫اربعین پای پیاده حرم ثارالله 🧡💫اللهم الرزقـنـــا کــربـــلا🕌🤲 «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2