أز ﴿امـــٰــام صــــٰـادق (علیه السلام)𑁍﴾
↲↲روایـــــت شـُــــده کہ فَرمـــــودَنـــــد:
⇠کَسےکِہ دوســـــت دٰارد بر خِیـــــر و
بَرکـــــت مَنـــــزلَش بیـــــفزٰایـــــَد۔۔
⤦ ⤦ هِنـــــگام غَـــــذا خُـــــوردَن وُضـــــو
.... بِگـــــیرد.↝
📗مُستَدرک ألوسٰائل و مُستَنبط ألمسٰائل؛ ج¹ص³⁵⁶
#کلام_بزرگان
#سخن_بزرگان
#وضو
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#خودشناسی(5) امیرالمؤمنین میفرماید :رحمت خدابرکسی که بداند از کجا اومده الان کجا هست و به کجا میخو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_6008358685292628769.m4a
22.42M
﴿امــٰـــامزمــٰـــان(عج)𔘓➛﴾:
↲↲اُمـــــورخُـــــودرٰابہ مــٰـــاوٰاگـــــذارکـُــــنید۔۔
◈چـــُــونبــَـــرمــــٰـاوٰاجـــــبأســـــتکِہ،
شُمـــٰــارٰابہ مَقصّـــــدبـــــرســٰـــانیم.. ↑↑
⇇هَمـــٰــانگـــــونہ کِہ دَرابتـــــدٰا،
بہ رٰاه.أنـــــدٰاختیـــــم!᯽⇉
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
#امام_زمان
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
﴿ آیــّـــت الله مُجتّـــــهد؎ تِهرٰانے (ره)﴾
□دَر روٰایــَــــت دٰاریـم دو² چیز أســـــت کِہ
گنـــٰــاهـــــٰـان را أز بِیـــــن مےبـَــــرد؛
¹_ أوّل مـَــــریضے
²_ دُوّم سِجـــــده بــَـــرٰا؎خُــــــدٰا ...
↲مَثـــــلاً وقتےنَمـــٰــاز رٰا تَمـــٰــام کـــَــردید،
چَنـــــد دَقـیـقـها؎ دَرسِجـــــده بــــٰـاشیـــــد و
در آنجــٰـــا ذِکـــــر⇩⇩⇩
⇦ شُکـــــراً لِلّه و عَفـــــواً لِلّه بِگـــــویید.⇨
هَمیـــــن سِجـــــده بـــٰــاعـــــث
پـــــٰـاک شُـــــدن گنــٰـــاهــٰــــان مےشَـــــود! ➛
⇇آن وَقـــــت هـَســــــت کہ انســٰـــان ،
◈◈احــسٰــاس نـشــٰــــاط و
سَبـــــکے مےکـُــــند و نـــــورٰانے مےشَـــــود.↑↑
#سخن_بزرگان
#کلام_بزرگان
#پندانه
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
خطبه ۱۹۵ در ستايش خدا و پيامبر 🎇🎇🎇#خطبه۱۹۵🎇🎇🎇🎇🎇🎇 ✨نشانه هاي آشكار الهي ستايش خداوندي را سزاس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
خطبه ۱۹۵ در ستايش خدا و پيامبر 🎇🎇🎇#خطبه۱۹۵🎇🎇🎇🎇🎇🎇 ✨نشانه هاي آشكار الهي ستايش خداوندي را سزاس
خطبه ۱۹۶
بعثت پيامبر و تحقير دنيا
🎇🎇🎇#خطبه۱۹۶🎇🎇🎇🎇🎇🎇
💥هشدار از غفلت زدگي
خداوند هنگامي پيامبر (ص) را مبعوث فرمود كه نه نشانه اي از دين الهي برپا، و نه چراغ هدايتي روشن، و نه راه حقي آشكار بود. اي بندگان خدا! شما را به ترس از خدا سفارش مي كنم، و از دنياپرستي شما را مي ترسانم، زيرا دنيا خانه اي ناپايدار و جايگاه سختي و مشكلات است. ساكنان دنيا در حال كوچ كردن، و اقامت گزيدگانش به جدايي محكومند، مردم را چنان مي تكاند كه باد سخت كشتي را در دل درياها مي لرزاند، برخي از آنان در دل آب مرده، و برخي ديگر بر روي امواج جان سالم بدر برده، و بادها با وزيدن آنها را به اين سو و آن سو مي كشاند، و هر جا كه خواهد مي برد، پس آن را كه در آب مي ميرد نمي توان گرفت، و آن را كه رهاشده، به سوي مرگ مي رود. اي بندگان خدا، هم اكنون عمل كنيد، كه زبانها آزاد، و بدنها سالم، و اعضا و جوارح آماده اند، و راه بازگشت فراهم، و فرصت زياد است، پيش از آنكه وقت از دست برود، و مرگ فرا رسد، پس فرود آمدن مرگ را حتمي بشماريد، و در انتظار آمدنش بسر نبريد.
#نهج_البلاغه
💠باهم نهج البلاغه بخوانیم
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
﴿آیّـــــت الله بهجـَــــت𑁍➛﴾ :
↲↲أگـــــر فَـــــرد؎ أز أهـــــلِ خــٰـــانہ ⇦مَثلاً "بــَرٰادر"
⇠نَمـــٰــاز نمےخـــــوٰانــَـــد و
⇠رَفيـــــق نـــٰــابــــٰـاب دٰارد و
⇠ بہ مُـــــوعِظہ هـَــــم گـــــوش نمےدَهـــــد،
□ بَعـــــد أز «نَمــــٰـاز جَعفـــــرطیـٰـــار »
خُصوصـــــاً در⇇ سِجـــــده ..
◇بــَـــرٰا؎ هِـــــدٰايتش ↑↑
دُعـٰــــا کـُــــنيد و تبــــّـٰاکےنِمــٰـــائيـــــد.⤹⤹
#سخن_بزرگان
#کلام_بزرگان
#هدایت
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#رمان " #رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی قسمت_چهل_ودوم ✍ بخش اول 🌼من خودمو آماده کرده بودم تا او
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
#رمان " #رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی قسمت_چهل_ودوم ✍ بخش اول 🌼من خودمو آماده کرده بودم تا او
#رمان "
#رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی
قسمت_چهل و دوم ✍ بخش دوم
🌺با اشتها همبرگرمو خوردم خیلی گرسنه بودم……. وقتی اومدیم بیرون … پرسید می خوایی بریم سینما ….. اول تردید کردم ولی گفتم؟ بریم … چون دلم می خواست بیشتر باهاش باشم تا کدورت بین ما از بین بره شاید چیزی بگه که از دلم در بیاد ………….
دور میدون رو اومدیم پایین خیلی سرد بود …و ایرج همش مواظب بود که من زمین نخورم ……..
این برای زن ها خیلی مهمه که تحت حمایت مردی که دوست دارن باشن همون طور که مردا دوست دارن از طرف زنی که دوست دارن مراقبت بشن و این استثنا نداره ………
سینما آتلانتیک بهترین سینمای تهران بود و دلم می خواست اونو ببینم … یک فیلم از آلن دلون نمایش می داد… با هم رفتیم و دو تا صندلی انتخاب کردیم چون سینما خلوت بود هر کس هر جا می خواست می نشست …..
🌺ازم پرسید چیزی می خوری ….گفتم نه بابا الان همبرگر خوردیم ….. خیلی ساکت و آروم منتظر فیلم شدیم ….
سرشو آهسته آورد جلو و گفت : حالت بهتره ؟ با سر جواب دادم آره ولی خودمو جمع کرده بودم که بهش نخورم ……
فیلم شروع شد ….. به نیمه های فیلم که رسید…. می خواستم بیام بیرون و حلقه ی اونو پرت کنم جلوش و بطور کلی قید همه چیز رو بزنم … اصلا از اون خونه بیام بیرون ……
اسم فیلم دام بود و الن یک استاد دبیرستان بود و زن داشت بعد عاشق شاگردش میشه که اونم نامزد داره و بالاخره با هم فرار می کنن و مدتی پنهونی با هم زندگی می کنن … یک روز وقتی استاد می ره برای خودشو و دختره خرید کنه… میره زیر قطار دختر می فهمه و کنار یک جاده می شینه و با صدای بلند شیون می کنه و در میون گریه های اون فیلم تموم میشه ………
فقط داشتم منفجر می شدم اصلا بهش نگاه نمی کردم با عجله جلو جلو می رفتم و اون پشت سرم می اومد و هی می پرسید چرا عجله داری ؟ داد زدم دنبالم نیا خودم میرم خونه ولم کن چی از جون من می خوای ولم کن ….تو منو مخصوصا آوردی این سینما صد بار بهت گفتم من این طور دختری نیستم چرا بهم توهین می کنی تا حالا چی ازم دیدی؟ …من چه کار بدی کردم؟…… کار بدی که کردم اینه که عاشق تو شدم برای خودم متاسفم …گفت نمی فهمم چی داری میگی فیلمش بد بود….
🌺قبول به من چه مربوط مگه من ساختم ؟ ….. گفتم فکر کردی من احمقم؟ تو عمدا منو آوردی اینجا تا منو تنبیه کنی ..گفت : به خدا نه من نمی دونستم من که دائم یا کارخونه ام یا خونه از کجا می دونم این فیلم چی بوده به جون تو که عزیزترین منی من نمی دونستم ببخشید ولی به جون تورج خبر نداشتم …..وایستادم یک کم آروم شدم … طوری حرف زد که حرفشو باور کردم و دلم براش سوخت دنبالم میومد و التماس می کرد وایستادم و گریه ام گرفت سرمو انداختم پایین اومد جلو و شونه های منو گرفت وسط خیابون زیر برف های ریزی که به سر و صورتمون می خورد منو کشید تو بغلش و چنان محکم به خودش فشار داد که داشت نفسم بند میومد………. اولین باری بود که اون منو بغل می کرد ، انگار خیلی بهش نیاز داشتم و بدون اون نمی تونستم زندگی کنم . خودمو رها کردم و سرمو گذاشتم تو سینه اش و اون هر چه محکمتر منو به خودش فشار داد …همون طور زیر برف توی خیابون موندیم …. و دلم می خواست اون لحظه هرگز تموم نشه ……
ادامه_دارد
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#رمان " #رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی قسمت_چهل و دوم ✍ بخش دوم 🌺با اشتها همبرگرمو خوردم خیل
#رمان "
#رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی
قسمت_چهل و دوم ✍ بخش سوم
🍓بعد دستشو انداخت روی شونه های منو و با خودش برد تا به ماشین رسیدیم ….. وقتی دوباره تو ماشین نشستیم …. و راه افتادیم خودش شروع کرد….الهی من قربونت برم منو ببخش خودم می دونم اشتباه کردم و مطمئن باش این قدر عقلم می رسه که دیگه همچین اشتباهی رو نکنم …. فکر می کردم این کارا نشونه ی دوست داشتنه…ولی دارم بد شانسی میارم مثلا این چه فیلمی بود تو رو بردم
🍓می خواستم بگم نگاه نکنیم بیام بیرون ترسیدم دلت بخواد نگاه کنی به خاطر من قبول کنی و گرنه خودم اعصابم خورد شد ….
اگر می گفتی یک دقیقه هم نمی موندم ………. اون همین طور حرف می زد و من ساکت بودم نمی دونستم چطوری می تونم ببخشمش در حالیکه از دلم پاک نشده بود و چون دوستش داشتم نمی خواستم بیشتر از این قضیه رو ادامه بدم پس تصمیم گرفتم فعلا دیگه حرفی نزنم حالا که دیگه خودش متوجه شده بود ……
اون همین طور حرف می زد اما من نمی دونستم چی بگم گله داشتم ولی گله کردنه بی خودی فایده ای نداشت …..
بالاخره گفتم : ایرج ؟
گفت جانم …
گفتم : اگر می خوای ببخشمت باید یک کاری برام بکنی ….
🍓گفت : هر چی باشه با جون و دل برات انجام میدم حتی اگر منو نبخشی تو برای چیزی خواستن شرط لازم نداری ….
گفتم : می خوام با نگار تماس بگیری تا بتونه با حمیرا حرف بزنه الان داره بهتر میشه و این بهش کمک می کنه …
گفت : یک سئوال دارم منو بیشتر دوست داری یا حمیرا رو ؟
گفتم : بازم حسادت …خوب معلومه حمیرا رو …. آخه این چه حرفیه می زنی ؟ فرق می کنه من عاشق توام ولی حمیرا رو هم خیلی دوست دارم تو نداری ؟
🍓گفت چرا ولی نمی دونم چرا تو اینقدر به حمیرا علاقه داری ؟ برای چی اون که واسه یتو کاری نکرده …… گفتم دوست داشتن به کاری کردن نیست یک حسه …ولی باور کن بعضی وقتها خودمم نمی دونم احساس می کنم مظلوم واقع شده …
گفت : کی حمیرا ؟ عجب ، منم دلم براش می سوزه ولی اینکه مظلوم باشه نمی دونم …گفتم : به موقع اش می فهمی من چی میگم … حالا کاری که گفتم می کنی ؟ گفت حتما چرا که نه ؟
🍓وقتی رسیدیم خونه دیر وقت بود همه خواب بودن ولی عمه تو حال نشسته بود ….خجالت کشیدم و سلام کردم ….عمه از ایرج پرسید از دلش در آوردی ؟ طفلک گفت : هر چی تلاش می کنم بدتر میشه ….من رفتم کنار عمه نشستم دستشو گرفتم و صورتش رو بوسیدم …..و بعد بهش گفتم که می خوایم کاری کنیم تا نگار با حمیرا حرف بزنه اون گفت : از من گوش کنین اول با خودش صحبت کنین یک وقت زنگ می زنه و حمیرا میگه نمی خوام حرف بزنم کارش بند و بنیان نداره …..بچه دوباره تو ذوقش می خوره گفتم پس از دکتر کمک بگیرین وقتی رفتین اینو ازش بپرسین …….
قرار شد از دکتر بخوایم که باهاش حرف بزنه و هر وقت اون گفت این کارو بکنیم.
ادامه_دارد
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
#نماز_شب🌙🌓
🏷اهمیت نماز شب و سحر
☘ کسی که شب با خدا خلوتی ندارد و اُنس با او ندارد، این در دوستی اش دروغگوست.
☘ این گناه که نمی گذارد با خدا خلوت کنیم و نماز شب بخوانیم چیست؟ برای بنده و جنابعالی که نباید قمار و دزدی باشد، نیّت خلاف نمی گذارد ما نماز شب بخوانیم، و هرکس باید مطابق مقام و موقعیت و تحصیل و غیره ببیند آن چیست که از او توفیق شب زنده داری و نماز شب خواندن را گرفته است؟
☘ خواندن و تلاوت قرآن نیز همین طور است. روزی چقدر تلاوت قرآن داریم؟ اگر این توفیق را نداریم باید علت آن را بدست آوریم.
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
12.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری
❤️تمام هـسـتی من خاک پایتان بانو
🌹و جان عالم هـسـتی فدایتان بانو
❤️کـویـر جسم زمین پر شکوفه میگردد
❤️که مـیوزد نـفـس دلگـشـایـتان بانو
🌹هـزار مرتبه گفـتم و باز میگویم
❤️تـمـام هـستی من خاک پایتان بانو
🌸پیشاپیش فرخنده میلاد باسعادت
💖 #حضرت_زینب_کبری س
🌸مبارک باد
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧡💫امـــــــشـــــب
🤍✨از خـدایـی که از هـمـیـشـه
🧡✨نـزدیـکــتـر اسـت بــرایـتـان
🧡✨عـــاشــقـــانـــهتـــریـــن
🤍✨لـحـظـات را مـیـطــلــبــم
🧡✨زیــبــاتــریــن لــبـخـنــدهـا
🧡✨را روی لــبـــهـــایـــتــان و
🤍✨آرام تـــریـــن لـحـظــات را
🧡✨بـرای هـر روز و هـر شـبـتـان
🧡✨شــــبـــهـــا...
🤍✨تـــا دســت خــدا هـســت
🧡✨تـــا مـهـربـانـیـش بی انـتـهـاسـت ....
🤍✨راحــــت و آرام بـــــاش...
🧡✨به امید فردایی بهتر؛ شبتون خوش
#شب_بخیر
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
هدایت شده از داروخانه معنوی
از جُملہ د؏ــــآهـــــآیے ڪہ؛
﴿شِیـــــخ جَعـــــفر مُجتهد؎﴾(رہ) مُڪرر توصّیہ مےڪَردند :
خوٰاندن ﴿زیـــــآرت ٰال یٰاسیـــــن✿ ﴾
در نُہ⁹ روزهنگام بین الطُلو؏ـــــین بود ڪِہ آثـــــآر ؏ـَــــجیبے دَر پے دٰارد۔۔۔۔♡♡♡
#سخن_بزرگان
#بین_الطلوعین
#زیارت_ال_یس
@Manavi_2
هدایت شده از داروخانه معنوی
•~🌸🌿~•
وَلےبَچہ ھآ
اَزقَضآشُدڻ نَمآزصُبحتونْبِتَرسیدْ!
میڱنْخُدآ؛
أڱہ بِخوٰادخِیر؎رو؛
أزیِہ بَندها؎بڱیرھ۔۔۔۔!!! نَمآزصُبحِشْروقضٰامےڪُنِه!
#تلنگرانهـ 💥
#نمازصبح
@Manavi_2
هدایت شده از داروخانه معنوی