یه جوری آزارش دادن دیگه شب تو خرابه گفت یا بابام بیاد یا منم همینجا میمیرم
یه جوری آزارش دادن شبِ آخر تو خرابه هر کاری کردن صدا گریهش رو قطع کنه نتونستن؛ تا سر بریده رو دید آرام شد 💔
ببین لبم داره عجب شکافی
نمیشه موی سوختمُ ببافی
هر دفعه گفتم که بابامُ میخوام
بهم زدن یه سیلیِ حسابی
از کوچه ها نگو ،راستی خبر نداری از عمو
بگو اگه دیدیش ،سر رقیه سوخته مو به مو
اینقدر اون شب بهانه گرفت زینب هر جور بود آرومش کرد تا گفت بابات رفته سفر گفت عمه میگی بابا رفته سفر میگم باشه ، میگی عمو رفته سفر میگم باشه ، میگی علی اکبر رفته سفر میگم باشه ، اما مگه شیرخواره بی مادر سفر میره پس چرا رباب هی دستاشُ تکون میده
همچین که این سر رو آوردن بغل کرد؛ بابا یادته شبا میومدم رو پاهات میخوابیدم برام لالایی میخوندی برام قصه تعریف میکردی
حالا منم پاهامُ دراز میکنم سرتو رو پاهام میذارم میخوام برات لالایی بخونم
لالا لالا ، گلم لالا
بابای خوشگلم لالا
گفتن مگه بابات و نمیخوای این روپوش کنار بزن تا روپوش کنار زد یه مرتبه بچه بغض کرد عمه این بابای منه