صبحۍ دیگــر فرا رسیدهـ☺️
دعـــا مۍ ڪنم خـــداوند🤲🏻
امــروز
در هــر ڪارۍ ڪه انجام مۍ دهید
و هر جایۍ ڪه قدم مۍ گذارید
حضور داشته باشد
و به زندگۍ شما برڪــت ببخشد💖
#انگیزشـــۍ
صبحــتۅݧ بخــیر
════༻🌎༺════
@Mano_Donya313
🔴 #غرض_حاصل_نشد‼️| حسرت تلخ وزیر خارجه ترامپ و اعتراف به آرزویی که به گور برد
🔻 #پمپئو ( وزیرخارجه ترامپ):
🔹 در خصوص وادار کردن ایران به کوتاه آمدن و وارد شدن شان به توافقی که واقعاً مانع از دستیابی به سلاح هستهای شود، آنچه که امیدوار بودیم بهدست میآوریم، حاصل نشد!
#زباله_دان_تاریخ
#زمانه
════༻🌎༺════
@Mano_Donya313
✅💯گرونفروشها شبیه مسئولین مفسد و سهلانگار هستن اما در ورژن پایینتر! 😨
‼️-اگر #فروشنده هستید و صرفاً به دلیل نزدیکی به عید نــــوروز قیمتها را افزایش می دهید لطفا در مورد فســـــاد و کم کاری بعضـــی از مسئولین اظهار نظـــر نفرمایید!🤫
‼️+چون شما شبیه همون مسئول مفسد و سهلانگار هستید اما در ورژن پائینتر😏
#گران_فروشی
#نشر_حداکثری
#هوای_همو_داشته_باشیم
#گفتمان
════༻🌎༺════
@Mano_Donya313
🔴 برگزاری مسابقات اینترنتی📱
⁉️ سؤال: بازی هایی اینترنتی راه اندازی شده که برای ورود به بازی باید مبلغی پرداخت شود و اگر برنده شدید جایزه به شما تعلق می گیرد، آیا چنین بازی هایی حکم قمار دارد⁉️🧐
✅ جواب: اگر برگزارکنندۀ مسابقه مبلغی از شرکتکنندگان به عنوان حق الزحمه و شرط شرکت در مسابقه برای خودش دريافت کند و بعد از مالكيت، با مال خود جايزه پرداخت کند، اشکال ندارد.🤓
#احکام_ویژه
#گفتمان
════༻🌎༺════
@Mano_Donya313
🎊🎉#من_میترا_نیستم 🎊🎉
✈️فرزند ششم ✈️
#قسمت_پنجم
بعد از دو روز تحمل درد و ناراحتی، خانم مهری آمپولی به من زد و به خانه برگشتم و با همان حال مشغول کارهای خانه شدم
نزدیک اذانمغرب حالم به قدری بد شد که حتی نتوانستم خودم را به خانه مادرم برسانم. جعفر رفت و جیران را آورد.
در غروب یک شب گرم خرداد ماه، برای ششمین بار مادر شدم. که خدا یک دختر قشنگ قسمت و نصیبم کرد جیران به نوبت او را در بغل بچه ها گذاشت و به هر کدامشان یک شکلات داد.
پسر بزرگم مهران بیشتر از بقیه بچه ها ذوق خواهر کوچکش را داشت. هر کدام از بچه ها که به دنیا می آمدند، جعفر یا مادرم به نوبت برایشان اسم انتخاب می کردند.
من هم این وسط مثل یک آدم هیچ کاره سکوت می کردم. جعفر بابای بچه بود حق پدری داشت. از طرفی مادرم هم یک عمر آرزوی مادر شدن داشت و همه دلخوشی زندگیش من و بچه هایم بودیم
نمیتوانستم دل مادرم را بشکنم او که خواهر و برادری نداشت. من را زود شوهر داد تا بتواند به جای بچههای نداشته اش، نوه هایش را بغل کند.
جعفر هم به جز مادر و تنها خواهرش کسی را نداشت تقریباً هر دوی ما بی کس و کار بودیم و فامیل درست حسابی نداشتیم.
جعفر اسم پسر اولم را مهران گذاشت او به اسم های اصیل ایرانی علاقه داشت. مادرم که طبعش را میدانست اسم پسر دومم را مهرداد گذاشت تا دامادش هم از این انتخاب راضی باشد و شانس اسم گذاری بچه ها را از او نگیرد.
جعفر اسم دختر اول مرا مهری و مادرم اسم بعدی را مینا گذاشت. جعفر اسم
پنجمین فرزندمان را شهلا و مادرم هم آخرین دخترم را میترا گذاشت.
من نه خوب می گفتم و نه بد دخالتی نمی کردم. همیشه سعی می کردم کاری کنم که بین شوهرم و مادرم اختلاف و ناراحتی پیش نیاید. تنها راه برای سازش آنها گذشتن از حق خودم بود و بس. این روش همیشه ادامه داشت کم کم به نادیده گرفتن خودم در همه زندگی عادت کردم.
مادرم اسم میترا را برای دخترم انتخاب کرد اما بعدها که میترا بزرگ شد به اسمش اعتراض داشت بارها به مادرم می گفت :مادر بزرگ، اینم اسم بود برای من انتخاب کردی؟ اگه تو اون دنیا از شما بپرسن چرا اسم من رو میترا گذاشتی چه جوابی میدی؟ من دوست دارم اسمم زینب باشه می خوام مثل حضرت زینب باشم.
زینب که به دنیا آمد سایه بابام هنوز روی سرم بود در همه سالهایی که در آبادان زندگی کردم او مثل پدر و حتی بهتر از پدر واقعی، به من و بچه هایم رسیدگی می کرد.
او مرد مهربان و خداترسی بود و از ته دل دوستش داشتم. بعد از ازدواجم هر وقت به خانه مادرم می رفتم بابام به مادرم میگفت: کبری تو خونه شوهرش مجبور هرچی هست بخوره اما اینجا که میاد تو براش کباب درست کن تا قوّت بگیره.
شاید کبری خجالت بکشه از شوهرش چیزی بخواد. اینجا که میاد هر چی خواست براش تهیه کن.
دور خانه های شرکتی شمشاد های سبز و بلندی بود. بابام هر وقت که به خانه ما می آمد در می زد و پشت شمشادها قایم میشد. در را که باز میکردیم میخندید و از پشت شمشاد ها خودش را نشان میداد
همیشه پول خُرد در جیب هایش داشت و به دخترها سکه میداد. بابام که امید زندگی و تکیه گاه من بود، یک سال بعد از تولد زینب از دنیا رفت.
مادرم به قولی که سالها قبل در نجف به بابام داده بود عمل کرد خانه اش را فروخت و با مقداری از پول فروش خانه جنازه بابای عزیزم را به نجف برد و در زمین وادی السلام دفن کرد.
در سال ۴۷ یک نفر که کارش بردن اموات به عراق و خاکسپاری آنها در آنجا بود سه هزار تومان برای این کار از مادرم گرفت در بین آبادانی ها خیلی از مردها وصیت میکردند که بعد از مرگ در قبرستان وادی السلام قم یا نجف دفن شوند
مادرم بعد از دفن بابام در نجف سه روز به نیابت از او به زیارت دوره ائمه رفت.
تحمل غم مرگ بابام برای من سنگین بود پیش دکتر رفتم. ناراحتی اعصاب گرفته بودم و به تشخیص دکتر شروع کردم به خوردن قرص اعصاب.
حال بدی داشتم. افسرده شده بودم. زینب یک ساله بود که یک روز سراغ قرص های من رفت و آن ها را خورد
ادامه دارد...
#یار_مهرباݩ
#شهیــد_زینب_ڪمــایی
#من_میترا_نیستم
📕📕📕📕📕📕📕
@Mano_Donya313
🔴حالا خودتان می دانید و امکان گزیده شدن از همان سوراخ تکراری ...🐍
❌انتخابات۹۲؛ وای گاز انبری ها میخواهند بیایند! 😱
❌انتخابات ۹۶؛ وای دیوار کش ها میخواهند بیایند! 😏
💯💯نتیجه این دروغ ها: گول خوردن مردم! دستاورد: دلار ۳۰ هزار تومانی و نابودی معیشت! 😑
❌ انتخابات۱۴۰۰؛ وای نظامی ها میخواهند بیایند! 🤥
#دروغ
#انتخابات
#گفتمان
════༻🌎༺════
@Mano_Donya313
دݪ تڪۅنۍ
از خۅنه تڪۅنۍواجـب ترهـ
دݪت رۅ بتڪۅݧ❤️
از حرف ها ، بُغض ها ۅ آدم ها
دݪت رۅ بتڪۅݧ❤️
از هرچۍ ڪهـ تۅ ايݧ يڪ ساݪ...
يـادش دݪت رۅ بهـ درد آۅرد
از خاطره هايۍ ڪهـ گريهـ هاش
بيشتر از خندهـ هاش بۅد.🙂
#انگیزشـــۍ
شبتــۅݧ بخیــر
════༻🌎༺════
@Mano_Donya313