من و کتاب
#ارسالی_از_مخاطبین #از_مشهد_تا_ژوهانسبورگ زندگی و زمانه #سید_عبدالله_حسینی #من_و_کتاب #نشر_شهید_کا
هدایت شده از انتشارات شهید کاظمی
#فرمانده شهادت مبارک
نام کتاب: #شهید_عزیز
مجموعه خاطرات #شهید_مدافع_حرم #محمود_رادمهر
به کوشش: #مصیب_معصومیان
.
👈✒بخشی از کتاب:
علی عکس را نزد آقا برد و به آقا عرض کرد: "عکس بابایم را امضا میکنید؟"
آقا با لبخند دلنشینی فرمودند: "بله پسرم!"
و عکس را برداشتند و چند بار آن را نگاه کردند. عکسی بود که محمود با لبخند به دوربین نگاه میکرد. آقا بار اول نگاهی به عکس انداختند و لبخندی زدند. بعد عکس را مقداری دورتر بردند و مجدداً لبخند زدند. بار سوم عکس را به چشمان مبارکشان نزدیک کردند و باز هم لبخند دیگری زدند. بعد با دست مبارکشان پشت عکس نوشتند: " #سلام_بر_شهید_عزیز "
.
👈✒درباره کتاب:
در روزگاری که افراد نالایق برای گرفتن پستهایی که ذرهای لیاقتش را نداشتند، هزاران راه را میپیمودند و به عالم و آدم متوسل میشدند، جوانی #بالیاقت و #توانمندی_بالای_نظامی پیدا شده بود که از ریاست فرار میکرد ...
میگفت مگر شما از من کار نمیخواهید؟
من قول میدهم و تعهد میکنم که هر کاری که بگویید انجام دهم. من ده برابر هم که شده کار میکنم؛ ولی مسئولیت را به من ندهید!
میگفت گرفتن مسئولیت حس و حال #خدمتِ_خالصانه را از من میگیرد ....
برایش فرقی نمی کرد وظیفهاش بود یا نه.
فرقی نمیکرد دیده میشد یا نه.
کارش را میکرد و به بهترین شکل هم میکرد. کارش را برای #رضای_خدا میکرد با #اخلاص و #بیپیرایه .
او یک فرمانده تمام عیار بود، یک رزمنده تمام عیارِ متواضع ....
او شهیدی عزیز بود.
.
در مسلخ عشق جز #نِکو را نکشند
روبهصفتان زشت خو را نکشند ....
.
02537840844