eitaa logo
من و کتاب
2هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
715 ویدیو
43 فایل
شبکه بزرگ توزیع کتاب خوب ۰۲۵۳۳۵۵۱۸۱۸ manvaketab.ir ما اینجاییم قم خ معلم مجتمع ناشران واحد 36 سوالاتتون رو با عشق پاسخ میدیم: @Shahidkazemi313 ثبت سفارش و پشتبانی: @manvaketab_admin پاسخگویی از ۸ صبح تا ۸شب
مشاهده در ایتا
دانلود
🤔 حتما می دونید که پس از حمله 7 اکتبر که مردم آزاده ، برای رهایی از زندانی که رژیم جعلی اسرائیل برای آن‌ها ایجاد کرده بود، به شکلی شهادت طلبانه و حسین وار به شهرک‌های صهیونیستی حمله کردن 📌 رژیم نیز که موجودیت خود را در خطر دید و نشانه‌های سقوط را مشاهده کرد، برای نجات دادن خود از سرنوشت قطعی نابودی تصمیم گرفت با تمام توان به حمله کنه و با رضایت اربابان دژخیمش شبانه روز این منطقه کوچک را بمباران می کنه، حالا که تعداد شهدای غزه از 20 هزار نفر گذشته و چندین هزار کودک بی گناه در آن وجود داره، وقت آن بود که هر کس با هر وسیله‌ای می‌تواند در مقابل این ستم بزرگ و تاریخی بایستد و اعتراض کنه 🔔 با ما همراه باشید در پست های بعدی که می خواهیم یه کتاب خوب معرفی کنیم در این باره 🌱با ما همراه باشید 📌 🆔https://eitaa.com/joinchat/2698969090C016534d7d8
📖 کتاب « » اثر جدید حرف‌هائی هست برای بعد از . از انسانی که اسرائیل از ۷ اکتبر تا الان رقم زده، مثل فاجعه . 💠 عسکری در ۴۴ کوتاه با قلمی پر از و ، راوی ماجرای و در شده و قلب رو به غزه می‌بره. 🌱با ما همراه باشید 📌 🆔https://eitaa.com/joinchat/2698969090C016534d7d8
🔔 می خواهیم امروز روایتی قدرتمند و عاطفی از زندگی یه کشتی گیر و ایرانی، داشته باشیم 📘 کتابی که می خواهیم معرفی کنیم، می تونه منبعی ارزشمند برای شماهایی باشه که به تاریخ کشتی در ایران علاقه‌مند هستید یا می‌خواهید بیشتر درباره زندگی و تلاش‌های این بزرگ بدانید 🌱با ما همراه باشید 📌 🆔https://eitaa.com/joinchat/2698969090C016534d7d8
🌹 بعضی زندگی آرومی دارن و البته این آرامش رو هم به سر و روی زندگی آدمای دور و برشون می‌پاشن. یکی مثل . 🔔 اصغر چهارم مهر سال ۴۷ در تهران به دنیا اومد. پدرش‌یه کارگر ساده کارگر سازمان گوشت بود و مادرش مُدرّس زبان بود. اصغر به‌عنوان‌یه بسیجی وارد جبهه شد و اول مرداد سال ۶۷(در ۲۰ سالگی) با سمت تک‌تیرانداز در بر اثر بمباران شیمیایی و اصابت گلوله به سینه آسمونی شد. 📘 کتاب « » نوشته خانم ، ‌یه کتاب شسته رفته از سرگذشت و خاطرات این که وقتی مخاطب اون رو به دست می‌گیره، دوس نداره کتاب تموم شه. 🌱با ما همراه باشید 📌 🆔https://eitaa.com/joinchat/2698969090C016534d7d8
جرعه آخر قهوه اش را گذاشت روی کاپوت ماشین. بعد روی زمین دراز کشید مشتی خاک برداشت و روی جلیقه اش مالید موهایش را پریشان کرد و نفسش را حبس که صدایش بریده بریده شود. تصویر بردار داخل گوشی گفت: «ارتباط برقرار شده روی خطی گزارشش را رفت حس موشک باران را به خوبی القا کرد و گفت حماس دارد شخم می‌زند اینجا را گفت در خبرها شنیده که نیروهای نظامی حماس چهل کودک اسرائیلی را سر بریده‌اند. گفت و گفت و جهان را با خبر کرد. گزارش زنده‌اش تمام شد بلند شد لباس‌هایش را تکاند و چشمش افتاد به کارت خبرنگاری‌اش یاد جشن فارغ التحصیلی اش افتاد یاد بیست و چند سالگی شادابش که اشک در چشم‌هایش حلقه زده بود و همان لحظه که اسمش را خواندند تا برود و مدرکش را بگیرد به خودش قول داد قلم و زبانش را در رسانه جز به حقانیت و انسانیت، برای چیزی خرج نکند. جرعه‌ای از قهوه‌اش نوشید قهوه‌اش انگار تلخ‌تر شده بود. ☘️ برشی از کتاب 🌱با ما همراه باشید 📌 🆔https://eitaa.com/joinchat/2698969090C016534d7d8
📚 ✍️ به کوشش: 📚 انتشارات: 📋تعداد صفحه: ۷۵ نوع جلد : شومیز 📙📙📙 جهت مشاهده و تهیه این کتاب ارزشمند کلیک کنید👇 🌐https://manvaketab.com/book/391306/ ☎️ ۰۲۵۳۳۵۵۱۸۸۱ جهت تهیۀ کتاب می‌توانید به ادمین مجازی فروشگاه ، پیام دهید 👈 @manvaketab_admin — — — — — — — — — — — 🌱با ما همراه باشید 📌 🆔https://eitaa.com/joinchat/2698969090C016534d7d8
درست نمی دانم کدام روز بود که انگاری ابر سیاهی بر دلم خیمه زده بود‌. نمی دانستم هوا ابری بود یا من همه جا را تیره و تار می دیدم. احساس خفگی داشتم. گویی هوایی در خانه برای نفس کشیدنم نمانده بود. بغض هم که همچنان در گلویم جا خوش کرده بود و اشک هایم حریف آن نمی شد. نفس عمیقی کشیدم. جای بغض در گلویم تیر می کشید و راه گلویم را سد کرده بود. دست و پایم از شدت ضعف، به رعشه در آمده بود و رمقی در بدنم باقی نمانده بود. مقابل دریچه کولر نشسته بودم و مدام نفس های عمیق می کشیدم. دلم می خواست بال در می آوردم و از پنجره نیمه باز اتاق فرار می کردم و خودم را به آسمان می رساندم. جایی که هیچ سقفی بالای سرم و هیچ چهار چوبی در اطرافم نباشد. کالبدم تبدیل به یک سلول انفرادی شده بود که دلم می خواست از آن خلاص شود. ☘️ برشی از کتاب 🌱با ما همراه باشید 📌 🆔https://eitaa.com/joinchat/2698969090C016534d7d8
📚 ✍️ به کوشش: 📚 انتشارات: 📋تعداد صفحه: ۱۶۸ نوع جلد : شومیز 📙📙📙 جهت مشاهده و تهیه این کتاب ارزشمند کلیک کنید👇 🌐https://manvaketab.com/book/391246/ ☎️ ۰۲۵۳۳۵۵۱۸۸۱ جهت تهیۀ کتاب می‌توانید به ادمین مجازی فروشگاه ، پیام دهید 👈 @manvaketab_admin — — — — — — — — — — — 🌱با ما همراه باشید 📌 🆔https://eitaa.com/joinchat/2698969090C016534d7d8
🔹اللَّهُمَّ… رَضِّنِي مِنَ الْعَيْشِ بِمَا قَسَمْتَ لِي يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ ✨ خدایا… مرا از زندگى به آنچه كه نصيبم فرمودى خشنود بدار، اى مهربان ترين مهربانان 📚 فرازی از دعای ابوحمزه ثمالی 🌱با ما همراه باشید 📌 🆔https://eitaa.com/joinchat/2698969090C016534d7d8
💠 امروزمان یه جذابه که این کتاب در قرون اولیه و در شهر روایت می‌شه 🔔 حله، شهری در کشور که می‌تونیم دوران اوج اون را قرون پنجم و ششم هجری بدونیم ☘️ این شهر به گواهی در قرون پنج و شش، از زیباترین شهرهای بوده و یکی از مهم‌ترین مراکز و علمای و این مذهب محسوب میشده، با ما همراه باشید در پست های بعدی 🌱با ما همراه باشید 📌 🆔https://eitaa.com/joinchat/2698969090C016534d7d8
📘 رمان جذاب شب نوشته یکی از رمان‌های تاریخیه که با پس‌زمینه و محتوایی نوشته شده 🔔 بیایید به اصل قصه برگردیم. داستان ما از یک سازی در شهر شروع میشه، جواهرساز معروف حله، ، که از خاندان اهل محسوب می‌شود، دل به عشق دختر یکی از دوستان پدربزرگ خود می‌بنده که ابوراجح حمامی نام داره و هست... 🔔 راستی بد نیست که بدونید در این رمان ، دیدار یکی از شیعیان شهر حله با ، که در هم ثبت شده، اومده 🌱با ما همراه باشید 📌 🆔https://eitaa.com/joinchat/2698969090C016534d7d8
در آن شرایط، برگشتن به طرف ریحانه، جز اندوه و خجالت، چیزی عایدم نمی‌کرد. نمی‌دانم چه شد که به یاد ‌ «او» افتادم. همان که اسماعیل‌ هرقلی را شفا داده بود و ابوراجح و شیعیان به او عشق می‌ورزیدند. خطاب به او گفتم: «اگر آن‌طور که شیعیان اعتقاد دارند، تو زنده‌ای و صدایم را می‌شنوی، از خدا بخواه کمکم کند!» ☘️ برشی از کتاب 🌱با ما همراه باشید 📌 🆔https://eitaa.com/joinchat/2698969090C016534d7d8