من و کتاب
🔹️نام کتاب: #نفوذ_در_موساد (( #مجموعه_رمان_خانه_عنکبوت_۱ )) ((#داستان_هایی_واقعی_از_رخنه_اطلاعاتی_د
🔹️نام کتاب: #نفوذ_در_موساد
(( #مجموعه_رمان_خانه_عنکبوت_۱ ))
((#داستان_هایی_واقعی_از_رخنه_اطلاعاتی_در_رژیم_صهیونیستی ))
🔹️نویسنده: #صالح_مرسی
🔹️بازنویسی: #عبدالمهدی_آگاه_منش
🔹️ناشر: #انتشارات_شهید_کاظمی
lish.ir/Joj
✂️برشی از کتاب:
.
#مرد_یهودی به درجه ای از #مستی می رسید که زبانش باز می شد و در همین زمان، #هوشیاری جوان به نهایت خود میرسید؛ زیرا این #موجود_دائمالخمر، سرّیترین #مسائل_امنیتی_اسرائیل را برملا میکرد. رأفت در یکی از نامههای سرّی خود نوشت:
«... بعد از چند جام که بالا کشید، نمیتوانستم تشخیص بدهم که این مرد تنومند، زنده است یا مرده. تنها نشانه زنده بودن او، نفس کشیدناش بود...
نمیتوانستم بدانم که او خواب است یا بیدار، از روی اراده سخن میگوید یا اینکه کلمات، بیاراده از دهان او خارج می شوند...
کافیست یک سؤال از او بپرسم تا او به طور کامل صحبت کند؛ گویی ضبط صوتی است که دکمه آن
را فشار داده باشی...».
02537840846
خرید اینترنتی؛ سایت "من و کتاب":
lish.ir/Jod
هدایت شده از انتشارات شهید کاظمی
#فروش_ویژه
بمناسبت سالگرد شهادت #ابوتراب
.
🔹️نام کتاب: #نجوای_رود
(نیم نگاهی به زندگی و اوج بندگی #شهید_حجتالسلام_ابوتراب_عاشوری )
🔹️به کوشش: #طیبه_آشوری
🔹️ناشر: #انتشارات_شهید_کاظمی
air.ir/jN6
✂️برشی از کتاب:
.
غریبانه او را به سردخانه بردند و با پاسبانی که سر کوچه کشته شده بود، در یکجا روی هم گذاشتند. نیروهای ساواک به محض شنیدن خبر به بیمارستان آمدند، گروه ویژهای هم از تهران آمده بود تا بر درستی عملیات نظارت کند.
تصمیم گرفته بودند که جسد شهید را با هلیکوپتر به تهران بفرستند.
کم کم خبر به بیرون درز کرد و دوستان #شهید_عاشوری و بقیه مردم از شهادت او باخبر شدند.
در شهر غلغلهای به پا شد، هیچکس باور نمیکرد که خبر راست باشد.
گزارش قتل عمد به دادسرای بوشهر رسید.
بازپرس دادسرا آقای نصیری بود که آدم شجاع و باتجربه و متعهدی بود.
همیشه در کارش جدی و پیگیر بود و تهدید ساواک هم برایش مهم نبود.
تصمیم گرفت برای تحقیق در مورد پرونده قتل آقای عاشوری به بیمارستان برود ...
مرکز پخش:
02537840844
خرید آسان:
lish.ir/16l5
من و کتاب
#روز_دانشجو
شهید علم الهدی، نمونهای از حضور دانشجوها در جبهه
یک نمونهی دیگر [از حضور دانشجوها در جبهه] دانشجوهائی هستند که در ماجرای هویزه حضور پیدا کردند که آن دانشجوها را هم بنده، تصادفا در همان روزی که اینها داشتند میرفتند- روز ۱۴ دی- به طرف منطقهی نبرد و درگیری، دیدم؛ شهید علم الهدی و شهید قدوسی و دیگران. این مربوط به سالهای ۶۰ و ۶۱ است که البته ادامه پیدا کرد تا آخر جنگ. یعنی واقعا یکی از بخشهای تامینکنندهی نیروهای فعال ما در طول دوران هشت سال دفاع مقدس، دانشگاهها بودند.
مقام معظم رهبری
۱۳۸۷/۰۹/۲۴
هدایت شده از انتشارات شهید کاظمی
#غذا_نذری
#سبک_زندگی
#شهید_مدافع_حرم #حمید_سیاهکالی_مردادی
.
🔻#کتابی که #رهبر انقلاب از ماجرای جشن عروسی و اعزام یک رزمنده به جبهه های دفاع از حریم اهل بیت(ع) در جمع خبرگان به آن اشاره کردند.
.
#یادت_باشد، روایتی از زندگی شهید مدافع حرم #حمید_سیاهکالی
.
عاشقانه ترین کتاب شهدای مدافع حرم
#نشرشهیدکاظمی
02537840846
خرید اینترنتی:
lish.ir/XBp
دانشجویان جدیدالورود «راه و رسم دانشجویی» را بخوانند
.
هرساله با شروع سال تحصیلی جدید متولیان فرهنگی دانشگاهها و تشکلهای فرهنگی دانشجویی درصدد تهیه هدایایی برای دانشجویان جدیدالورود هستند که غالباً هزینههای گزاف نیز در این زمینه متحمل میشوند و در نهایت نتیجه مناسبی نیز حاصل نمیشود اما کتابی این روزها در بازار به فروش میرسد که راه و رسم دانشجویی را به آنان میآموزد.
#راه_و_رسم_دانشجویی
محمدرضا نجفی/ زهرا صادقینیا
lish.ir/YRN
مرکز پخش:
02537840844
خرید اینترنتی:
lish.ir/YRM
.
http://tehran.farsnews.com/news/13970917000975
هدایت شده از انتشارات شهید کاظمی
روایتی از حاشیههای دیدار #خانواده_های_شهدا با #رهبر_انقلاب
خانهات شهیدآباد است!
#محمد_رسول_ملاحسنی
نویسندهی کتاب #یادت_باشد
.
...سکوت، مثل نور آفتاب دلانگیز پاییزی، همهجای حسینیه پهن شد. جمعیت، همراه آقا نشستند و قاری قرآن شروع کرد به تلاوت؛ از شهدا میخواند برای دل پدر و مادرها. آقا هم زیر لب آیات را زمزمه میکرد و با نگاهش به همه خوشامد میگفت؛ حتی به همان پسرهایی که روبهروی جایگاه، از دور دست تکان میدادند؛ آقا حواسش به همه بود...
http://farsi.khamenei.ir/news-content?id=41140
هدایت شده از انتشارات شهید کاظمی
سین ششم
ساعت ۱۰:۳۰ آقا صحبتشان را شروع کردند؛ نه یک دقیقه زودتر نه یک دقیقه دیرتر! اول خوشامد گفتند، بعد هم شروع کردند به صحبت از قدر و منزلت شهدا. حسینیه، جغرافیای خاصی را تجربه میکرد؛ هم بوی شلمچه میآمد، هم بوی سوریه و سامرا، هم بوی مرز و شهدای مظلومش، هم عطر دلانگیز حریم حرم؛ از همهجا شهدا همراه خانوادههایشان آمده بودند!
میانهی صحبت، آقا از ۴۰ سال ایستادگی امت و خانوادههای شهدا که گفتند، نگاهم گره خورد به نگاه حضرت امام؛ که آنجا بود با همان عکس؛ با همان نگاه ساده؛ امامی که جملهی نصبشده از او در بالادست مهمانها، دل را آرام، قلب را مطمئن، روح را شاد و ضمیر را امیدوار میکرد: «ای شهیدان، در جوار حق تعالی آسودهخاطر باشید که ملت شما پیروزی شما را از دست نخواهد داد.»
«رهبر» در ادامه از یمن گفتند؛ از اشتباه دولت عربستان و نقشههای شوم شیطان بزرگ برای ایران و منطقه. تا آقا گفتند انشاءالله به کوری چشم دشمنان، بیستودوم بهمنماه، جشن ۴۰ سالگی انقلاب با حضور مردم، پُرشورتر از همیشه برگزار خواهد شد، جمعیت یکصدا تکبیر گفتند.
بعد هم آقا فرمودند: پیام شهدای شما پیام بشارت است. شهدا مایهی افتخارند. فرزندان شما ستونهای این کشورند. اگر این شهدا نبودند، اگر این صبرها نبود، ما چنین وضعیتی نداشتیم.
سین هفتم
سلام آخر؛ صحبتها که تمام شد نهتنها آن سربازی که با لباس سربازی آمده بود، که همه شعارشان این شده بود: «ما همه سرباز توایم خامنهای ...»
جلوی جایگاه که خلوتتر شد، از نگاه همان پسر که لباس پدرش را پوشیده بود، خواندم که راه ادامه دارد. چند دقیقهی بعد، دیگر کسی در حسینیه نبود به جز شهدا که خانهزاد این خانهاند؛ خانهشان همینجاست. شاید برای همین است که همهی پدرها و مادرهایی که از شهرهای دور آمده بودند، اینهمه خوشحال و با انرژی از حسینیه بیرون میرفتند؛ دیدار پسر و پدر، پسر و مادر تماشایی بود!
http://farsi.khamenei.ir/news-content?id=41140