eitaa logo
- مرد ِمیدان |🇵🇸🇮🇷| .
153 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
487 ویدیو
45 فایل
شـروع تولد :1402/9/17 ↜‌‌‌‌‌‌‌‌سلام براوکہ‌مےگفت:↝‌ خدایاثروت‌ چشمانم‌ گوهر ִاشک‌برحسین‌فاطمہ‌است🖤 کپی؟حلاله رفیق (ناشناس کانال) ✨⁦⁦⁦👇🏻⁩❤️⁩ لف نده بمونید کنارمون 🥺 https://daigo.ir/secret/4318962644
مشاهده در ایتا
دانلود
حسین جان برای اربعین قبولم میکنی💔
فک کنم اونی که جامونده منم دختر بدیم؟ باشه قبول ولی من شنیدم بدا رو بهتر تحویل میگیری خب منم بخر و اربعین راهی شم🥺💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام رفقا صبحتون بخیر 😉💙
تو زندگی‌م ب مهربونی و خوش قلبیِ تو ندیدم:) درسته ازهم دوری‌م ولی قلبامون بهم نزدیکه.. کـــلی دوستت دارم دورترین نزدیک من❤️
داداش اگه اجازه بدی میخواستم لینک کانالم رو بزارم هرکی خواست قدمش رو‌جفت چشام 😉
هدایت شده از « وصـاٰلـ ؏ِشق »
یک‌ ملت‌ انقلـٰـابی معمولاً‌ حـرف‌ آخر خود‌ را‌ همـان‌ اول‌ مـی‌زند.. + شــهید‌ بهشتی . حضور شما در این کانال واجبه - @ W E S A L E E S H G H . منتظرتونیم(:
هدایت شده از 😎@shahid-gomnam😎
بسم رب الشهدا شهادت قسمت نیست دعوت هست از طرف خدا❤ شروع فعالت :۱۴۰۳٫۳٫۲۲ پاتوق ساندیس خورای انقلابی 😎 خوشحال میشیم بیایین https://eitaa.com/54472128/904 پس چرا معطل میکنی ؟؟ زودباش دیگه 😉
سلام سلام خب رفقا امروز رمان داریم 😉 به شرط اینکه زیادمون کنید
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 گاهی روزگار به بازیهای عجیبی دعوتت میکند وتو را درمسیری قرار میده که اصلا تصورش هم نمیکردی!!پانزده سال پیش هیچ گاه تصور نمیکردم مغلوب چنین سرنوشتی بشم! ااااااااااههههه..!!!!!!این روزها خیلی درگیر کودوکیهامم چندسالی میشه که خواب آقام رو ندیدم. میدونم باهام قهره شاید بخاطر همینه که بی اختیار هفته هاست راهم رو کج میکنم به سمت محله ی قدیمی و مسجد قدیمی! با اینکه سالها از کودکیهام گذشته هنوز گنبد و مناره ها مثل سابق زیبا و باشکوهند من اما به جای اینکه نزدیک مسجد بشم ساعتها روی نیمکتی که درست درمقابل گنبد سبز رنگ مسجد وسط یک میدون بزرگ قرار داره می‌نشینم و با حسرت به آدمهایی که باصدای اذان داخل صحن وحیاطش میشن نگاه میکنم وقتی هنوز ساکن این محل بودم شنیدم که چندسالیه پیش نماز پیر ومهربون  کودکیهام دیگه امامت این مسجد رو به عهده نداره و از این محل نقل مکان کردن به جای دیگری پیش نماز جدید رواولین بار دم در مسجد دیدمش یک تسبیح سبز رنگ به دست داشت و با جوونایی که دوره اش کرده بودند صحبت وخوش وبش میکرد معمولا زیاد این صحنه رو میدیدم درست مثل امروز!!! او کنار مسجد ایستاده بود با همون شکل وسیاق همیشگی ومن از دور تماشاش میکردم بدون اینکه واقعا نیتی داشته باشم این چند روز کارم نشستن رو این نیمکت و تماشای او و مریدانش شده بود.! شاید بخاطر مرد مهربون کودکیهام، شاید هم دیدن اونها حواس منو از لجنزاری که توش دست وپا میزدم پرت میکرد آره اگر بخوام صادق باشم دیدن اون منظره حس خوبی بهم میداد ساعتها روی نیمکت میدون که به لطف مسئولین شهرداری یک حوض بزرگ با فواره های رنگین چشم انداز خوبی بهش داده بود مینشستم و از بین آدمهای رنگارنگی که از کنارم میگذشتند تصویر اون جماعت کنار در مسجد حال خوبی بهم میداد‌ راستش حتی بدم هم نمیومد برم داخل مسجد و اونجا بشینم اما من کجا و مسجد کجا؟!!! ادامه دارد..