eitaa logo
شهدایی
360 دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
3.3هزار ویدیو
35 فایل
شهداشرمنده ایم... شرمنده ی پلاکت مدیون اشک فرزندبی پناهت🥀 کپی:آزاد https://harfeto.timefriend.net/17173449728532 نظراتتون انتقاداتون ... رو بگید
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👤آیت الله مجتهدی: ☘ یعنی این که: اگر از کار هایت به مدت یک هفته فیلم برداری کردند و آن را در تلویزیون پخش کردند ناراحت و نشوی ●کانال شهدایی🕊 ●یادشهداباذکرصلوات🕊 ●الهم عجل الولیک الفرج🕊 [@Martyrs16]
سلام ان شاءالله
شهدایی
امروز هرسوالی بپرسین جواب میدم موردحجاب... اگه مخالف حجاب هم هستین هرسوالی باشه جواب میدم اگه حرفی
درموردحجاب هرسوالی شبهه ای ...بودهمیشه جواب میدم ولی ازسکوووت شماتعجب میکنم😐😂
شهدایی
سلام ممنون 👌🏽
خب یکی ازشمابپرسه حجاب براچیه جه جوابی میدین؟ اینارو کسی رو که با حجاب مخالفه رومتقاعدنمیکنه
1بخاطراینکه اینقدرباارزش هستی که خدانمیخوادبه تو آسیبی برسه ومیخوادباارامش زندگی کنی اون روح لطیف آسیب نبینه وتو یه انسان باارزش هستی نه کالاجنسی ... وحجاب براخودت هست نه بخاطر آقایون چون خدامیگه توانسان باارزشی هستی وهرکسی اجازه نداره تورونگاه کنه زن در صدف حجاب می‌تواند گوهر عفت خود را حفظ کند 2بله چادر حجاب برتره و نه چادری که کلی زرق برق داره چادری به سادگی چادرحضرت فاطمه در قرآن ایه ۵۹ سوره احزاب هم خدا پوششی رو گفته که نزدیک ترین پوشش به اون چادر هست بعدهرآدمی توهرچیزی بهترینش انتخاب می‌کنه بهترین حجاب چادر هست حالا چرا چادر بهترین گزینه هست؟! ۱-چون حجابی که خدا از ما در قرآن خواسته هست ۲-حجاب که اهلبیت ع که طبق گفته عمل کردن خداحجاب کاملی داشتن هست حضرت زهرا...چادرمیپوشیدن. واکه منظورتون از اینکه تو قرآن اومده عبائه هست که عبائه همون چادرسیاه هست نه شبیه مانتو گشادکه به اسم عبا خیلی زیباترجلب توجه میکنه .. مانتومناسب با حجاب هم حجاب داره ولی حجاب برترچادرساده هست هدف ازحجاب عدم جلب توجه هست هست 4حجابی که خداگفته باچادرکامله 5اون عبایی که میگیدچادرحضرت زهراواهل بیت ع بود که به گفته و دستورات خداعمل کردن..
شهدایی
1بخاطراینکه اینقدرباارزش هستی که خدانمیخوادبه تو آسیبی برسه ومیخوادباارامش زندگی کنی اون روح لطیف آس
 آیه ۳۰ سوره مبارکه نور اى پیامبر! به بانوان با ایمان بگو چشمهاى خود را (از نگاه کردن به نامحرمان) فرو بندند و عورتهاى خود را بپوشانند، و زینت هاى خود را جز آن مقدارى که نمایان است، آشکار نسازند و با روسرى و چادر، سر و گردن و سینه و اندام خود را بپوشانند و زینت و (برجستگی هاى اندام) خود را هم از زیر چادر ظاهر نکنند، مگر براى شوهرانشان و پدرانشان و پدر شوهرانشان و پسرانشان و پسران همسرانشان و برادرانشان و پسر برادرانشان و پسران خواهرانشان و زنانِ هم مذهبشان و کنیزانشان و مردانی که به هر دلیل تمایلى به زن ندارند و کودکانى که از امور جنسى بى اطلاعند (غیر از ممیّزین). و پاهاى خود را به زمین نکوبند تا زینتهاى پنهانشان ظاهر شود و همگى به سوى خدا توبه کنید اى مؤمنان، باشد که رستگار شوید.  آیه  آیه ۵۹ سوره احزاب است اى پیغمبر! به همسران و دخترانت و بانوان مومن بگو: با روپوشها و روسرى ها و چادرها و جلبابها خود را بپوشانند. زیرا این کار (چادر پوشیدن) موجب مى شود که بهتر به عفت شناخته شوند، و مورد آزار و تعرض هوسرانان قرار نگیرند. (و اگر تاکنون خطا و کوتاهى از آنها سر زده توبه کنند، زیرا) خدا همواره آمرزنده، و مهربان است. ....
شهدایی
1بخاطراینکه اینقدرباارزش هستی که خدانمیخوادبه تو آسیبی برسه ومیخوادباارامش زندگی کنی اون روح لطیف آس
واگه بازشبهه ای ...بوده آیدی که براتبادل هست پیام بدیدیه جواب قشنگ هم ایشون دارن
شهدایی
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ۵۸ تنها یک آغوش مادرانه کم داشتم..
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۵۹ خواست حرفی بزند که مادرش صدایمان کرد _بفرمایید! شش ماه بود سعد غذای آماده از بیرون میخرید.. و عطر دستپخت او مثل رایحه دستان بود.. که دخترانه پای سفره نشستم.. و باز از گلوی خشکم یک لقمه پایین نمیرفت... مصطفی میدید دستانم هنوز برای گرفتن قاشق و ندیده حس میکرد چه بلایی سرم آمده که کلافه با غذا بازی میکرد... احساس میکردم حرفی در دلش مانده که تا سفره جمع شد و مادرش به آشپزخانه رفت، از همان سمت اتاق آهسته صدایم کرد _خواهرم! نگاهم تا چشمانش رفت و او نمیخواست دیدن این چهره شکسته دوباره زخم غیرتش را بشکافد.. که زمزمه کرد _من نمیخوام شما رو زندانی کنم، شما تو این خونه آزادید! و از نبض نفسهایش پیدا بود ترسی به تنش افتاده که صدایش بیشتر گرفت _شاید اونا هنوز دنبالتون باشن، خواهش میکنم هر کاری داشتید یا هر جا خواستید برید، به من بگید! از پژواک پریشانی اش ، فهمیدم این کابووس هنوز تمام .. و تمام تنم از درد و خستگی خمیازه میکشید که با وحشت در بستر خواب خزیدم... و از طنین تکبیرش بیدار شدم... هنگامه سحر رسیده.. و من دیگر بودم که به عزم نماز صبح از جا بلند شدم...✨ سالها بود به سجده نرفته بودم، از خدا خجالت میکشیدم... و میترسیدم نمازم را نپذیرد که از و سرنوشتم گلویم از گریه پُر شده و چشمانم بیدریغ میبارید... نمازم که تمام شد... از پنجره اتاق دیدم مصطفی در تاریک و روشن هوا با متانت طول حیاط را طی کرد و از در بیرون رفت... در آرامش این خانه دلم میخواست... ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد 🕊