eitaa logo
شهدایی
360 دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
3.3هزار ویدیو
35 فایل
شهداشرمنده ایم... شرمنده ی پلاکت مدیون اشک فرزندبی پناهت🥀 کپی:آزاد https://harfeto.timefriend.net/17173449728532 نظراتتون انتقاداتون ... رو بگید
مشاهده در ایتا
دانلود
تویِ وصیت نامه اش برایم نوشتھ بود: اگر "بهشت" نَصیبم شُد منتظرت میمانم باهم برویم :))💓 +همسرشهیداسمائیل‌دقایقی
«🥀💕» - - بَستِہ‌اَم‌عَھد‌ڪِه‌دَرراه‌ِشَھیدان‌بـٰاشم؛ چـٰادُر‌مِشڪۍمٕن‌رَنگ‌ِشَھـٰادَت‌دارَد...!シ - شهدایی🕊 [@Martyrs16]
🔰حاج قاسم، طرح ۷ تریلیون دلاری آمریکا را با شکست مواجه کرد ✍️امیرسرتیپ پوردستان، رئیس مرکز مطالعات راهبردی ارتش در جمع مردم شهرستان لنجان: هرکجا استغاثه مسلمانی بلند بود حاج قاسم با پیروی از پیامبر(ص) در آنجا حاضر می‌شد. او فرمانده‌ای راهبردی بود و علاوه بر تخصص در مباحث نظامی یک دیپلمات برجسته به‌شمار می‌آمد و این قابلیت و توانمندی ایشان به گونه‌ای بود که اندیشه‌های نظامی و سیاسی را تلفیق می‌کردند و با تحلیل محیط، بهترین راهبرد را اتخاذ می‌کردند و سبب فلج شدن دشمنان می‌شدند. 🔹تمدن نوین اسلامی بدون پشتیبانی ارتش و نیروی نظامی نمی‌تواند مسیر خود را طی کند و حاج قاسم پی‌ریزی آن را با جذب نیروهایی مرکب از ایران، عراق، سوریه، پاکستان، هند و.. با مذاهب شیعه، سنی، مسیحی و.. کردند. ناکام گذاشتن آمریکایی‌ها در اجرای طرح خاورمیانه جدید، اقدام راهبردی حاج قاسم بود که با شکست داعش، طرحی را که برای آمریکا ۷ تریلیون دلار هزینه به همراه داشت خنثی و با شکست سنگین مواجه ساخت.☝️ کانال شهدایی🕊 @Martyrs16
🚫 قسمت هشتم *مجازی* دیگه به هیچکس اهمیت نمیدادم... دیگه اون نگین پاک نبودم...😔 با اون اقا پسر جدید اشنا شدم. مذهبی بود و اسمش هم امیر بود. پسر مهربونی بود. حدودا ۹ ماه با ایشون چت کردیم و من تو این رابطه هنوز به سینا فکر میکردم. هر یک ماه یا دوماه یه بار یه سلام میکرد و حالمو میپرسید و میرفت... حالم از خودم بهم میخورد و بدتر اینکه امیر شدید وابسته‌ی من شده بود... حدودا ۱۷ سالم بود. با امیر هر روز چت میکردیم... هدف من فراموش کردن سینا بود ولی بازم خرابکاری کرده بودم... با امیر دو سه بار تلفنی صحبت کردیم... همشهری نبودیم ولی عکس رد و بدل میکردیم... ...
🚫 قسمت نهم *مجازی* امیر وابسته من شده بود و من این موضوع رو دوست نداشتم... چیزی بهش نمیگفتم... گذشت و گذشت من همون حالت ادامه میدادم... یه روز همینجوری تو سایت‌های مستهجن در حال چرخ زدن بودم که مامانم وارد اتاق شد. منم هول شدم و سریع از سایت خارج شدم مامانم پرسید چرا ترسیدی؟ گفتم یه دفعه اومدی ترسیدم. گفت دروغ نگو! باور نکرد و منم چیزی نگفتم دیگه نشست کنارم و شروع کرد به کتاب خوندن من که میدونستم هدفش اینه که بفهمه داشتم چیکار میکردم. منم همینجوری یه کانال داخل یه پیام‌رسان سرچ کردم. کانال مذهبی بود و شروع کردم به خوندن مطالبش که تا مامانم بره. درمورد دوستی با شهدا بود. یه دفعه دگرگون شدم. یه جورایی بدنم یه دفعه سرد شد. با خودم فکر کردم که چقدر عوض شده بودم... فیلترشکنم رو پاک کردم و گفتم دیگه سمت فیلم‌ها نمیرم. اما با امیر نمیتونستم کات کنم. بازم چندین بار به سمت فیلم‌های ... رفتم...💔 ...
10.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ اینا با این همه تناقض چیکار میکنن؟! ♦️ آیا با بی حجابی مشکلات مملکت حل میشه... [@Martyrs16]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
〖 🦋💛'! 〗 - ‍من‌سلاحی‌دارم‌که‌با‌شنیدن‌اسمش‌.. جانت‌به‌لرزه‌میوفته‌.. چادرم‌💜 [‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@Martyrs16]
😇 ❌ قشنگه🙃بخونید❤️ یه موتور گازے داشت 🏍 که هرروز صبح و عصر سوارش میشد و باش میومد مدرسه و برمیگشت . یه روز عصر ... که پشت همین موتور نشسته بود و میرفت❕ رسید به چراغ قرمز .🚦 ترمز زد و ایستاد ❕ یه نگاه به دور و برش کرد 👀 و موتور رو زد رو جک و رفت بالای موتور و فریاد زد :🗣 الله اکبر و الله اکــــبر ...✌️ نه وقت اذان ظهر بود نه اذان مغرب .😳 اشهد ان لا اله الا الله ...👌 هرکی آقا مجید و نمیشناخت غش غش میخندید 😂 و متلک مینداخت😒 و هرکیم میشناخت مات و مبهوت نگاهش میکرد 😳 که این مجید چش شُدِه❔❕ قاطی کرده چرا❔❕ خلاصه چراغ سبز شد🟢 و ماشینا راه افتادن🚗 و رفتن . آشناها اومدن سراغ مجید که آقااا مجید ؟ چطور شد یهو؟؟!! حالتون خُب بود که؟!! مجید یه نگاهی به رفقاش انداخت👀 و گفت : "مگه متوجه نشدید ؟ 😏 پشت چراغ قرمز یه ماشین عروس بود که عروس توش بی حجاب نشسته بود 😖 و آدمای دورش نگاهش میکردن .😒 من دیدم تو روز روشن ☀️ ❌جلو چشم امام زمان داره گناه میشه ❌ به خودم گفتم چکار کنم که اینا حواسشون از اون خانوم پرت شه . دیدم این بهترین کاره !👌 برگےازخاطرات‌شهیدمجیدزین الدین👆🏻 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ [@Martyrs16]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا