#اندڪیتفڪر🌿🧠•
خوب ڪه به چشمانش نگاه مے ڪنے
میبینے خیلے حـرف دارد
حـرف هاے جنس خدا
از جنس مردانگـے...
از جنس شھادٺــ🌷ـــ!
خوبتر ڪه نگاه ڪنـے
شرمندهـ میشوے از اینکه همیشه نگاهش به تو بوده و تو از آݩ غافل بوده اے...
نگاھ شھدا و آقاﷻ به ماست!
پس گناھ نڪنیم...
شهیدمحسن حججی...♥️
یادشھداباذڪرصلوات
#کانال شهدایی
اللهمعجـللولیڪالفـرج
[@Martyrs16]
•♥️🖇•
.
کارِدلتنگی
ازنگاهکردنعکسهاتونم
گذشته:)♥️
چهکنمباایندلـ؟...
شهیدحججی
یادشھداباذڪرصلوات
#کانال شهدایی
اللهمعجـللولیڪالفـرج
[@Martyrs16]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هیچ شنیدهاۍ عاشقــۍ را از معشوقش بترسانند . .؟!💚
#شهیدانه
#شهیدبهشتی
یادشھداباذڪرصلوات
#کانال شهدایی
اللهمعجـللولیڪالفـرج
[@Martyrs16]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروز تولد شهید مدافع حرم علی حسنی💔
یادشھداباذڪرصلوات
#کانال شهدایی
اللهمعجـللولیڪالفـرج
[@Martyrs16]
باید بھ این بلوغ برسیم
آن ڪس ڪہ باید ببیند ، میبیند!
#حاجقاسم💜
یادشھداباذڪرصلوات
#کانال شهدایی
اللهمعجـللولیڪالفـرج
[@Martyrs16]
6.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تازه شد با رُخِ او سفره ی ایرانی ما
سین هشتم شده سردارِ سلیمانی ما
#تـــــولدتمبـارکفرمـــــانده♥️
یادشھداباذڪرصلوات
#کانال شهدایی
اللهمعجـللولیڪالفـرج
[@Martyrs16]
شهدایی
✨🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹 🌹 💠#قسمت_سیزدهم داستان جذاب و واقعی ✅🌹 #قیمت_خدا 🌹✅ : اولین رمضان مشترک تمام
✨🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹
🌹
💠#قسمت_چهاردهم داستان جذاب و واقعی ✅🌹 #قیمت_خدا 🌹✅ : پایه های اعتماد
تلخ ترین ماه عمرم گذشت … من بهش اعتماد کرده بودم … فکر می کردم مسلمانه … چون مسلمان بود بهش اعتماد کرده بودم … اما حالا …
بدون اینکه بفهمه زیر نظر گرفتمش … تازه مفهوم حرف پدرم رو درک می کردم … پدرم حق داشت …
متین پله پله و کم کم شروع کرد به نشان دادن خود حقیقیش … من به سختی توی صورتش لبخند می زدم … سعی می کردم همسر خوبی باشم … و دستش رو بگیرم… ولی فایده نداشت …
کار ما به جایی رسیده بود که من توی اتاق نماز می خوندم… و اون بی توجه به گناه بودن کارش، توی تلوزیون، فیلم های مستهجن نگاه می کرد … و من رو هم به این کار دعوت می کرد …
حالا دیگه زبان فارسی رو هم کاملا یاد گرفته بودم … اون روز، زودتر از همیشه اومد خونه … هر چند از درون می سوختم اما با لبخند رفتم دم در استقبالش …
– سلام متین جان … خوش اومدی … چی شده امروز زودتر اومدی خونه؟ …
– امروز مهمونی خونه یکی از دوست هام دعوتیم … قبلا زبان بلد نبودی می گفتم اذیت میشی نمی بردمت … اما حالا که کاملا بلدی …
رفت توی اتاق … منم پشت سرش … در کمد لباس های من رو باز کرد …
– هر جایی رو هم که نفهمیدی از من بپرس … هر چند همه شون انگلیسی فول بلدن …
سرش رو از کمد آورد بیرون …
– امشب این لباست رو بپوش …
و کت و شلوار بنفش سلطنتی من رو گذاشت جلوم …
⬅️ادامه دارد...
@Martyrs16
🌹
🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹
✨🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
شهدایی
✨🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹 🌹 💠#قسمت_چهاردهم داستان جذاب و واقعی ✅🌹 #قیمت_خدا 🌹✅ : پایه های اعتماد تلخ تری
✨🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹
🌹
💠#قسمت_پانزدهم داستان جذاب و واقعی ✅🌹 #قیمت_خدا 🌹✅ : مهمانی شیطان
چند لحظه طول کشید تا به خودم بیام …
– متین جان … مگه مهمونی زنانه است؟ …
– نه … چطور؟ …
– این کت و شلواری بود که عروسی خواهرت پوشیدم … کتش تنگ و کوتاهه …
با حالت بی حوصله ای اومد سمتم …
– یعنی چی تنگ و کوتاهه؟ … زن خارجی نگرفتم که این حرف های مسخره رو بشنوم … و بیاد با چادر بشینه یه گوشه مجلس … اونجا آدم هاش با کلاسن … امل بازی در نیاری ها …
– امل بازی؟ … امل چی هست؟ …
خندید و رفت توی اتاق کارش … با صدای بلند گفت …
– یعنی همین اداهای تو … راستی رفتیم اونجا، باز وقت اذان شد پا نشی بری وایسی به نماز …
سرش رو آورد بیرون …
– محض رضای خدا … یه امشب، ما رو مسخره و مضحکه مردم نکن …
تکیه دادم به دیوار … نفسم در نمی اومد … نمی تونستم چیزهایی رو که می شنیدیم درک کنم … مغزم از کار افتاده بود … اومد سمتم …
– چت شد تو؟ …
– از روز اول دیدی من چطور آدمی هستم … اگر من اینقدر مسخره ام؛ چرا باهام ازدواج کردی؟ …
با خنده اومد طرفم …
– زن بور اروپایی نگرفتم که بره لای چادر … زن گرفتم به همه پز بدم تا چشم هاشون در بیاد که زن های خودشون به زور هزار قلم آرایش، شبیه تو هم نمیشن …
دوباره رفت توی اتاق … این بار قدرت حرکت کردن نداشتم که دنبالش برم …
– راستی یه دستم توی صورتت ببر … اینطوری بی هیچی هم زیاد جالب نیست … همچین که چشم هاشون بزنه بیرون …
⬅️ادامه دارد...
@Martyrs16
🌹
🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹
✨🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹