eitaa logo
شهدایی
360 دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
3.3هزار ویدیو
35 فایل
شهداشرمنده ایم... شرمنده ی پلاکت مدیون اشک فرزندبی پناهت🥀 کپی:آزاد https://harfeto.timefriend.net/17173449728532 نظراتتون انتقاداتون ... رو بگید
مشاهده در ایتا
دانلود
سعی شدخیلی مختصروباهدف باش حالا اگه نظر انتقادوپیشنهادیاسوالی دراین زمینه هست درخدمت هستیم تو لینک ناشناسمون حرفاتون بزنید👇🏻 https://harfeto.timefriend.net/17173449728532 منتظریم🙂🌹
5.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رحمت الله به عشاق اباعبدالله ●کانال شهدایی🕊 ●اَلّٰهُـمَّ‌عَجِّݪ‌لِوَلیڪَ‌الفَرَج🕊 [@Martyrs16]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مَعَ اِمٰامٍ مَنْصُور ●کانال شهدایی🕊 ●اَلّٰهُـمَّ‌عَجِّݪ‌لِوَلیڪَ‌الفَرَج🕊 [@Martyrs16]
شهدایی
شرح مختصری از زندگی اسامی یاران امام حسین در کربلا (۷۲تن) ۱۲-مسلم بن كثير ۱۳ رافع بن عبدالله مسلم از
شرح مختصری از زندگی اسامی یاران امام حسین در کربلا (۷۲تن) ۱۴-ابو ثمامه عمرو الصائدى او از چهره هاى سرشناس شيعه در كوفه بود. از اصحاب على (ع ) و در جنگها در ركاب آن حضرت بود. از طرف مسلم بن عقيل مسئوليت جمع آورى كمكهاى مالى و خريد اسلحه را داشت . پس از خيانت مردم كوفه ، به لشكر حسين (ع ) پيوست . وى در روز عاشورا نزد حضرت آمده و گفت : ... دوست دارم در حالى با خدا ملاقات كنم كه نماز ظهر امروز را كه وقتش نزديك شده خوانده باشم . حسين (ع ) در جوابش فرمود: نماز را به ياد آوردى ، خدا تو را از نماز گزاران قرار دهد. ابو ثمامه پس از خواندن نماز ظهر به امامت حضرت ، به ميدان كارزار رفته و به شهادت رسيد. ●کانال شهدایی🕊 ●اَلّٰهُـمَّ‌عَجِّݪ‌لِوَلیڪَ‌الفَرَج🕊 [@Martyrs16]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مثلا اربعین باش🥺 قدم برداریم همراه شهدا بیایم سمت حرمت🥺
شهدایی
🖤💚🏴💚🖤 🏴اَلسَّلامُ‌عَلَى‌الْحُسَیْنِ‌وَعَلى‌عَلِىِّ‌بْنِ‌الْحُسَیْنِ وَ عَلى‌اَوْلادِالْحُسَیْنِ‌وَعَ
🖤💚🏴💚🖤 🏴اَلسَّلامُ‌عَلَى‌الْحُسَیْنِ‌وَعَلى‌عَلِىِّ‌بْنِ‌الْحُسَیْنِ وَ عَلى‌اَوْلادِالْحُسَیْنِ‌وَعَلى‌اَصْحابِ‌الْحُسَیْنِ 🖤رمان معرفتی و بصیرتی 💚قسمت ۲۶ و ۲۷ شب هنگام است که به افراد بنی‌اسد خبر میرسد، حبیب بن مظاهر به دیدار آنها امده، همگان متعجب میشوند، چرا حبیب در دل شب به اینجا آمده.. آنها نمیدانند که جاسوسان ابن زیاد مثل سگ بو کشیده اند و حبیب را تعقیب کرده‌اند تا بدانند هدفش چیست، چون حکم از ابن زیاد دارند که نگذارند حتی یک نفر به سپاه اندک امام بپیوندد. حبیب نگاهی به چهره تک تک آنها میکند و میگوید: _من از صحرای کربلا می‌آیم و برایتان هدیه‌ای بسیار گرانبها دارم، همانا امام حسین علیه السلام به کربلا آمده و عمر سعد هم با هزاران سرباز او را محاصره کرده، من شما را به یاری فرزند رسول خدا میطلبم حبیب هنوز سخن میگفت که خون جوانان غیور بنی اسد به جوش آمد، تمام مردانی که در آن صحرا بودند چه پیر و چه جوان شمشیر به دست گرفتند برای دفاع از اهلبیت رسول الله.. آسمان شاهد بود که نوعروسان، خود لباس رزم برتن شوهرانشان میکردند و مادران، پسرانشان را از زیر قرآن رد میکردند تا به یاری قرآن ناطق بروند و در دل به حال مردانشان غبطه میخورند و بر لب جاری میکردند: "کاش میشد ما هم به یاری زینب، دختر فاطمه بیاییم." کل مردان ایل از پیر و جوان، نود نفر بودند که همه در تاریکی شب، راهی یاری امام به سمت کربلا شدند. حبیب اشک شوق برگونه داشت، چرا که زنان و کودکان حسین با دیدن مردان بنی اسد که به یاری حسین آمده بودند شاد میشدند. سپاه نود نفرهٔ حبیب به راه افتاد و کمی جلوتر به کمین سپاهیان عمر سعد برخورد کرد، جنگاوران بنی اسد شروع به شمشیر زدن کردند و داشتند تار و پود سپاه پیش رو را از هم پاره میکردند که ناگاه صدایی در دشت پیچید: _لشکریان تازه نفس از دو طرف به این سپاه اندک حمله کنید و سپس به سمت این قبیله بروید و زنان و دخترانشان را به کنیزی ببرید و هر چه غنايم به دست آوردید، برای خودتان بردارید... مردان غیور بیابان با شنیدن این کلام که ناموسشان را نشانه رفته بود، به عقب برگشتند و حبیب با چشمانی اشکبار به کربلا مراجعت کرد و آنچه را که اتفاق افتاده بود به عرض مولایش رسانید. امام که ناراحتی حبیب را مشاهده کرد به او‌ فرمود: _ای حبیب! باید خدا را شکر کنی که قبیله‌ات به وظیفه خود عمل کردند، آنها دعوت مرا اجابت نمودند و هر آنچه که از دستشان برمی‌آمد، انجام دادند و این جای شکر دارد، اکنون که به وظیفه‌ات عمل کردی راضی باش و شکرگزار.. آن شب به صبح رسید و اینک صبح هفتم محرم است و آفتاب داغ کربلا، عطشی در جانها انداخته.. سواری از گرد راه میرسد که نامه ای از ابن زیاد با خود دارد: "ای عمر سعد! بین حسین و آب فرات جدایی بیانداز و اجازه نده تا از فرات حتی قطره ای بنوشند،من میخواهم حسین با لب تشنه شهید شود." در این موقع همهمه کودکانی که در دشت خود را سرگرم بازی کرده اند به هوا بلند میشود: سربازها کنار آب ردیف ایستاده اند، مگر با آب دشمنی دارند و نمیدانند آنها با کسی که آب را آفرید دشمنی دارند، آنها با حسین و خدای حسین دشمنند... کودکان که میفهمند راه آب را بسته اند، انگار که هُرم آفتاب داغ کربلا بیشتر به جانشان مینشیند و در طلب آب،همهٔ خیمه ها را جستجو میکنند. یکی از یاران امام، جلو میرود و رو به عمر سعد که با افتخار تمام خبر بستن آب را داده، میکند و میگوید: _ای عمر سعد! تو با حسین جنگ داری، این کودکان چه گناهی کرده اند که باید در این صحرای داغ، لب تشنه باشند؟! عمر سعد قهقه‌ای میزند و میگوید: _این بستن آب، به تقاص همان آبی که به روی عثمان و خاندانش بستید می باشد.. ناگاه زهیر از میان جمع جدا میشود و جلو می آید و میگوید: _همه میدانید که من شیعهٔ عثمان بودم، آن زمان را خوب درک کردم، به خدا سوگند که امثال شما و آن امیر مکارتان معاویه، آب را به روی عثمان و خانواده اش بستید، شما ید بیضایی در این میدان دارید و آن زمان به حکم علی، همین حسین و برادرش حسن مأمور رساندن آب به خانه عثمان بودند، اینان جوانمردی را به تمامی دارند و جوانمردان عالم برگرد وجودشان می گردند، حنای شما دیگر رنگی ندارد و حیله تان احمقانه است، این وصله ها به خاندان علی نمی چسپد، با اینکه ظلم بسیاری در حق محمد و آل محمد شد،اما به خدا قسم از اینها رئوف تر، رحیم تر، کریم تر و جوانمردتر در تمام عالم نمی‌باشد. عمر سعد در مقابل حرفهای حق زهیر جوابی ندارد، راه اسب را کج میکند و به سمت خیمه اش میرود. کودکان کربلا بی تابند و در جستجوی آب، حصین همدانی این صحنه ها را میبیند و دلش آتش میگیرد، نزد حضرت میرود و از او اجازه میخواهد تا برود و با عمرسعد صحبت کند تا شاید قلب سنگی او را کمی نرم کند و به کودکان آب برساند. امام موافقت میکند و حصین به سمت اردوی دشمن می رود.
شهدایی
🖤💚🏴💚🖤 🏴اَلسَّلامُ‌عَلَى‌الْحُسَیْنِ‌وَعَلى‌عَلِىِّ‌بْنِ‌الْحُسَیْنِ وَ عَلى‌اَوْلادِالْحُسَیْنِ‌وَعَ
حصین روبه روی عمر سعد قرار می گیرد و بر او سلام نمی کند. عمر سعد با ناراحتی میگوید: _چرا به من سلام نکردی؟ مگر مرا مسلمان نمیدانی؟ حصین سری تکان میدهد و میگوید: _تو چه جور مسلمانی هستی؟ اصلا مسلمان هستی؟ چرا آب فرات را برخاندان پیامبر بسته ای؟! آیا درست است که همه شما و حیوانات این صحرا بتوانید از این آب بنوشید اما فرزندان پیامبر تشنه لب باشند؟! آخر در کدام مذهب، آب را بر کودکان می بندند؟! عمر سعد سرش را پایین می اندازد و‌ میگوید: _میدانم تشنه گذاردن خاندان رسول حرام است اما چه کنم که حکم ابن زیاد است و تخلف از حکم همان و از دست دادن حکومت ملک ری هم همان...مصلحت من نیست که خلاف حکم امیرم رفتار کنم، بیش از این سخن مگو که من کاری مغایر با نظر ابن زیاد انجام نخواهم داد و حصین همدانی فهمید که صحبت کردن با انسانی که فریفتهٔ زر و زیور دنیا شده و آخرت و خوشبختی ابدی را به وعده ای پوچ و گذرا معاوضه کرده، فایده ای ندارد. پس دست خالی به سوی کاروان امام می آید. 🖤ادامه دارد.... 💚نویسنده؛ طاهره‌سادات حسینی
ایمان داشته باش که چاره ساز خداست 🌱🌱🌱🌱
شهدایی
سعی شدخیلی مختصروباهدف باش حالا اگه نظر انتقادوپیشنهادیاسوالی دراین زمینه هست درخدمت هستیم تو لینک
رفقا ماهم چنان منتظرنظرات ،پیشنهادات،انتقادات وسوالاتتون درزمینه بحث امروز هستیم 🙂😉 بحثمون راجب تفریح و شادی بود
شبتون حسینی🌱 وضویادتون نره
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا