شهدایی
#رمان #مبارزه_با_دشمنان_خدا #پارت_هجدهم _من دو روز بیشتر صبر نمی کنم، چه با اجازه، چه بی اجازه، چ
#رمان
#مبارزه_با_دشمنان_خدا
#پارت_نوزدهم
در مورد دفاع مقدس و شهدای ایران خیلی مطالعه کرده بودم،خیلی ها رو می شناختم و توی
خاطرات خونده بودم که چطور و در چه شرایط وحشتناکی ایستادگی کرده بودند، اونها رو الگو
قرار دادم و شروع کردم.
اما فکرش رو هم نمی کردم که با آغاز این حرکت، نبرد سخت دیگه ای هم در انتظار من باشه ، هر لحظه، هجوم شیاطین رو حس می کردم، هجمه و فشاری که روز به روز بیشتر می شد، شبهه، تردید، خستگی، یأس، رخوت، تنبلی و از طرف دیگه...
****
کم کم مشکلات مختلف شروع به خودنمایی کرد،سنگ پشت سنگ، اتفاق پشت اتفاق و
اوج ماجرا زمانی بود که به خاطر یک مشکل اداری، بیمه و شهریه ای که می گرفتم قطع شد.
حدود 5 ماه، بدون منبع درآمد، بدون حمایت خانواده، چند ماه با فقر زندگی کردم.
تنها یک قدم با فقر مطلق فاصله داشتم.
غذا بر اساس تعداد و اسامی ثبت شده می رسید که
اسمم از توی لیست هم خط خورد، بچه هایی که از وضعم خبر داشتن، دور هم جمع شدن،
هر روز بخشی از غذاشون رو جدا می کردن و یواشکی کنار تختم میزاشتن، با این وجود، بیشتر
روزها رو روزه می گرفتم، شخصیتم اجازه نمی داد احساس عجز و ناتوانی کنم.
هر وقت فشار روم خیلی شدید می شد یاد سخن شهید آوینی می افتادم،
«دیندار آن است که
در کشاکش بلا دیندار بماند، و گرنه در صلح و آسایش و فراغت اهل دین بسیارند.»
به خودم می گفتم:
_برای اینکه از فولاد سخت، چیز با ارزشی بسازن،اول خوب ذوبش می
کنن، نرمش می کنن، بعد میشه ستون یک ساختمان.
و خدا رو به خاطر تک تک اون
فشارها و سختی ها شکر می کردم،
کم کم دل دردهام شروع شد، اوایل خفیف بود، نه بیمه داشتم، نه پولی برای ویزیت و
آزمایش، نه وقتی برای تلف کردن، به هر چیز مثل خستگی، گرسنگی فکر می کردم به جز سرطان....
#ادامه_دارد...
🔴 #اینرمانواقعیاست
🕊هر روز با یاد و خاطرهی یک شهید🥀
#سیره عملی شهدا
از صبح تا ظهر، هفت شهید کشف شد. رمز حرکت آن روز امام رضا(ع) بود؛ یا امام هشتم. حتماً شهیدی دیگر نیز کشف می شود، اما خبری نشد. خبر امام جماعت مسجد امام الصادق(ع) در شهر العماره عراق، نزدیک به صدوپنجاه پیکر را آورده است به ما تحویل دهد. موجی از شادی در بین بچه ها حاکم شد. سر قرار رفتیم. اجساد داخل یک کانتینر بود. یکی یکی آن ها را از ماشین پیاده کردیم، اما همه اجساد عراقی بود که خودمان کشف کرده و تحویلشان داده بودیم و آن ها هم اجساد را مخفی کرده و به خانواده ها نداده بودند. از بین آن همه جسد عراقی، پیکر یک شهید کشف شد. با هفت شهید کشف شده ی صبح، شد هشت شهید. جالب بود؛ اما از آن جالب تر، نوشته ی پشت لباس آن شهید بود: «یامعین الضعفا»
منبع: آسمان مال آنهاست(کتاب تفحص)، صفحه:34
بـ وقتـ شهـدا
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@Martyrs16
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بزرگواران با عرض پوزش اونجا نتونستیم لایو بگیریم ولی سر مزار شهدآ به یادتون بودم🙏🙏
#جامانده
#کانال_شهدایی
@Martyrs16
هدایت شده از •| محفــــ♡ـــــل |•
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا