🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
اقامه نماز مغرب و عشا به امامت حجتالاسلام والمسلمین حاج آقا باقرزاده به همراه قرائت قرآن کریم با نوای دلنشین برادر ارجمند کربلایی حبیب الله حیدری و برگزاری حلقه صالحین و مسابقات فوتبال دستی
#۱۵بهمن۱۴۰۲
#مسجد_امام_حسین_شهرستان_خنداب #پایگاه_سید_مصطفی_خمینی
#حکایت
چه کشکی چه پشمی؟
چوپانی گله را به صحرا برد و به درخت گردوی تنومندی رسید.
از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد که ناگهان گردباد سختی در گرفت.
خواست فرود آید، ترسید.
باد شاخهای را که چوپان روی آن بود به این طرف و آن طرف میبرد.
دید نزدیک است که بیفتد و دست و پایش بشکند.
مستاصل شد و صورتش را رو به بالا کرد و گفت: «ای خدا گلهام نذر تو برای اینکه از درخت سالم پایین بیایم.»
قدری باد ساکت شد و چوپان به شاخه قویتری دست زد و جای پایی پیدا کرد و خود را محکم گرفت.
گفت: «ای خدا راضی نمیشوی که زن و بچه من بیچاره از تنگی و خواری بمیرند و تو همه گله را صاحب شوی. نصف گله را به تو میدهم و نصفی هم برای خودم.»
قدری پایینتر آمد.
وقتی که نزدیک تنه درخت رسید گفت: «ای خدا نصف گله را چطور نگهداری میکنی؟ آنها را خودم نگهداری میکنم در عوض کشک و پشم نصف گله را به تو میدهم.»
وقتی کمی پایینتر آمد گفت: «بالاخره چوپان هم که بیمزد نمیشود. کشکش مال تو، پشمش مال من به عنوان دستمزد.»
وقتی باقی تنه را سُرخورد و پایش به زمین رسید نگاهی به آسمان کرد و گفت: «چه کشکی چه پشمی؟ ما از هول خودمان یک غلطی کردیم. غلط زیادی که جریمه ندارد.»
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#حکایت
چه کشکی چه پشمی؟
چوپانی گله را به صحرا برد و به درخت گردوی تنومندی رسید.
از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد که ناگهان گردباد سختی در گرفت.
خواست فرود آید، ترسید.
باد شاخهای را که چوپان روی آن بود به این طرف و آن طرف میبرد.
دید نزدیک است که بیفتد و دست و پایش بشکند.
مستاصل شد و صورتش را رو به بالا کرد و گفت: «ای خدا گلهام نذر تو برای اینکه از درخت سالم پایین بیایم.»
قدری باد ساکت شد و چوپان به شاخه قویتری دست زد و جای پایی پیدا کرد و خود را محکم گرفت.
گفت: «ای خدا راضی نمیشوی که زن و بچه من بیچاره از تنگی و خواری بمیرند و تو همه گله را صاحب شوی. نصف گله را به تو میدهم و نصفی هم برای خودم.»
قدری پایینتر آمد.
وقتی که نزدیک تنه درخت رسید گفت: «ای خدا نصف گله را چطور نگهداری میکنی؟ آنها را خودم نگهداری میکنم در عوض کشک و پشم نصف گله را به تو میدهم.»
وقتی کمی پایینتر آمد گفت: «بالاخره چوپان هم که بیمزد نمیشود. کشکش مال تو، پشمش مال من به عنوان دستمزد.»
وقتی باقی تنه را سُرخورد و پایش به زمین رسید نگاهی به آسمان کرد و گفت: «چه کشکی چه پشمی؟ ما از هول خودمان یک غلطی کردیم. غلط زیادی که جریمه ندارد.»
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#اعلام_مراسم #جشن_عید_مبعث
#بزرگترین_عید_مسلمانان
[انقلاب ما انفجار نور بود ]
《 السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا السِّراجُ الْمُنِيرُ 》
🟢 جشن بمناسبت عید بزرگ مبعث پیامبرگرامیاسلام(ص) برگزار میشود:
🔹 با قرائت قرآن :
نوجوان احمد خندابی
🔸 به بیان :
شیخ عمران قربانعلی نژاد
🔹 به نفس :
کربلایی علی همتی
کربلایی امیرمحمد سلیمی
کربلایی محمدفاضل یادگاری
⏰ زمان : پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲ ساعت ۲۰:۳۰
🕌 مکان : خنداب ، مسجد جامع حضرت صاحب الزمان عج خنداب
#هیئت_فرهنگی_تربیتی_یاوران_مهدی_عج
#ماراهمراهی_بفرمایید👇
-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
@yavaran_mahdi_khondab
-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
#اعلام_مراسم #جشن_عید_مبعث
《 السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا السِّراجُ الْمُنِيرُ 》
🟢با سخنرانی : حجتالاسلام والمسلمین حاج آقا باقرزاده
⏰ زمان : چهارشنبه ۱۸بهمن ۱۴۰۲ بعد از نماز مغرب و عشا
🕌 مکان : مسجد امام حسین علیه السلام شهر خنداب
#مسجد_اعظم_امام_حسین_علیه_السلام
#پایگاه_بسیج_سید_مصطفی_خمینی
هدایت شده از شاید برای شما هم اتفاق بیفتد
#نگاه_زیبا
تو مطب پزشک نشسته بودم و منتظرنوبت برای مادرم.
خانمی کنارم بود به من گفت: چه پولی درميارن اين دکترا، فکر کن روزی پنجاه نفر رو که ويزيت کنه ميشه...
مشغول محاسبه درآمد تقريبی پزشک بود که پيرمردی از روبرو گفت: چرا به اين فکر نمیکنين که امشب پنجاه نفر راحتتر ميخوابن، پنجاه خانواده خيالشون آسوده تره.
حالم بااين حرف پيرمرد جان گرفت، انگار يک دسته قوی سفيد توی ذهنم به پرواز درآمدند.
پيرمرد همچنان حرف ميزد و عشق ميپراکند: هر اتومبيل گرون قيمتی که از کنارتون رد شد نگيد دزده، کلاهبرداره، الهی کوفتش بشه ازکجا آورده که ما نميتونيم. بگيد خدارو شکر که يک نفر از هموطنام ثروتمنده، فقيرنيست، سر چهارراه گدایی نميکنه، نوش جونش.
حال خيلي ها شايد عوض شد با اين حرف و نگاه قشنگ پيرمرد.
وقتی خدا بخواد بزرگی آدمی رو اندازه بگیره، متر رو به جای قدش ، دور “قلبش” میگیره. خدا نگاه زيبای ما را دوست دارد.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد