eitaa logo
متن های خاص
2.8هزار دنبال‌کننده
41.9هزار عکس
28.3هزار ویدیو
146 فایل
#تــــــــــــــــوجه👇👇👇 📚 کتاب هایی که قبل ازمرگ باید بخوانیم...👇✅ https://eitaa.com/joinchat/2373517458Cb099503ae7
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از تبلیغات عجایب
من ۱۹سالمه، دختر از سه دختر بابام، بابایی که فقط اسم منو به عنوان دخترش یدک میکشید...هیچ وقت مهرو محبتی از بابام ندیدم همیشه باهام بد رفتار میکرداما من واقعا دوستش داشتم..یه شب بابام از سرکار برنگشت هر چی منتظر بودیم خبری نشد ،نیمه های شب بود که گفتن بابات باماشین زده به یه نفرواون مرده و الان کلانتریه، خانواده متوفی که از مرفه ترین آدمای شهر بودن گفتن فقط قصاص، هیچ راهی برایمان نبود تا اینکه تصمیم گرفتم تنهایی به دیدن خانواده متوفی برم بعد از کلی دردسر بالاخره تونستم باهاشون صحبت کنم اما اونا برای رضایت شرط عجیبی گذاشتن که دنیا رو سرم خراب شد...... https://eitaa.com/joinchat/711197051C20e3129e96
من ۱۹سالمه، دختر از سه دختر بابام، بابایی که فقط اسم منو به عنوان دخترش یدک میکشید،،هیچ وقت مهرو محبتی از بابام ندیدم همیشه باهام بد رفتار میکرداما من واقعا دوستش داشتم..یه شب بابام از سرکار برنگشت هر چی منتظر بودیم خبری نشد ،نیمه های شب بود که گفتن بابات باماشین زده به یه نفرواون مرده و الان کلانتریه، خانواده متوفی که از مرفه ترین آدمای شهر بودن گفتن فقط قصاص، هیچ راهی برایمان نبود تا اینکه تصمیم گرفتم تنهایی به دیدن خانواده متوفی برم بعد از کلی دردسر بالاخره تونستم باهاشون صحبت کنم اما اونا برای رضایت شرط عجیبی گذاشتن که دنیا رو سرم خراب شد....👇👇 https://eitaa.com/joinchat/711197051C20e3129e96
من ۱۹سالمه، دختر از سه دختر بابام، بابایی که فقط اسم منو به عنوان دخترش یدک میکشید،،هیچ وقت مهرو محبتی از بابام ندیدم همیشه باهام بد رفتار میکرداما من واقعا دوستش داشتم..یه شب بابام از سرکار برنگشت هر چی منتظر بودیم خبری نشد ،نیمه های شب بود که گفتن بابات باماشین زده به یه نفرواون مرده و الان کلانتریه، خانواده متوفی که از مرفه ترین آدمای شهر بودن گفتن فقط قصاص، هیچ راهی برایمان نبود تا اینکه تصمیم گرفتم تنهایی به دیدن خانواده متوفی برم بعد از کلی دردسر بالاخره تونستم باهاشون صحبت کنم اما اونا برای رضایت شرط عجیبی گذاشتن که دنیا رو سرم خراب شد....👇👇 https://eitaa.com/joinchat/711197051C20e3129e96
هدایت شده از تبلیغات عجایب
من ۱۹سالمه، دختر از سه دختر بابام، بابایی که فقط اسم منو به عنوان دخترش یدک میکشید،،هیچ وقت مهرو محبتی از بابام ندیدم همیشه باهام بد رفتار میکرداما من واقعا دوستش داشتم..یه شب بابام از سرکار برنگشت هر چی منتظر بودیم خبری نشد ،نیمه های شب بود که گفتن بابات باماشین زده به یه نفرواون مرده و الان کلانتریه، خانواده متوفی که از مرفه ترین آدمای شهر بودن گفتن فقط قصاص، هیچ راهی برایمان نبود تا اینکه تصمیم گرفتم تنهایی به دیدن خانواده متوفی برم بعد از کلی دردسر بالاخره تونستم باهاشون صحبت کنم اما اونا برای رضایت شرط عجیبی گذاشتن که دنیا رو سرم خراب شد....👇👇 https://eitaa.com/joinchat/711197051C20e3129e96