❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت : 3⃣6⃣1⃣
#فصل_پانزدهم
بچه ها توی اتاق آمده بودند و با سر و صدا بازی می کردند. مهدی از خواب بیدار شده بود و گریه می کرد. انگار گرسنه بود. به صمد نگاه کردم. به همین زودی خوابش برده بود؛ راحت و آسوده. انگار صد سال است نخوابیده.
مجروحیت صمد طوری بود که تا ده روز نتوانست از خانه بیرون برود. بعد از آن هم تا مدتی با عصا از این طرف به آن طرف می رفت. عصرها دوست هایش می آمدند سراغش و برای سرکشی به خانواده شهدا به دیدن آن ها می رفتند. گاهی هم به مساجد و مدارس می رفت و برای مردم و دانش آموزان سخنرانی می کرد. وضعیت جبهه ها را برای آن ها بازگو می کرد و آن ها را تشویق می کرد به جبهه بروند. اول از همه از خانواده خودش شروع کرده بود. چند ماهی می شد برادرش، ستار، را به منطقه برده بود. همیشه و همه جا کنار هم بودند. آقا ستار مدتی بود ازدواج کرده بود. اما با این حال دست از جبهه برنمی داشت.
نزدیک بیست روزی از مجروحیت صمد می گذشت. یک روز صبح دیدم یونیفرمش را پوشید. ساکش را برداشت. گفتم: «کجا؟!»
گفت: «منطقه.»
از تعجب دهانم باز مانده بود. باورم نمی شد. دکتر حداقل برایش سه ماه استراحت نوشته بود.
گفتم: «با این اوضاع و احوال؟!»
خندید و گفت: «مگر چطوری ام؟! شَل شدم یا چلاق. امروز حالم از همیشه بهتر است.»
گفتم: «تو که حالت خوب نشده.»
لنگان لنگان رفت بالای سر بچه ها نشست. هر سه شان خواب بودند.
ادامه دارد...✒️
http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت : 4⃣6⃣1⃣
#فصل_پانزدهم
خم شد و پیشانی شان را بوسید. بلند شد. عصایش را از کنار دیوار برداشت و گفت: «قدم جان! کاری نداری؟!»
زودتر از او دویدم جلوی در، دست هایم را باز کردم و روی چهارچوب در گذاشتم و گفتم: «نمی گذارم بروی.»
جلو آمد. سینه به سینه ام ایستاد و گفت: «این کارها چیه خجالت بکش.»
گفتم: «خجالت نمی کشم. محال است بگذارم بروی.»
ابروهایش در هم گره خورد: « چرا این طور می کنی؟! به گمانم شیطان توی جلدت رفته. تو که این طور نبودی.»
گریه ام گرفت، گفتم: «تا امروز هر چه کشیدم به خاطر تو بود؛ این همه سختی، زندگی توی این شهر بدون کمک و یار و همراه، با سه تا بچه قد و نیم قد. همه را به خاطر تو تحمل کردم. چون تو این طور می خواستی. چون تو این طوری راحت بودی. هر وقت رفتی، هر وقت آمدی، چیزی نگفتم. اما امروز جلویت می ایستم، نمی گذارم بروی. همیشه از حق خودم و بچه هایم گذشتم؛ اما این بار پای سلامتی خودت در میان است. نمی گذارم. از حق تو نمی گذرم. از حق بچه هایم نمی گذرم. بچه هایم بابا می خواهند. نمی گذارم سلامتی ات را به خطر بیندازی. اگر پایت عفونت کند، چه کار کنیم.»
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
ترک رابطه با نامحرم و پاداش الهی
#نامحرم
#عفت_در_عشق_و_دوستی_و_ارتباط
#گناه
#عفافگرایی
@Mattla_eshgh
⛔️ #خودارضایی
☘امام صادق(ع)میفرماید:
3دسته اند که خدا با ایشان سخن نمیگوید وبنظر رحمت به ایشان نمی نگردو پاکشان ننموده وبرایشان عذاب دردناکی است؛
یکی آن کسی است که
باعضوخودش شهوتش راخارج کند(استمناء)
💠رسول خدا(ص):
هر کس بادست شهوتش رابیرون کندملعون است
⛔️استمناء جزء گناهان #کبیره است⛔️
http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
مطلع عشق
خانواده متعالی💥🌺 #قسمت_نوزدهم: زندگی شیرین یا حقوقی؟؟؟ ✅👆🔸 استاد پناهیان: یه کسی که خانواده تش
خانواده متعالی
#قسمت_بیستم:زندگی شیرین😘🌺👏
استاد پناهیان:
ما دنبال زندگی شیرین هستیم✌️🌺
نه فقط زندگی که👈 فقط بشه توصیف کلمه( درست) روش گذاشت
🚫نه!!!
زندگی درست به معنای زندگی فوق العاده شیرینه
💟😍😘😚
شما اگه 20 سالگی ازدواج کردی
30 سالت که شد
بعد این 10 سال
باید عشقت نسبت به خانمت جوری بشه که 👇
به این تازه عروس،دامادا بخندی😏
بگی اینا هنوز مزه ی محبت رو نمیفهمن!!!
قایفتم این شکلی بشه: 😏
خانمت وقتی نگاه میکنه به ماشین عروس
👰
آه حسرت نکشه بگه😢
آه .....اون موقع ما عزیز بودیم!
ببینه الان عزیز تر از اون موقع هست👏👏👏
♥️😚😚😘
قبلا کودکانه برخورد میکرده!
👌زندگی درست اینه 💕
🌺دیگه چه نیازی آدم به "گناه" پیدا میکنه؟
خب حالا نوبت شماست!
شما چه فعالیتی انجام دادی
برای اینکه عشقت به خانمت بره بالا ؟؟😒
هیچی؟!
‼️خانما چه فعالیتی انجام دادن ❓
این نگاه دینیه به زندگی
💯✅⚜
میگه هرچی رو میخوای به دست بیاری
🔆 باید براش تلاش کنی 🔆
چطوری؟؟
ادامه در کانال
🌺………🌎📡
#خانواده_متعالی روزهای فرد در👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
کانالی برای داشتن یه خانواده ی پر از لذت دایمی...👏👏👏
مطلع عشق
#ازدواج_تنهامسیری ۳ حاج آقا یعنی عکس شهدا رو هم نبینیم؟!😰 لطفا "فقط دختران مذهبی" گوش بدن!👌 البته
🔰🔰🔰فقط دختران مذهبی گوش بدن👆👆
#طب_اسلامی
#خانواده_متعالی
#خودارضایی
#دختر_شینا
#ايده
#نهال_ولایت
#پرسش_پاسخ
#معرفی_کتاب
#نکته
#همسرانه
#پیام_معنوی
#روش_جذب_خواستگار
#شناخت_خواستگار_دروغگو
#آرایش
#سیاست_همسرداری
#نکات_تربیتی_خانواده
مطالبی که در کانال میتونید مطالعه بفرمایین☺️
#عکس
مهم نیست گل قرمز باشیم یا سفید٬مهم نیست که کوتاه باشیم یا بلند٬و حتی مهم نیست که کجا رشد کرده باشیم.مهم اینه که وقتی میتونیم هم خار باشیم و هم گل, گل بودن رو انتخاب کنیم!
@Mattla_eshgh
مطلع عشق
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت : 4⃣6⃣1⃣ #فصل_پان
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت : 5⃣6⃣1⃣
#فصل_پانزدهم
با خونسردی گفت: «هیچ، چه کار داریم بکنیم؟! قطعش می کنیم. می اندازیمش دور. فدای سر امام.»
از بی تفاوتی اش کفری شدم. گفتم: «صمد!»
گفت: «جانم.»
گفتم: «برو بنشین سر جایت، هر وقت دکتر اجازه داد، من هم اجازه می دهم.»
تکیه اش را به عصایش داد و گفت: «قدم جان! این همه سال خانمی کردی، بزرگی کردی. خیلی جور من و بچه ها را کشیدی، ممنون. اما رفیق نیمه راه نشو. اَجرت را بی ثواب نکن. ببین من همان روز اولی که امام را دیدم، قسم خوردم تا آخرین قطره خون سربازش باشم و هر چه گفت بگویم چشم. حتماً یادت هست؟ حالا هم امام فرمان جهاد داده و گفته جهاد کنید. از دین و کشور دفاع کنید. من هم گفته ام چشم. نگذار روسیاه شوم.»
گفتم: «باشد بگو چشم؛ اما هر وقت حالت خوب شد.»
گفت: «قدم! به خدا حالم خوب است. تو که ندیدی چه طور بچه ها با پای قطع شده، با یک دست می آیند منطقه، آخ هم نمی گویند. من که چیزی ام نیست.»
گفتم: «تو اصلاً خانواده ات را دوست نداری.»
سرش را برگرداند. چیزی نگفت. لنگان لنگان رفت گوشه هال نشست و گفت: «حق داری آنچه باید برایتان می کردم، نکردم. اما به خدا همیشه دوستتان داشته و دارم.»
ادامه دارد...✒️
http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc