مٰاذا لَو هُناكَ شَخصَاً يَختارُكَ،
يَعرِفُ عُيوبِك و يَختارُكْ،
شَخصَاً يَختارُك كُلَ يَوم ،
كَأنّما خَلَت اَلأرضُ اِلّى مِنكْ...
و چه ميشود اگر كسى باشد كه با دانستن تمام عيبهايت بازهم تو را انتخاب كند ...
كسى هر روز تو را بخواهد جورى كه گويى زمين از غير تو خاليست...
شعري از زنده ياد فريدون مشيري در رثاي احمد شاملو
راست مي گفتند
هميشه زودتر از آن که بينديشي اتفاق مي افتد
من به همه چيز اين دنيا دير رسيدم
زماني که از دست مي رفت
و پاهاي خسته ام توان دويدن نداشت
چشم مي گشودم همه رفته بودند
مثل " بامدادي " که گذشت
و دير فهميدم که ديگر شب است
" بامداد " رفت
رفت تا تنهايي ماه را حس کني
شکيبايي درخت را
و استواري کوه را
من به همه چيز اين دنيا دير رسيدم
به حس لهجه " بامداد "
و شور شکفتن عشق
در واژه واژه کلامش که چه زيبا مي گفت
" من درد مشترکم "
مرا فرياد کن
فريدون مشيري
شب ها که سکوت است و سکوت است و سياهي
آواي تو مي خواندم از لايتناهي
آواي تو مي آردم از شوق به پرواز
شب ها که سکوت است و سکوت است و سياهي
امواج نواي تو به من مي رسد از دور
دريايي و من تشنه مهر تو چو ماهي
وين شعله که با هر نفسم مي جهد از جان
خوش مي دهد از گرمي اين شوق گواهي
ديدار تو گر صبح ابد هم دهدم دست
من سرخوشم از لذت اين چشم به راهي
اي عشق تو را دارم و داراي جهانم
همواره تويي هرچه تو گويي و تو خواهي
فريدون مشيري
زنده یاد قیصر امین پور
چرا مردم قفس را آفریدند ؟
چرا پروانه را از شاخه چیدند ؟
چرا پروازها را پر شکستند ؟
چرا آوازها را سر بریدند ؟
.
پس از کشف قفس ، پرواز پژمرد
سرودن بر لب بلبل گره خورد
کلاف لاله سر در گم فرو ماند
شکفتن در گلوی گل گره خورد
.
چرا نیلوفر آواز بلبل
به پای میله های سرد پیچید ؟
چرا آواز غمگین قناری
درون سینه اش از درد پیچید ؟
.
چرا لبخند گل پرپر شد و ریخت ؟
چه شد آن آرزوهای بهاری ؟
چرا در پشت میله خط خطی شد
صدای صاف آواز قناری ؟
.
چرا لای کتابی ، خشک کردند
برای یادگاری پیچکی را ؟
به دفتر های خود سنجاق کردند
پر پروانه و سنجاقکی را ؟
.
خدا پر داد تا پرواز باشد
گلویی داد تا آواز باشد
خدا می خواست باغ آسمان ها
به روی ما همیشه باز باشد
.
خدا بال و پر و پروازشان داد
ولی مردم درون خود خزیدند
خدا هفت آسمان باز را ساخت
ولی مردم قفس را آفریدند