.:
🌱نوروز یعنی هیچ زمستانی ماندنی نیست، حتی اگر بلندترین شبش یلدا باشد . .
نوروزتان مبارک 💚
سالی سرشار از آرامش و برکت و نور برایتان از خداوند مهربان آرزومندم.
مطلع عشق
بعد از به روزرسانی لپتاپ مک، لازم است که موافقت نامه جدید اپل را تصدیق و تأیید کنید. امروز داشتم آن
👆سواد رسانه
پستهای روز شنبه ( #امام_زمان (عج) و ظهور)👇
📌 #طرح_مهدوی ؛ #عاشقانه_مهدوی
🔹 وقتی بیایی گلدانها لبخند میزنند...
🔅 اللهم عجل لولیک الفرج
🖼 #پروفایل
💠 بن سلمان اجازه عبور هواپیمای سوخت رسان امریکا را به اسمانش نداده !
#تحولات_اساسی
مطلع عشق
☀️☀️#دختران آفتاب ☀️☀️ قسمت #نود_ویک عاطفه- نه منظورم اينه كه هنوز دو سال ديگه مونده تا درسم تمام
قسمت #نود_ودو
عاطفه من و مني كرد و گفت:
- از همه ي اين حرفها گذشته، ببينين من الان مجردم. بالاخره تا حدي اختيارم دست خودمه. دانشگاه ميآم. نسبتا توي تصميم گيريهام آزادم، هيچ مشكلي هم ندارم. پس چه لزومي داره كه خودم رو توي هچلي مثل ازدواج بيندازم. بالاخره اين كارها مسئوليت داره، مكافات داره!
من كه هنوز صحبتهاي آخر فاطمه تو ذهنم بود بهش گفتم:
- ببين عاطفه جون ازدواج چيزيه كه نمي توني از زيرش فرار كني. ساختار روحي زن به شكليه كه نياز به حامي و پشتيبان داره. تو الآن برخلاف اينكه فكر ميكني آزادي، ولي خيلي محدوديت داري. خيلي جاها نمي توني بري، خيلي كارا رو نمي توني انجام بدي؛ چون مجردي، چون تنهايي. ولي ازدواج ميتونه فضاي بهتري رو براي رشد تو مهيا كنه. به شرطي كه تو به اون، به شكل زندان و به شوهرت هم به چشم زندان بان نگاه نكني. اگه به اون به چشم همراه و هم دل نگاه كني، اون وقت انتخاب بهتري رو هم انجام ميدي. كسي رو انتخاب ميكني كه بال هات رو باز كنه، نه اينكه از ازدواج يه قفش برات بسازه!
- راستي! يه حرفي از استادم يادم اومد كه خيلي جالبه. راجع به ازدواج ايده آل ميگفتن (ازدواجيه با پيوند عشق معنوي و الهي و جوشش بي نظير ميان زن و مرد مومن و مسلمان و همكاري و همسري به معناي واقعي بين دو عنصر الهي و شريف و بيگانه از همه تشريفات و زر و زيورهاي پوچ وبي محتوايي ظاهري.) ببين دقيق هم حفظ كردم! خب حالا اين طوريه كه ازدواج معنا ميده. زوج شدن دو تا فرد! يعني دو نفر همديگر رو تكميل ميكنن. هر كدوم استعدادهايي دارن كه بدون استفاده از استعدادهاي اون يكي، ديرتر به تكامل ميرسن.
عاطفه نگاه رضايت بخشي داشت. با اينكه از مباحث جدي دل خوشي نداشت، ولي اين بار اين بحث باعث شده بود تا حساسيت بچهها از قضيه او كمتر شود.
☀️☀️ #دختران_آفتاب ☀️☀️
🔸فصل سيام🔸
قسمت #نود_وسه
من گفتم:
-پس اين همه افرادي كه ازدواجشون با مشكل بر ميخوره و حتي ممكنه بعضياشون طلاق بگيرن و يا زجر زیادي رو تحمل كنن، چي؟
- اونها با هم ديگه زوج نيستن! با هم مي سازن، زندگي نمي كنن. چون همديگرو تكميل نمي كنن. چرا؟ چون روحيه هاشون به همديگه نمي خوره. پس اگه قراره خانواده اي تشكيل بشه، بايد هر دو طرف روي انتخاب طرف مقابلشون به اندازه كافي دقت كنن تا دقيقا «كُفوِ» همديگه بشن.
ثريا به علامت تعجب صورتش را كمي در هم جمع كرد:
يعني چي؟
- يعني اينكه چه از لحاظ اقتصادي، فرهنگي، اجتماعي و زمينههاي مختلفي كه به زندگي دو طرف مربوط ميشه، به همديگه نزديك باشن. البته بعضيها «كفو» بودن رو فقط در مسايل اقتصادي ميسنجن كه اشتباهه. چون كفويت در زمينههاي فرهنگي و اجتماعي هم تاثير زيادي روي زندگي آينده ي زوج داره. چون از بحث تكامل خودشون هم كه بگذريم، براي پرورش فرزند، پرورش يك نسل صالح هم كه شده بهتره خانواده اي تشكيل بشه كه اين امكان بالقوه رو به امر بالفعل تبديل كنه.
- پس اين كه استادتون گفته بودن اديان الهي برنامه دقيقي براي پيش از زادواج تا تربيت فرزند دارن، به همين علته!
- درسته، و به همين علته كه انتخاب فرد مناسب براي ازدواج اين قدر اهميت داره.
(يعني اينكه پدر و مادر من انتخاب درستي براي همديگه نبودن؟! ولي اونها كه ميگن عاشق همديگه بودن! حتي از سالهاي اوليه ي زندگيشون هم كاملا راضي به نظر ميرسن. هنوز هم توي تنهايي شون، توي درد دل هاشون، حسرت اون روزها رو ميخورن. پس اشكال كار كجاست؟ )
رو به فاطمه كردم:
- فكر ميكني واقعا تمام مشكل خانوادهها به همون انتخاب نادرست اول بر ميگرده؟
- نه!
- نه؟! پس چي؟ تو كه ميگفتي انتخاب اوليه ي هر دو طرف براي ازدواج خيلي مهمه!
- هنوز هم ميگم. ولي خيلي چيزهاي ديگه هم هست. دست كم يه زندگي، ۲۰-۳۰ ساله. اگه هر دو طرف دقت نكنن، ممكنه توي اين سالها خيلي چيزها رو از دست بدن.
- درست نمي فهمم!
- بذار تا برات مثال بزنم. دانش آموزي كه ميخواد وارد دانشگاه بشه، دو مرحله رو بايد پشت سر بگذاره!
- اوليش انتخاب رشته است. درسته! يك عده در اين مرحله حواسشون رو جمع نمي كنن و رشته اي رو كه با روحيات و استعدادشون نامناسبه انتخاب ميكنن. ولي اين تازه مرحله ي اول بود. مرحله ي دوم هم هست و اون چگونگي درس خوندنه! يعني اينكه چه بسا اون كسي كه انتخاب درستي كرده در اثر بد درس خوندن، خيلي از موقعيتهاي مناسب رو از دست بده. در عين حال اون كسي كه رشته بدي رو انتخاب كرده، با برنامه ريزي مناسب و خوب درس خوندن، موقعيتهاي خوبي رو براي خودش فراهم ميكنه. پس بايد در هر دو مرحله دقت كرد.
(كه اين طور! احتمالا مشكل پدر و مادر من هم همين باشه. اونها نتونستن محبتي رو كه بينشون وجود داشت حفظ كنند، چون كه اونها زندگي جديد رو بازسازي نكردن و سعي نكردند تا ارتباطها و مسايل كاري و خانوادگيشون رو براساس این ارتباط جديد و اين حادثه مهم از نو بازسازي كنن. اونها بايد با يه برنامه ريزي زندگي جديدي رو براي خودشون از نو ميساختن. ولي هيچ كدوم براي بازسازي يك ارتباط جديد، پيش قدم نشدن)
- خيلي خوب فاطمه. حالا بگو ببينم، اين مرحله ي دوم توي زندگي از كجا شروع ميشه و چه طوري بايد حفظش كرد؟
☀️☀️ #دختران_آفتاب ☀️☀️
قسمت #نود_وچهار
- ببين عزيزم، براي حفظ و نگهداري خانواده هم مثل هر مجموعه ي ديگه اي به دو چيز نيازه: اول، شناختن حقوق و وظايف همديگه و دوم، رعايت اونها! به همين علت، اسلام قوانيني رو وضع كرده كه اگه هر زن و شوهري اونها رو دقيق بشناسن و رعايت كنن، كمتر به چنين مشكلاتي دچار ميشن.
فهميه پرسيد: - ولي چه طوري؟
يك دفعه متوجه شدم همه ي بچهها دور ما جمع شده اند! ظاهرا بحث براي همه جالب بود. فاطمه در جواب فهميه گفت:
- ببين! استاد ما هميشه تاكيد ميكردند كه احكام و مقررات اسلامي، در مورد ارتباطات زن ومرد در داخل خانه و خانواده بسيار دقيق و ظريفه. برخلاف اون چه كه شايعه، در اسلام به مرد اجازه داده نشده كه به زن زور بگه يا چيزي رو به زن تحميل كنه. براي مرد حقوق معدودي در خانواده قرار داده شده كه از روي كمال مصلحت و حكمته! چون كه مرد و زن در خانواده يه زوج كامل رو تشكيل ميدن. اگه مرد زياده روي كنه، تعادل به هم ميخوره و اگه زن زياده روي كنه، باز هم تعادل به هم ميخوره.
ميگفتن: اسلام در داخل خانواده، دو جنس رو مثل دو لنگه يك در، مثل دو چشم در چهره ي انسان، مثل دو سنگر نشين در جبهه ي زندگي يا مثل دو كاسب و شريك در يك مغازه ميداند. هر كدوم خصوصيات و خصلتهاش، جسمش، روحش، فكرش، غرايزش و عواطفش مخصوص خودشه و نتيجه ميگرفتن كه اگه اين دو جنس با هم زندگي كنن، يعني با همون حدود و موازيني كه اسلام معين كرده با هم زندگي كنن، خانواده شون يه خانواده ی ماندگار و مهربان با بركت ميشه.
به نظر من يك جاي كار ميلنگيد. به همين دليل هم نتونستم اعتراض نكنم:
- ولي به نظر من اون چيزي كه يه خانواده رو خوشبخت ميكنه محبته، نه قانون! چون كه قانون يه چيز خشك و انعطاف ناپذيره.
- تشبيهي كه ميشه براي اون اورد، اسكلته! انسان براي اين كه بدنش قوام و استحكام داشته باشه، بتونه اون رو در مواقع خطر حفظ كنه، احتياج به اسكلت داره. ولي نميشه با اسكلت زندگي كرد. تصور كنيد چنين زندگي اي چه قدر وحشتناك ميشه! در صورتي كه محبت، مودت، رفاقت و اين جور روابط زيباست كه ميتونه بياد و مثل پوست و گوشت كه روي اسكلت رو ميپوشونه و اون رو قابل تحمل ميكنه، با پوشاندن زمختيها و خشكيهاي قانون، اون رو انعطاف پذير و لطيف ترش كنه.
من گفتم:
- در حقيقت ما با اطرافيانمون با قانون زندگي نمي كنيم، همين طور كه با اسكلت هم ارتباط برقرار نمي كنيم بلكه ما با روحش و چهره اش رو به رو ميشويم. همين طور هم در زندگي روز مره بيشتر با اخلاق خودمون و طرف مقابلمون روبرو ميشيم. و با اون ارتباط برقرار ميكنين نه روابط قانوني خشك!
- البته باز هم تاكيد ميكنم، اين قانون كه ازش به حقوق قضايي تعبير ميشه براي استحكام و قوام زندگي لازمه، ولي اون چيزي كه زندگي رو قشنگ و شيرين ميكنه، اخلاق يا حقوق اخلاقيه.
فاطمه لبخند كوتاهي زد:
- همين دليل استادي كه اين قدر روي رعايت اين قوانين تاكيد داشتن، ميگفتن كه البته اگه در محيط خانواده، زن و مرد به هم علاقه داشته باشن، با كمال ميل و شوق، كارها و خدمات هم رو انجام ميدن. اما انجام دادن از روي ميل، غير از اينه كه كسي احساس كنه، يا اين طور عمل كنه كه انگار وظيفه ي زنه كه بايد مثل يه مستخدم به مرد خدمت كنه. ميدوني، اصلا اسلام هم اين قوانين رو وضع كرده كه اين ظلم و برخوردها به وجود نياد و در عين حال چون بخش زيادي از اين قوانين منطبق بر فطرت
اند، رعايت اونها هم به استحكام خانواده كمك ميكنه، البته به شرطي كه به صورت همه جانبه و همه اش رعايت بشه!
راحله با تعجب گفت:
- كدوم قوانين رو ميگي؟
قسمت #نود_وپنج
- همه اش! قوانين مربوط به ازدواج، مهريه، طلاق...
راحله هنوز هم مشكوك بود:
- تو واقعا به اين حرف معتقدي؟ فكر ميكني با رعايت اين حقوق ميشه نظام خانواده رو حفظ كرد؟
- چرا نباشم؟!
- يعني فكر نمي كني در بعضي از اين حقوق از مردها جانبداري شده و همين مسئله هم باعث شده كه اختلاف در خانوادهها بيشتر بشه؟!
- ميتوني مثال بزني!
- مثلا قانون تعدد زوجات! چرا بايد مردها بتونن با چند زن ازدواج كنن، ولي زنها نتونن؟
- به دلايل زيادي. اولا از لحاظ بهداشت نسل، زن نمي تونه با بيش از يه مرد ازدواج كنه. چون كه در اين صورت مشخص نمي شه فرزند متولد شده از كدام پدره. ثانيا از لحاظ اقتصادي هم مديريت خانواده با مرده، پس يه مرد ميتونه مديريت و سرپرستي چند خانواده رو به عهده داشته باشه. مثل مدير عاملي كه چند تا سازمان رو اداره ميكنه. ولي همون طور كه يه اداره نمي تونه با مديريت چند تا مدير اداره بشه، يه زن هم نمي تونه زير سرپرستي چند تا مرد باشه.
ولي ثريا هنوز هم معترض بود.
- حالا فرض كنيم زنها نمي تونن با چند تا مرد ازدواج كنن، چه دليلي داره كه مردها با چند تا زن ازدواج كنن؟ اين توهين به زنهاست.
- بايد ببينيم اين كارها در هر وضعيتي مخالف مصلحت انسانهاست يا نه؟ بذارين با يك مثال قضيه رو روشن تر كنيم. فرض كنين كه در جزيره اي، ده زن و هفت مرد زندگي كنند. ۷ نفر مرد با ۷ نفر از زنها ازدواج ميكنن. پس ۳ تا از زنها بي شوهر ميمونن و در نتيجه از تمام امكانات و مواهب مثل امنيت و رفاه اقتصادي كه زنان شوهر دار بهره مندند، بي بهر ميمونن، چرا؟ فقط به علت اينكه تعداد مردها كمتر از زنها بوده و قراره كه تعدادي از زنها بي شوهر بمونن. خب اين ظلم به اون زنهاي بي شوهره. چرا اونها نبايد بتونن مثل بقيه ي هم جنسهاشون زندگي كنن؟! چرا فقط اونها بايد چنين بي عدالتي رو تحمل كنن؟ شما خودتون رو بذارين جاي يكي از اون سه نفر، ببينين ميتونين چنين قانوني رو تحمل كنين؟ يا اينكه اجازه ميدين با ازدواج كردن مجدد سه نفر از مردها، مشكل اون زنها هم حل بشه. من ميخوام بگم كه براي سلامت ازدواج همون هفت زن هم بهتره كه مشكل اون سه نفر باقي مونده حل بشه و گرنه ممكنه كه اون سه نفر با منحرف كردن و از هم پاشوندن زندگيهاي ديگه، انتقام خودشون رو از اون زنها بگيرن. حالا در برهههايي از تاريخ به علت جنگهاي دراز
مدت و آسيب پذيري بيشتر مردها در برابر حوادث، مواقعي پيش ميومد كه تعداد مردها كمتر از زنها ميشد! يعني همون حالتي كه توي اون جزيره پيش اومده بود. خب! حالا شما خودتون بگين، براي اينكه هم مشكل زنهاي بي شوهر حل بشه و هم سلامت جامعه به خطر نيفته، بايد چه راه حلي رو انتخاب كرد؟ پس اگر خوب دقت كنين ميبينين كه اين قانون به نفع خود زنهاست، چون خيلي از زنهاي بيوه هم داراي سرپرست ميشن.
فهيمه باز هم دستي به عينكش زد و مطمئن شد كه سر جايش است. خيالش كه راحت شد حرفش را هم زد:
- اين موارد كه در تاريخ هميشگي نبوده. ولي اين قانون هميشگيه؟
🔸فصل سي و یک🔸
قسمت #نود_وشش
فاطمه- حتي اگه حادثه اي هم پيش نياد، چون روند تكثير جمعيت به طور طبيعي هر سال بيشتر از سالهاي قبله و معمولا هم دخترها با مرداني كه ۴-۵ سال از خودشون بزرگترن ازدواج ميكنن پس بخش زيادي از دخترا بي شوهر ميمونن.
فهیمه- يعني چه؟ چه ربطي داره؟
فاطمه- تو متولد چه سالي هستي؟
فهیمه- فرض كن ۱۳۵۰.
فاطمه- قاعدتا با پسري ازدواج ميكني كه متولد ۴۵ و ۴۶ باشه! حالا اگه جمعيت دخترها و پسرهاي سال ۴۵ رو سرشماري كنيم و هر كدوم ۲۰۰۰۰۰ نفر باشن، مسلما اين تعداد در سال ۱۳۵۰ به هر كدوم ۳۰۰۰۰۰ نفر ميرسه! پس وقتي كه ۲۰۰۰۰۰ نفر از پسرهاي سال ۴۵ با ۲۰۰۰۰۰ نفر از دخترهاي سال ۱۳۵۰ ازدواج كنند، ۱۰۰۰۰۰ نفر از دخترهاي هم سن تو بي شوهر ميمونند و اين روند هر سال اضافه ميشه. در يه مقاله خوندم كه با اين روند در سال ۱۳۸۰، ۵/۲ ميليون دختر بيشتر از پسرها داريم!
فهیمه- پس با تمام اين حرفها چرا امروزه در جامعه همه اين كار رو بد ميدونن؟
سميه گفت:
- بچهها من از اين قضيه خاطره اي دارم كه فكر ميكنم براي شما هم جالب باشه. اگه ميخواين تا تعريف كنم.
عاطفه رو كرد به همه بچهها و با لحني خاص گفت:
- حالا براي اينكه تو ذوق بچه نخوره، اجازه بدين تعريف كنه ديگه!😄
ديگر منتظر جواب بقيه نشد و خودش با دستش اجازه را صادر كرد.
سمیه- خانواده ما با دو تا از خانوادههاي همكاران بابام دوست بودن، دوستي چندين و چند ساله. به طوري كه به مرور رفت و آمد خانوادگي هم پيدا كرده بوديم. مردها با همديگه بودن، زنها با هم و بچهها هم با همديگه. البته دو تا خانواده ديگه سابقه دوستيشون خيلي قديميتر بود. در حقيقت، ما به جمع اونها اضافه شده بوديم چون كه از لحاظ روحيات و مسائل اعتقادي و خيلي چيزاي ديگه با همديگه شبيه بوديم. حتي زمان جنگ هم، هيچ موقع هر سه نفر با هم جبهه نمي رفتن. هميشه دوتاي اونها ميرفتن جبهه و يكي ميموند
كه به خانواده اون دوتاي ديگه برسه و كمكشون كنه. به خصوص آقاي (رسولي) اينا كه هيچ كس رو تو تهران نداشتن. براي همين هم آقاي رسولي كمتر ميرفت جبهه. خلاصه در يكي از جبهه رفتنها كه آقاي رسولي و محلاتي رفته بودن جبهه و باباي من مونده بود تهران، 🌷آقاي رسولي شهيد شد.🌷
آقاي محلاتي تنها و ناراحت برگشت تهران، چون كه نتونسته بود حتي جنازه دوستش رو بياره. از اون به بعد اين جمع سه نفري تقريبا از هم پاشيد. البته نه كاملا ولي خب كم رنگ شد. خانواده رسولي عزادار بودن و بعدها هم مشكلات ديگه اي پيدا كردن، آقاي محلاتي هم بعد از شهيد شدن عزيزترين دوستش، اون هم با اون وضعيت خاص، روز به روز گوشه گير تر و منزوي تر شد.
انگار خجالت ميكشيد در صورت بقيه نگاه كنه.😔
☀️☀️ #دختران_آفتاب ☀️☀️
قسمت #نود_وهفت
انگار خجالت ميكشيد در صورت بقيه نگاه كنه.😔
سمیه- به هر حال اين مسائل بود تا يكي-دو سال بعد كه يه روز بابا با قيافه در هم و ناراحت اومد خونه.
هر چي ازش پرسيديم كه چي شده، جواب درست و حسابي بهمون نداد. فقط يه بار گفت: (اين بشر عجب موجوديه ها! چه طور اصلا نميشه به ظاهرش اعتماد كرد! يا آدم خيلي زود فريب ظاهر رو ميخوره يا بقيه خيلي راحت تغيير شخصيت و رفتار ميدن) و ديگر چيزي نگفت، يعني به ما نگفت، فردايش از طريق مادر خبردار شديم كه آقاي محلاتي با خانم شهيد رسولي ازدواج كردن. راستش ما هم اول باورمون نشد.
ثريا در حاليكه معلوم بود خيلي مجذوب خاطره شده، پرسيد:
- چرا؟😧
سمیه- آخه يكي-دو باري كه توي همين مهمونيها بحث از چنين مسائلي ميشد، برعكس بابا كه از روي شوخي يا جدي هميشه از ازدواج مجدد طرفداري ميكرد و ميگفت كه كسي نبايد كاسه داغتر از آش بشه و حلال خدا رو كه نميشه حروم كرد و از اين حرفها، آقاي محلاتي هميشه مخالف بود. يكي از دلايلش هم اين بود كه ميگفت: (اجراي اين #عدالتي كه اسلام ميگه بايد بين زنها برقرار بشه خيلي سخت و مشكله) حالا در كمال ناباوري خودش دست به همين كار زده بود.
عاطفه زير لب زمزمه كرد:
- عجب! ميگن كه ادميزاد شير خام خورده است، هيچ اطمينوني بهش نيس آ.
سمیه- همين مسئله هم باعث شد كه ارتباط ما به كلي با هر دو خانواده قطع بشه. اين طور كه مامان هم ميگفت بابا حتي توي اداره هم با آقاي محلاتي خيلي سر سنگين و سرد برخورد ميكرد. فقط يه بار مامان بهش گفت كه (شما خودت هميشه از ازدواج مجدد طرفداري ميكردي) بابا با ناراحتي جواب داد كه: (حرف با عمل خيلي فرق داره خانم! آدم توي حرف خيلي چيزها رو ميگه، ولي تو عمل ميبينه نمي تونه قبول كنه. اون هم كسي مثل آقاي محلاتي و خانمي مثل خانم رسولي، آخه از اونها ديگه
بعيد بود. اون زن دوستش بود! ) مامان هم ديگه چيزي نگفت. فقط چند باري جلوي ما، اون هم نه جلو بابا، فقط جلوي ما به اقاي محلاتي بد و بيراه گفت كه چه طور دلش اومده چنين كاري بكنه. (خودش زن به اين خوبي داشت. به خدا من فقط دلم به حال خانم محلاتي میسوزه. بدون اون زن بيچاره داره چي ميكشه! حالا اگه باز هم يه زن ناجنسي داشت آدم قبول ميكرد. ولي آخه ديگه زني قانعتر و سازگار تر و مومنتر از خانم محلاتي هم پيدا ميشه! اون هم آقاي محلاتي كه اينقدر ادعاي زن دوستي اش ميشه! بيچاره خانم محلاتي! ) تا اينكه بعد از شش ماه يه روز خانم محلاتي اومد خونه ي ما.....
جمله سميه دوباره نفس را در سينه همه حبس كرد. فهيمه هيجان زده پرسيد:
- اومده بود قهر، نه؟😦
سميه نفس عميقي كشيد:
- نه! اومده بود درد دل كنه. يا اينكه بهتره بگم اومده بود تنبيه كنه. اومد و آتش به ما زد و رفت.
عاطفه- مگه چي گفت؟
سمیه- گفت كه پيشنهاد ازدواج آقاي محلاتي و خانم رسولي رو خودش به آقاي محلاتي داده، ميگفت حتي خودش رفته بود خواستگاري خانم رسولي!😒
آه از نهاد همه بلند شد. ثريا پرسيد:
- ولي چرا؟ چه طور چنين چيزي ممكنه.
- ميگفت كه بعد از شهادت آقاي رسولي وضع خانواده ي آقاي رسولي خيلي ناجور ميشه. گفتم كه اونها دو تا خانواده ي كاملا نزديك به هم و صميمي بودند. به حدي كه خانم رسولي و محلاتي هم علاقه ي زيادي نسبت به همديگه پيدا كرده بودن. ظاهرا بعد از شهادت اقاي رسولي، خانم محلاتي مرتب ميرفت و به خانواده رسولي سر ميزد، حتي به جاي آقاي محلاتي....
ادامه دارد....
❌ #نویسندگان_آقایان_بانکی_دانشگر_رضایتمند
❌ #کپی_بدون_نام_نویسنده_ممنوع
مطلع عشق
📌 #طرح_مهدوی ؛ #عاشقانه_مهدوی 🔹 وقتی بیایی گلدانها لبخند میزنند... 🔅 اللهم عجل لولیک الفرج 🖼 #پ
👆امام زمان ( عج ) و ظهور
روز یکشنبه( #خانواده_و_ازدواج )👇